هربرت اسپنسر (1820-1903)
این مطلب به زندگی و فعالیت های علمی هربرت اسپنسر اختصاص دارد.
1. زندگی
هربرت اسپنسر (Herbert Spencer) 27 آوریل 1820 در دربی (Derby) متولد و 8 دسامبر 1903 در بریتن (Brighton) درگذشت.
پدرش روحانی پروتستان بود.
او به مدرسه نرفت و خصوصی ریاضی و علوم طبیعی آموخت.
اسپنسر نخست مهندس راهآهن (1843 تا 1848) و سپس روزنامهنگار نشریه اکونومیست (1848 تا 1852) شد.
آثار اسپنسر بازتاب ساختارهای ارزشی مسلط در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در عصر ملکه ویکتوریا (Alexandrina Victoria)(1819-1901) بود که 63 سال (1838-1901) بر بریتانیای کبیر سلطنت کرد.
آثار او در ایالات متحده نیز با استقبال گسترده روبهرو شد.
اسپنسر در آثار خود تلاش داشت ایدئولوژی سرمایهداری لیبرالی منچستری را علمی توجیه کند.
توصیه او عدم دخالت دولت در امور مردم است.
این فکر در ایالات متحده امریکا با شور پذیرفته شد.
مفاهیمی مانند «بقای اصلح» – که او حتی قبل از داروین از آن استفاده کرد – یا مقوله «تنازع بقا» در ایالات متحده امریکا به صورت شعارهای رایج درآمد.
اسپنسر معتقد بود که تحول اجتماعی تابع قانون معتبر و جهانشمول تنازع برای بقا است.
کشمکشهای اجتماعی مانند جنگ یا رقابت برای تکامل جامعه اهمیت محوری دارد.
اسپنسر نخستین فرد هوادار مکتب داروینیسم اجتماعی معرفی میشود.
این سادهنگری است، چون اسپنسر رقابت عریان بدون ملاحظه اخلاقی را آدمخوری اقتصادی میدانست.
اسپنسر معتقد بود که انسان به همان اندازه که خودخواه هست، نوع دوست نیز هست.
او محرک اصلی انسان را نیروی جنسی میدانست که اساس پیدایش نهاد خانواده نیز هست، لیکن در همین خانواده انسان «همدردی» را میآموزد.
کودک انسان موجود ضعیفی است که حيات او مشروط به همدردی نزدیکان است.
دلیل دیگر موفقیت قلمی اسپنسر پاسخ او به چگونگی رابطه دین و علم است.
اسپنسر معتقد بود که خداپرستی صرف نظر از پیشرفت علمی باید قلمرو امن باقی بماند.
چیزی در جهان است که مطلق است و ناشناخته میماند.
این پاسخ در آن زمان باب طبع خوانندگان بود و آنها با آغوش باز این نظر را میپذیرفتند.
2. آثار و ديدگاهها
اسپنسر مکتبی از خود بهجای نگذاشت، ولی او تا سالها يکی از بانفوذترین جامعهشناسان خارجی در امریکا بود.
هدف اسپنسر رسیدن به نظامی از فلسفه ترکیبی بود که برای تحقق اين هدف با اشتیاق اطلاعات جمعآوری میکرد.
او در کتاب «مبانی مطالعه جامعهشناسی» و همچنین در کتاب «اصول جامعهشناسی» که حاوی شرح او بر جامعهشناسی هستند، میکوشد تصور خود از علم جامعهشناسی را توضیح دهد.
اسپنسر اثباتگرا است، به معنا و جوهر پدیده ها کاری ندارد، بلکه کوشش او معطوف به استفاده از تفکر علمی برای تحلیل روندهای تاریخی و اجتماعی است.
همانطور که در علوم تجربی معمول است، او معتقد است که در جامعهشناسی نیز واقعیتهای مشاهدهپذیر نیازی به تفسیر ندارند، بلکه باید درصدد تعیین روابط واقعی میان آنها برآمد.
اساس هر گزاره واقعی در جامعهشناسی که علم گسترش دامنه علوم به حوزه تحلیل علمی جامعه انسانی است، باید، همان چیز مشاهدهپذیر باشد.
او زیستشناسی را سرمشق جامعهشناسی میدانست.
اسپنسر مانند کنت جامعهشناسی را پیچیدهترین علم ارزیابی میکرد و آن را دربرگیرنده تمام علوم میدانست.
3. نظريه تکامل
اسپنسر کلید شناخت جهان را فهم تکامل میدانست که بدون خواست انسان در جریان است و انسان تاثیری بر روند آن ندارد.
