چرا به دیکتاتوری می رسیم؟
دیکتاتوری نیز همچون پدیده های دیگر زندگی جمعی توسط عوامل، دلایل، قاعده ها و اصول گوناگونی ظهور و بروز می یابد که در این مطلب، یک «قاعده» یعنی رابطه مهربانی و دیکتاتوری بررسی شده است.
دیکتاتوری را با اِعمال بی مهابای زور و قدرت بر جان و تنمان می شناسیم.
دیکتاتوری را با ترس از کشتار و بازداشت های مخوف دریافته ایم.
دیکتاتوری را با سیاهی، تلخی، ناکامی، رنج و اجبار فهمیده ایم.
ولی، براستی چرا؟
زندگی چه کم دارد که به چنین شوربختی می پیچید؟
بر سر زندگی چه می آید که چنین زهرآگین می شود؟
زندگی را چه شده است که به مسلخ عذاب و درد می افتد؟
آه خدای من؛ درست است
باورم نمی شود؛ درست است
واقعیت شده؛ درست است
دیکتاتوری تنها منفعت فرد یا گروهی نیست!
دیکتاتوری تنها حرف شنویی از فرد یا گروهی نیست!
دیکتاتوری تنها سرکوب فرد یا گروهی نیست!
دیکتاتوری؛ ابزاری است برای یک «باور»، یک «اعتقاد»، یک «ایمان»
دیکتاتوری؛ ابزاری است برای یک «منش»، یک «اخلاق»، یک «سبک»
دیکتاتوری؛ ابزاری است برای یک «راستی»، یک «درستی»، یک «معیار»
و … بالاخره، دیکتاتوری برای یک «ایدئولوژی» است!
بله، همین طورست
بله گفتم؛ همین طورست
بله درست است، گفتم؛ همین طورست
دیکتاتوری هر چه هست و هر چه می کند؛ برای سروسامان دادن به یک «ایدئولوژی» است.
ایدئولوژی را می توان یک «بهانه» تصور کرد
ایدئولوژی را می توان یک «توجیه» دانست
ایدئولوژی را می توان یک «نگاه» در نظر گرفت
فرقی نمی کند!
تفاوتی ندارد!
به هر حال، دیکتاتوری وقتی دیکتاتوری می شود که «ایدئولوژی» را دارد. یعنی زمانی که «خوب – بد»، «درست – غلط»، «مفید – ضرر»، «راستی – اشتباه» را تعیین می کند و برای آن به هر نوع خشونت دست می زند و هر چقدر لازم باشد قربانی می گیرد!
«قربانی» چه واژه قابل تامل؟
چه کسانی «قربانی» دیکتاتوری می شوند؟ کسانی که «ایدئولوژی» را با شیوه های گوناگون به چند و چون می کشند. مردم کوچه و خیابان، دانشمندان و نخبگان، روشنفکران و …
در این شرایط؛ چقدر چهره زندگی زشت و نازیبا می شود
در این شرایط؛ چقدر تحمل زندگی سخت و دشوار است
در این شرایط؛ چقدر همه چیز غیردوستانه و نادوستانه می شود
بی اختیار، یاد مادران و پدرانی افتادم که برای «درست – غلط» چطور بر جان فرزند خویش نهیب می زنند!
بی اختیار، یاد مدیرانی افتادم که برای «خوب – بد» چطور شخصیت کارمندان را به ذلت می کشانند!
بی اختیار، یاد معلمانی افتادم که برای «مفید – ضرر» چطور قامت شاگردان را با شلاق واژه ها خم می کنند!
بی اختیار، یاد شهروندانی افتادم که برای «راستی – اشتباه» چطور بر سر و جان یکدیگر می کوبند!
آنها چه از دیکتاتور کم دارند؟
آنها خود دیکتاتور هستند در قد و قواره خود
آنها خود دیکتاتور هستند در حد و اندازه خویش
چه شد؟ گیج شدم
چه شد؟ سردرگم هستم
چه شد؟ عجب پیچ در پیچی شد
شلوغش نکنیم
حرف و حدیثش نکنیم
روایت و حکایتش نسازیم
اول و آخر موضوع؛ به این سوال می رسیم که:
آیا وقتی برای «خوب – بد»، «درست – غلط»، «مفید – ضرر»، «راستی – اشتباه» دست از مهربانی برمی داریم، دیکتاتور شده ایم؟
آیا وقتی برای «خوب – بد»، «درست – غلط»، «مفید – ضرر»، «راستی – اشتباه» دست از نوع دوستی برمی داریم، دیکتاتور شده ایم؟
آیا وقتی برای «خوب – بد»، «درست – غلط»، «مفید – ضرر»، «راستی – اشتباه» دست از خیرخواهی برمی داریم، دیکتاتور شده ایم؟
همه اینها را گفتیم که دیکتاتوری و اعمال وحشیانه آن را وانهیم و با مقصر کردن «خود» داستان را خاتمه دهیم و با دیکتاتور جلوه دادن خویش از سر تقصیرات دیکتاتوری بگذریم!
البته که اینگونه نیست.
مسلماً که اینطوری نیست.
چراکه تحلیل جامعه شناسانه به «دور» نمی انجامد و «علت» در چرخه تسلسل به معلول نمی رسد.
با این حساب، چه هر یک از ما یک دیکتاتور کوچک باشیم و نباشیم، دخل و تصرفی در حکومت و حاکمان دیکتاتور ندارد (گرچه در «بازتولید» دیکتاتوری نقش دارد).
آنچه دیکتاتوری می سازد؛ دوری از مهربانی است
آنچه دیکتاتوری می سازد؛ دوری از مهرورزی است
آنچه دیکتاتوری می سازد؛ دوری از نوع دوستی است
هیچ «خوب – بد»، هیچ «درست – غلط»، هیچ «مفید – ضرر»، هیچ «راستی – اشتباه» و در مجموع، هیچ «ایدئولوژی» را یارای مقاومت در برابر مهربانی نیست و لذا، هیچ دیکتاتوری پانمی گیرد!
- اگر دیکتاتوری ها متعددی را پشت سر گذاشته ایم
- اگر شاهد دیکتاتوری های مختلفی هستیم
- اگر چاره را در دیکتاتوری دیگری می بینیم
همه و همه زمانی رُخ داده اند که «مهربانی» برای «خوب – بد» کنار گذاشته شده است.
همه و همه زمانی رُخ داده اند که «نوع دوستی» برای «درست – غلط» فراموش شده است.
همه و همه زمانی رُخ داده اند که «عشق و محبت» برای «مفید – ضرر» نادیده گرفته شده اند.
همه و همه زمانی رُخ داده اند که از «مهرورزی» برای «راستی – اشتباه» غفلت شده است. و خلاصه؛ همه و همه زمانی رُخ داده اند که «انسان» برای «ایدئولوژی» تکه و پاره شده است.