نظریات جامعه شناسی در باب هویت
در ارتباط با هویت نظریات متفاوتی در جامعهشناسی وجود دارد که به جدیدترین این نظریات اشاره می کنیم که ابعاد گوناگونی را از هویت دربرگرفته است.
نظریه پیتر بورک
پیتر بورک استاد جامعه شناسی دانشگاه واشینگتن است و به صورت تجربی و عملی بر روی تئوری های هویت کار کرده و دیدگاه کنش متقابلیها را مبنای کار خود قرار داده است.
تلاش بورک بر آن است که تئوریهای هویت را فراتر از چارچوب کنش متقابل نمادین سنتی قرار دهد.
بورک اضطرابهای اجتماعی ناشی از تعارض هویتها را مطرح میکند و بر آن است که افراد با توجه به نقشهای مختلف، دارای هویتهای جداگانه میشوند.
وی هویت را یک مجموعه معنی که در تعریف یک نقش و یا موقعیت اجتماعی از اینکه شخص کیست به کار برده میشود، میداند .
میتوان گفت که منابع محیطی و نمادها در محیط اجتماعی واقع شده و با توجه به دروندادها در تعاملی که بین خود (ذهن فرد) و جامعه (محیط اجتماعی) صورت میگیرد، برونداد اولیه صورت میگیرد
و در مقایسه با معیارهای ذهنی دیگران است که برونداد نهایی که همان رفتار اجتماعی فرد میباشد واقع میگردد و وارد محیط اجتماعی میشود
و این محیط اجتماعی منبعی برای ادراک کنشگران دیگر میگردد و با توجه به اینکه منابع محیطی و نمادها با معیارهای ذهنی خود از هویت مقایسه میگردد
در ادراک از منابع محیطی، یک سیستم معانی مشترک در بین کنشگران واقع میشود، که موجب میشود فرد رفتار خود را (رفتار فردی) با این سیستم معانی مقایسه نموده و در نهایت به شكل رفتار اجتماعی بروز نماید که میتواند رفتار اجتماعی سر منشا مشارکت خود در محیط اجتماعی گردد.
آنتونی گیدنز
گیدنز در زمینه هویت به بحث در رابطه هویت شخصی و تجدد و جهانی شدن پرداخته است.
وی معتقد است که تغییر شکل هویت شخصی و پدیده جهانی شدن در دوران اخیر، دو قطب دیالکتیکی محلی و جهانی تشکیل داده است، به طوری که حتی تغییرات در جنبههای بسیار خصوصی زندگی شخصی نیز با تماسهای اجتماعی بسیار وسیع ارتباط دارد.
در واقع، سطح و ابعاد فاصلهگیری زمانی – فضایی در دوران تجدد کنونی به چنان حدی از گسترش رسیده است که برای نخستین بار در تاریخ بشریت، خود و جامعه در محیطی جهانی با یکدیگر به تعامل میپردازند.
به عبارت دیگر، عوامل گوناگونی بر روابط بین هویت شخصی و نهادهای اجتماعی تاثیر میگذارند.
این بازتابندگی دوران تجدد تا اعماق و ژرفای خود آدمی نیز امتداد مییابد.
هویت شخصی برخلاف خود به عنوان پدیده ای عام، مستلزم آگاهی بازتابی است.
هویت در واقع همان چیزی است که فرد به آن آگاهی دارد.
پس، هویت شخصی نوعی خصیصه متمایز یا حتی مجموعهای از خصیصههای متمایز نیست که در اختیار فرد قرار گرفته باشد. هویت شخصی در حقیقت همان”خود” است که شخص آن را به عنوان بازتابی از زندگینامهاش میپذیرد.
به طور خلاصه می توان گفت گیدنز معتقد است که “خود” انسان در کنش متقابل با دیگران است که هویتش را ایجاد و در جریان زندگی آن را پیوسته تغییر میدهد.
خود مفهوم منفعلی نیست که تنها تحت تاثیر عوامل بیرونی شکل بگیرد، بلکه ناشی از تعامل درون و بیرون است. علاوه بر آن هویت تفویض نمیشود، بلکه باید به وسیله خود فرد ایجاد شود.
مانوئل کاستلز
کاستلز معتقد است که هویت سرچشمه معنا و تجربه برای مردم است.
برداشت وی از اصطلاح هویت، در صورتی که سخن از کنشگران اجتماعی باشد، عبارت است از:
فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه بهم پیوستهای از ویژگیهای فرهنگی که بر منابع دیگر اولویت داده میشود.
برای هر فرد خاص یا برای کنشگر جمعی ممکن است که چندین هویت وجود داشته باشد، اما این اکثریت برای خود بازنمایی و کنش اجتماعی سرچشمه تنش و تناقض است و دلیل این امر آن است که باید هویت را از آنچه جامعه شناسان به طور سنتی نقش و مجموعه نقشها نامیدهاند، متمایز ساخت.
نقشها بر اساس هنجارهایی تعریف میشوند که ساخته دست نهادها و سازمانهای جامعه هستند.
وزن نسبی هر یک از آنها در اثرگذاری بر رفتار مردم بستگی به توافقها و آرایشهای موجود بین افراد و این نهادها دارد.
هویت منبع معنا برای خود کنشگران است و به دست خود آنها از رهگذر فرایند فردیت بخشیدن، ساخته میشود.
اما ممکن است که هویتها از نهادهای مسلط جامعه نیز ناشی شوند، اما در این صورت نیز فقط هنگامی هویت خواهند بود که کنشگران اجتماعی آنها را درونی کنند و معنای آنها را حول این درونیسازی بیافرینند.
هویت در مقایسه با نقش، منبع معنایی نیرومندتری است، زیرا دربرگیرنده فرایندهای ساختن خویش و فردیت یافتن است.
یعنی هویت سازمان دهنده معنا است، ولی نقش سازمان دهنده کارکردها میباشد.
کاستلز معنا را به منزله یکی شدن نمادین کنشگر اجتماعی با مقصود و هدف کنش تعریف میکند.
برای ساختن هویت از موادی نظیر تاریخ، جغرافیا، نهادهای تولید و بازتولید، خاطره جمعی، دین و … استفاده میشود.
اما افراد و گروههای اجتماعی و جوامع این مواد خام را میپرورانند و معنای آنها را مطابق با الزامات اجتماعی و فرهنگی که ریشه در ساخت اجتماعی و چارچوب زمانی – مکانی دارد، از نو تنظیم میکنند.