او جامعهشناسی را علم مطالعه تکامل در پیچیدهترین شکل آن میدانست.
منظور او از «تکامل در پیچیدهترین شکل آن» روشن نیست، بنابراین رهیافت تکامل او گوناگون تفسیر شده است.
رابرت جی پرین (Robert J. Pirin) چهار تعریف اسپنسر از مفهوم تکامل را از یکدیگر متمایز میکند:
• تکامل به معنای جهتگیری انسان به سمت نظم اجتماعی آرمانی است.
• تکامل اجتماعی به معنای تمایز گذاشتن بین مجموعههای اجتماعی در قالب خُرده نظامهای کارکردی است.
• تکامل اجتماعی به معنای تقسیم کار فزاینده است.
• تکامل اجتماعی به معنای رشد تنوع در جامعه به این معنا که جامعه انسانی هر چه بیشتر متنوع میشود.
این تعاریف وجه مشترکی دارند و آن تحول عنصرهای همگن غیرمرتبط به ناهمگن مرتبط است.
مثلاً تکامل جامعه قطاعی و پراکنده جامعه همگن فئودالی به جامعه ناهمگن ولی مرتبط مدرن.
4. نظريه دگرگونی اجتماعی
اسپنسر معتقد بود که تمام دگرگونیها ـ از دگرگونیهای کیهانی اولیه تا آخرین نتایج فرهنگی ـ بازتاب تحول همگن به ناهمگن در روند تکامل است.
اسپنسر مفاهيم نهادها، ساختار و کارکرد اجتماعی را در چارچوب رهیافت خود از دگرگونی اجتماعی بررسی کرد.
دگرگونیهای درون ساختارها به تغییر کارکردهای آنها میانجامد، به عبارتی کارکرد کل از نظر او به کارکرد اجزاء وابسته است.
بنابراین، هرچه کل پیچیدهتر شود، به همان میزان وابستگی میان اجزا آن بیشتر میشود، بهطوریکه اگر اجزاء از هم پاشیده شود، کل نظام فرو خواهد ريخت.
اسپنسر به این ترتیب به فکر تصور جامعه به منزله اُرگانیسم رسید، بدون آن که اُرگانیسم را پدیدهای مادی یا عینی تصور کند.
سه نظام کارکردی در روند تکامل اهمیت خاص دارند:
نظام تامین مواد خوراکی یا صیانت، نظام توزیع و سرانجام نظام نظمدهنده.
5. جامعه و دخالت در ساختار آن
اسپنسر با تحلیل فرایند دگرگونی اجتماعی میخواست چگونگی نظم اجتماعی را کشف و توضیح دهد.
او جامعه را نظام اجتماعی خود سامان ده (self-regulating social systems) میفهمید که در روند سازگاری مستمر با محیط تکامل پیدا میکند.
او این فرایند را کوشش برای رسیدن به توازن جدید میدید، ضمن آن که این توازن جدید نیز سیال است، البته به نظر او این امکان نیز وجود دارد که این تلاش به ثبات و رکود بیانجامد.
اسپنسر درصدد طرح نظریهای درباره پایداری ساختارهای اجتماعی نبود.
لیکن معتقد بود که همبستگی اجتماعی مشروط به وجود میزان مشخص شروط عمومی معین است.
اسپنسر برخلاف مارکس و کنت موافق دخالت علمی در روندهای اجتماعی نیست، بلکه از نظریهای دفاع میکند که میتوان آن را «کنشگرایی متناقض» (paradoxical actionism) عنوان داد
که بر اساس آن روندها اجتماعی بر اساس قوانین خاص متحول میشوند، ضمن آنکه پیچیدگیهای زیاد کنشهای اجتماعی و مشکلات ناشی از این پیچیدگیها میتواند به نتایج خاص منجر شوند.
جامعهشناسی به منظور جلوگیری از پیشآمدهای خاص باید در طرح های کوتاه مدت خود از شتابزدگی و عملهای نااندیشیده خودداری کند.
همبستگی متقابل بین نظامهای اجتماعی تا آن اندازه پیچیده است که نتایج مداخله بر اساس نقشه را نمیتوان پیشبینی کرد.
اسپنسر در هر حال تحولات اجتماعی را فرایندی آرام و تدریجی میدانست که نمیتوان به آن شتاب داد، اما میتواند مانع آن شد.
اسپنسر به نتایج ناخواسته کنش اجتماعی اشاره کرد و معتقد است که هرگونه دخالت در روند تغيير و توسعه اجتماعی به این دلیل خطرناک و بیثمر است که نتایج پیشبینی نشدی دخالت با برنامه در مجموعه پیچیده نظام اجتماعی همیشه بیشتر از نتایجی پیشبینی شده ناشی از دخالت با برنامه است.
