میشل فوکو و گفتمان چیست؟
در زبان متعارف، گفتمان به بیان ساده «مجموعه ای منسجم یا معقول از گفتار یا نوشتار، سخن، یا سخنرانی است».
ولی در اینجا از این واژه به نحوی تخصصی تر استفاده می کنیم.
منظور ما از گفتمان شیوه خاص بازنمایی «غرب»، «بقیه» و مناسبات میان آنها است.
گفتمان مجموعه ای از گزاره هایی است که زبانی را برای صحبت کردن راجع به – به عبارتی نحوه ای از بازنمایی – نوع خاصی از دانش درباره موضوعی، تجهیز می کند.
هنگامی که گزاره هایی راجع به موضوعی در گفتمانی خاص اظهار می شوند، این گفتمان امکان آن را فراهم می آورد که موضوع به نحو خاصی ساخته شود، ضمناً سایر شیوه های ساخته شدن موضوع را محدود می کند.
گفتمان شامل یگ گزاره نمی شود، بلکه چندین گزاره با هم در کارند تا چیزی را شکل دهند که میشل فوکو صورت بندی گفتمانی (Discursive Formation) می خواند.
این گزاره ها با یکدیگر سازگارند، زیرا هر گزاره به رابطه با تمام گزاره های دیگر دلالت می کند:
«آنها به یک موضوع اشاره می کنند، شیوه یکسانی دارند و از استراتژی، جنبش یا الگوی نمادی یا سیاسی مشترکی حمایت می کنند.
یک نکته مهم درباره این تلقی از گفتمان این است که بر تمایز مرسوم میان تفکر و کنش، زبان و عمل مبتنی نیست.
گفتمان راجع به تولید دانش به کمک زبان است.
ولی خودش از رهگذر عمل تولید می شود: کنش گفتمانی (Discursive Practice) عمل تولید کردن معنا.
از آن جا که تمام عمل های اجتماعی حاوی معنا است، تمام اعمال سویه ای گفتمانی دارند.
بنابراین، گفتمان در تمام اعمال اجتماعی وارد می شود و بر آنها تاثیر می گذارد.
در این زمینه، فوکو می توانست بگوید گه گفتمان غرب درباره بقیه عمیقاً در عمل درگیر شده – و به عبارتی در نحوه رفتار «غرب» با «بقیه» سهیم است.
برای درک کامل تر نظریه گفتمان فوکو، باید نکات زیر را در نظر بگیریم:
1– افراد بسیاری در نهادهای مختلفی (نظیر خانواده، زندان، بیمارستان و تیمارستان) می توانند دست به تولید گفتمان بزنند.
یکپارچگی یا انسجام گفتمان به این بستگی ندارد که آیا از یک مکان یا از سخنگو یا سوژه ای واحد صادر می شود یا نه؟
با وجود این، هر گفتمانی مواضعی را برمی سازد که تنها براساس آنها معنی می دهد.
افراد به کار گیرنده یک گفتمان باید چنان موضع بگیرند که گویی سوژه آن گفتمان اند.
برای مثال، ما شاید به برتری غرب معتقد نباشیم، ولی اگر از گفتمان «غرب و بقیه» استفاده کنیم، ضرورتاً در موقعیتی قرار می گیریم که از موضع مبتنی بر برتری تمدن غرب صحبت می کنیم.
فوکو می گوید:
توصیف کردن یک گزاره تحلیل کردن مناسبات میان مولف و آن چه او می گوید نیست، بلکه تعیین کردن آن موضعی است که هر فردی چنان چه قرار باشد سوژه آن گزاره باشد، می تواند و باید اشغال کند.
2– گفتمان ها نظام های بسته نیستند. هر گفتمان از عناصر گفتمان های دیگر کمک می گیرد، و آن ها را به شبکه معانی خودش پیوند می زند.
از این رو، گفتمان «اروپا» از گفتمان «مسیحیت» کمک می گیرد، معنی آن را تغییر می دهد یا آن را ترجمه می کند. ردپای گفتمان های گذشته در گفتمان های اخیرتر «غرب» باقی مانده است.
3– گزاره های یک صورت بندی گفتمانی لازم نیست همگی یکسان باشند. ولی روابط و تفاوت های میان آنها باید قاعده مند و منظم باشند، نه تصادفی.
فوکو این را «نظام پراکندگی» می نامد:
هر زمان که فرد بتواند میان شماری از گزاره ها چنین نظام پراکندگی ای را توصیف کند، هر زمان که فرد بتواند نظمی را تعریف کند، آن گاه خواهیم گفت که ما با صورت بندی گفتمانی سروکار داریم.
گفتمان شبیه آن چیزی است که جامعه شناسان «ایدئولوژی» می نامند. مجموعه ای از گزاره ها یا باورهایی که تولید دانش می کنند و این دانش در خدمت منافع گروه یا طبقه ای خاص قرار می گیرد.
پس، چرا به جای ایدئولوژی از گفتمان استفاده می کنیم؟
یک دلیل که فوکو ارائه می دهد این است که ایدئولوژی بر تمایز میان گزاره های صادق راجع به جهان (علم) و گزاره های کاذب (ایدئولوژی) و نیز بر این باور که واقعیت جهان به ما کمک می کند تا میان گزاره های صادق و گزاره های کاذب داوری کنیم، مبتنی است.
ولی فوکو معتقد است که به ندرت پیش می آید که گزاره های راجع به جهان اجتماعی، سیاسی یا اخلاقی صرفاً صادق یا کاذب باشند و «واقعیت ها» ما را قادر نمی سازند تا با یقین در مورد صدق و کذب شان داوری کنیم، تا حدی به این دلیل که «واقعیت ها» را می توان به راه های مختلف ساخت.
بنابراین، کاربرد گفتمان نزد فوکو کوششی است برای طفره رفتن از آن چه دو راهه لاینحل به نظر می رسد، تصمیم گیری بر سر این که کدام گفتمان های اجتماعی صادق یا علمی اند؟ و کدام کاذب یا ایدئولوژیک؟
بیشتر دانشمندان علوم اجتماعی اینک می پذیرند که ارزش های ما در تمام توصیف های ما از جهان اجتماعی وارد می شوند، و از این رو بیشتر گزاره های ما، هر چند مبتنی بر واقعیت اند، واجد سویه ای ایدئولوژیک هستند.
منبع: هال، استوارت (1386)، غرب و بقیه: گفتمان و قدرت، ترجمه محمود متحد، تهران: آگه، ص 69-61.
من داشتم نظریه لاکلا و موف را مطالعه میکردم در کتاب روش شناسی استاد حقیقت
میخواستم ببینم نظریه فوکو در گفتمان چیه سرچ کردم مطلب شما را خواندم . خیلی ساده و مفید بود.ممنونم
دمتون گرم خیلی مختصر و ساده مطلب و به وضوح شرح دادید🌿
عالی بود