هابرماس و عقل ارتباطی
غلبه ادراکی – ابزاری بر طبیعت و جامعه شیئیت یافته، و همینطور اندیشه خودمختاری سوژه به شیوهای اغراقآمیز و خودستایانه (به مفهوم خودنمایی عقل معطوف به هدف)، جلوههایی فرعی و ثانوی هستند که از ساختارهای ارتباطی زیست – جهان، یعنی از خصلت بینالاذهانی روابط فهم متقابل و ادراک متقابل استقلال یافتهاند.

عقل سوژه – محور محصول درهمشکستن و تصرف عدوانی فرآیندی اجتماعی است که به موجب آن بخشی جزئی و فرعی جای کل را میگیرد، بدون آنکه قدرت جذب ساختار کل را داشته باشد.
آدورنو و هورکهایمر، همانند فوکو، همین فرآیند آگاهی سوژهای که خود را شیئی گونه و خسته و فرسوده میسازد، به عنوان فرآیند تاریخ جهان توصیف کردهاند.
اما همگی وجه طنزآمیز و عمیقتر این قضیه را نادیده گذاشتهاند و آن اینکه توانایی ارتباطی عقل میبایست پیش از آنکه مقتضیات لجام گسیخته نظامهای اقتصادی و اداری بتواند بر روند آسیبپذیر زندگی روزمره تاثیر بگذارد و از آن طریق موجب سلطه وجه ادراکی- ابزاری عقل بر وجوه سرکوب شده خرد عملی گردد، در آغاز کار در الگوهای زیست – جهان مدرن تجلی یافته باشد.

توان ارتباطی عقل در عین حال در طی فرآیند نوسازی به شیوهی سرمایهدارانه هم توسعه یافته و هم مخدوش شده است.
“عقلانیت”، در درجه اول، به تمایل سوژههای گویا و فاعل برای اکتساب و کاربرد شناخت و معرفت شهبه ناپذیر اشاره دارد.
مادام که مفاهیم بنیادین فلسفه آگاهی ما را بدان رهنمون میشوند که شناخت را انحصاراً به مفهوم شناخت چیزی در جهان عینی محدود کنیم، معیار ارزیابی عقلانیت آن خواهد بود که چگونه سوژه مستقل محتوای بیانات و احکام و قضایا را در معرض توجه خود قرار میدهد.
عقل سوژه – محور ملاک های حقیقت خود را در معیارهای صدق و توفیقی مییابد که بر روابط سوژههای دانایی و عمل هدفمند، با جهان اشیاء و امور ممکن حاکم هستند.
برعکس، به محض آنکه شناخت را مبتنی بر ارتباط و تعامل تصور کنیم، عقلانیت برحسب توانایی مشارکت کنندگان مسئولی ارزیابی خواهد شد که داعیه های اعتبار معطوف به ادراک بینالاذهانی را در معرض توجه خود قرار میدهند.

عقل ارتباطی ملاک های خود را در آن رویه ها و فرآیندهای استدلالی و احتجاجی مییابد که مستقیماً یا به طور غیرمستقیم طرح داعیه های مربوط به صدق گفتاری، درستی هنجاری، حقانیت ذهنی، و تناسب زیباییشناسانه را ممکن میسازند.
بدینسان میتوان، برحسب روابط متقابل اشکال گوناگون احتجاج و استدلال، یعنی به یاری منطق کلامی استدلال، مفهومی صوری و کارکردی از عقلانیت به دست داد.
این مفهوم از مفهوم عقلانیت هدفمند پربارتر است؛ مفهوم اخیر با بعد ادراکی – ابزاری تناسب دارد، زیرا هم حوزههای اخلاقی – عملی و هم عرصههای بیانی – زیباییشناختی را دربرمی گیرد و به هم میپیوندد؛ این مفهوم توان عقلانی تعبیه شده در مبنای اعتباری کلام را آشکار میسازد.

چنین مفهومی از عقلانیت ارتباطی، تا جایی که مضامین مرتبط با نیروی گفتمانی غیراجبارآمیز، وحدت بخش، و اجماع آفرین را با خود به همراه میآورد، یادآور مفاهیم قدیمیتر عقل است، گفتمانی که در آن مشارکت کنندگان با پذیرش اجماع و وفاق عقلانی بر کژاندیشی های اولیه خود فائق میآیند. عقل ارتباطی، در فهمی از جهان بروز مییابد که بی مرکز و بی شالوده است.
منبع:
An alternative way out of the philosophy of the subject: communicative versus subject – centered reason