6. جامعه نظامی و جامعه صنعتی
اسپنسر با طرح دو مقوله «جامعه نظامی» و «جامعه صنعتی» طرحی از روند «تکامل» جوامع انسانی ترسيم کرد.
به نظر او جوامع نظامی مضمحل و در جوامع صنعتی مستحیل میشوند.
جوامع نظامی مجموعههای انسانی هستند که تمام مردم در زمان جنگ قشون نظامی و در زمان صلح قشون مترصد جنگ هستند.
جوامع نظامی معمولاً جمعيت متوسط با تمایزات درونی اندک دارند.
بقای جوامع نظامی به این بستگی دارد که بتوان بخش عظیمی از منابع را صرف هزینههای نظامی کرد.
ضرورت نظامی ایجاب میکند، اینگونه جوامع از قدرت متمرکز برخوردار باشند.
جوامع صنعتی برخلاف جوامع نظامی در درون خود تمایزهای زیادی دارند.
تحرک فردی در جوامع صنعتی زیاد است.
همکاری در اینگونه جوامع داوطلبانه است.
وظیفه دولت در جوامع صنعتی خدمت به شهروندان است.
دخالت دولت در جوامع صنعتی به جای وفاق داوطلبانه، لزوماً به شکست میانجامد، چراکه بازار آزاد با قواعد خاص شکل اقتصادی را تعیین میکند.
پایگاه اجتماعی برخلاف جوامع نظامی در اینگونه جوامع اکتسابی است و نه انتصابی.
تجارت و دیپلماسی و نه قوای نظامی عامل تعیین کننده مناسبات با دیگر جوامع است.
اسپنسر در شرح جامعه صنعتی نظراتی را مطرح میکند که در نهایت به طرح نظریه تاثیر کنش متقابل بر رفتار انسان منجر میشود.
7. جامعهشناسی
اسپنسر ادعا میکرد که با جامعهشناسی خود توانسته تاریخ گذشته و آینده بشر را توضیح دهد.
این ادعا نتیجه منطقی پذیرش چشم انداز در زمان (diachronic) از تاریخ است که بر اساس آن رویدادهای تاریخی انحصاری و تکرارناپذیر و ناشی از تاثیر نیرویهای اجتماعی هستند.
وظیفه جامعهشناسی در این شرایط تشخیص و تعیین این نیروها و شناخت و استنتاج مسیر حرکت آنها است.
او نتوانست این ادعای خود را با جمعآوری اطلاعات تاریخی مستدل کند.
شیوه کار او سبب ناتوانی او در اثبات این فرضیه شد.
اسپنسر نخست قوانین را مطرح و ادعا میکرد، این قوانین درست هستند، سپس برای اثبات ادعاهای خود اطلاعاتی را جمعآوری میکرد.
تصور او این بود تمام کائنات از قواعدی پیروی میکنند.
او وظیفه خود را کشف این قواعد از طريق جمعآوری اطلاعات میدانست.
8. نظريه اُرگانيسم (انداموارگی)
اسپنسر برخلاف ادعای بسیاری جامعه را با اُرگانیسم یکی نمیدانست.
او معتقد بود که تنها تشابه ممکن میان جامعه و چیزهای دیگر توازن اصولی و تنظیم اجزای آنها است.
هدف او از تشبیه اُرگانیسم با جامعه صرفاً استفاده از مقوله شباهت به صورت ابزار اکتشافی است.
چون او مینویسد، اجزای مجزای حیوانات عینی و مشخص هستند، در نتیجه حیوان کلی مشخص است، در حالی اجزای مجزای جامعه انتزاعی هستند، در نتیجه جامعه کلی انضمامی است.
9. تاثير بر نظريه نظام
نظریه نظام جدید نیز از مقوله اُرگانیسم به عنوان ابزار اکتشافی استفاده میکند.
تحلیل نظام روش مناسب برای پی بردن به ویژگیهای عام از طریق بررسی موارد خاص است.
از آنجا که نظامهای زنده که به زبان اسپنسر اُرگانیسم نامیده میشود، نظامهای باز هستند، باید محیط اطراف آنها و همچنین عوامل تاثیرگذار بر سازگاری رفتار آنها مشخص شوند.
اسپنسر با طرح تاثیر متقابل جامعه و واحدهای تشکیلدهنده آن به این نظریه نظام نزدیک شد که باید به «تاثیر جز بر کل» و «تاثیر کل بر جز» توجه شود.
تاثیر متقابل جز و کل اساس جامعهشناسی اسپنسر است.
این نظرات قدمهای اول در مسیر تدوین «نظریه نظام عمومی» (general systems theory) جدید است که ادعا دارد از جامعترین چارچوب نظری و علمی برخوردار است.
نظریهپردازان نظریه نظام به این ترتیب عامگرایان علمی (Scientific Generalist) جدید هستند که در رشتههای گوناگون علمی با مدلهای انتزاعی یکسان کار میکنند.
10. تاثيرگذاری
اسپنسر مدت طولانی مینوشت و فعالیت قلمی داشت (1902-1839).
این تنوع در آثار سبب اختلاف نظر میان کارشناسان در ارزیابی آثار او شده است.
او در درازای زمان در برخی نظرهای خود تجدیدنظر کرد.
برخی معتقدند که جامعهشناسی بریتانیایی در بحث نظری با اسپنسر شروع شده است.
پارسونز به سه ویژگی اساسی جامعهشناسی اسپنسر اشاره میکند.
اول نگاه به جامعه به صورت نظامی خودسامان ده،
دوم تصور از تمایزهای کارکردی
و سرانجام رهیافت تکامل.
تصور جامعه به منزله نظامی خودسامان ده و اندیشه تمایز کارکردی او با نظریه مدرن جامعهشناسی کارکردی نزدیک است.
اسپنسر در پیدایش نظریه نظام جدید نيز نقش داشت.
او برای زیستشناسی در روند تحول جامعهشناسی همان اهمیتی را قائل است که امروز نظریهسازان نظریه نظام برای آن در چارچوب نظریه خود قائلاند.
مفاهیمی مانند بقای حیات، انطباق، توازن و غیره از مفاهیم کلیدی دستگاه نظری اسپنسر هستند.
تحلیل «منصفانه» اسپنسر را تنها میتوان با توجه به زمینه وضعیت معرفتی و فضای ذهنی قرن 19 انجام داد.
اسپنسر در همان چارچوب نیز نظریهسازی محافظهکار، مدافع ایدئولوژی ارتجاعی سرمایهداری و هوادار سینهچاک انگلستان عصر ویکتوریا نیست.
اسپنسر در نهایت این آرمان را داشت که وضعیتی ایجاد شود که در آن هر کس با توجه به مهارت و استحقاق خود در جامعهای آزاد از دخالت دولت با آرامش زندگی کند و سعادت او تامین شود.
اسپنسر در پاسخ به این پرسش که هدف نهایی چیست؟
در کتاب «مبانی فلسفه» رهیافت «درهمریختگی» (آنتروپی) (entropy) را طرح میکند که بر اساس آن هدف نهایی تمام تغییر شکلهای مشاهده پذیر رسیدن به وضعیت سکون است.
اسپنسر همچنین مبادی «سیبرنتیک» یا همان علم «سازوکارهای هدایت» را در زمینه تحلیل رشد جمعیت مطرح کرد.
هر نوع مخلوقی نسل در نسل به طور مستمر تولید مثل و رشد میکند تا زمانی که عوامل مرگ بر عوامل هستی پیشی گیرد.
اسپنسر در اینجا روند توازن سیال نظام جمعیتی یا همان زیستجا (biotope) را در ارتباط با مناسبات زیست بوم (ecologically) توضیح میدهد.
او تلاش میکند تغییر در نقطه توازن زیست جای جامعه را به کمک بازخوردهای منفی توضیح دهد.
شمار ازدواجها در دوران رونق افزایش و در زمان رکود و ناداری کم میشود، بهسادگی قابلتشخیص است که به مجرد آن که نیروهای انبساطی رشد کنند، نیروهای انقباضی کاهش پیدا میکنند و برعکس.
بنابراین، تا زمانی که شروط متغیرهای درگیر اجازه دهند توازن کامل آنها برقرار است.
اگر آثار اسپنسر با دقت خواندهشده بود، این امکان وجود داشت که نظریه جامعهشناسی سامانه دیگری داشت.
این حکم به ویژه در مورد نظریه نظام صادق است.
همین پرسش را میتوان در مورد نظریه کنش متقابل نمادین طرح کرد.
آیا این امکان وجود نداشت که این نظریه را با استفاده از نظرات اسپنسر درباره «حاکمیت رسوم»( Rule of the ceremonial) تکمیل کرد؟
حتی امروز نظرهای او درباره زنان، جنسیت و جامعهشناسی موسیقی مطرح هستند، نظریه تکامل که جای خود را دارد.
عدهای معتقدند که وقت آن رسیده است که داغ داروینیسم اجتماعی از پیشانی جامعهشناسی اسپنسر پاک شود.