چرا شهروندی و جامعه شناسی شهری؟
شهروندی (Citizenship): به حقوق (مالکیت، آزادی بیان، تجمعات …)،
اختیارات (رای دادن، اعتراض کردن، آموزش دیدن …)
و وظایفی (رعایت قوانین، ادب …) اطلاق می شود که تک تک افرادی که تابعیت کشور را دارند، از آن برخوردار هستند.
سوالات و موضوعات شهروندی نیز حول همین سه محور است.
یعنی شهروندان چگونه می توانند حقوق خود را به دست آورند؟
چه زمانی حقوق آنان نقض می شود؟
چرا باید حقوق آنها نقض شود؟
برای دستیابی به حقوق شهروندی چه شیوه ها و ابزارهایی را می توان به کار گرفت؟
از قبیل این نمونه سوالات، و سوالات دیگری از این دست، در مورد اختیارات و وظایف نیز مطرح است.
جامعه شناسی شهری (Urban sociology): مطالعه فضاهای شهری و شناخت تاثیرات آن بر تعاملات و روابط بین افراد، گروه ها و سازمان ها می باشد.
مثال: فضای عمومی پارک چه رفتارها و فعالیت هایی را بین افراد شکل می دهد؟
تعاملات بین افراد در بزرگراه و کوچه چه تفاوت هایی دارد؟
وجود کارخانه یا اداره در یک منطقه شهری موجب چه رفت و آمدها، مبادلات و آمیزش حرفه ای می شود؟
منطقه بالای شهر، چگونه از مناطق دیگر بازشناخته می شود؟
چرا برخی مناطق شهری جرم زا هستند؟ و موضوعات مشابه دیگری.
چنان که ملاحظه می شود جامعه شناسی شهری با شهروندی ارتباط ندارد.
جامعه شناسی ساختارهای شهری که شهروندی را صورت بندی می کنند و کم و کیف شهروندی را تحت تاثیر قرار می دهند را در دایره بررسی و مطالعه ندارد.
شهروندی نیز به شهر یا دقیق تر، سکونت گاه ها بی اعتناست و بر پاشنه سیاست می چرخد.
سوال: چرا شهروندی و جامعه شناسی شهری از یکدیگر دور افتاده اند؟
شاید یک پاسخ آن باشد که شهروندی دغدغه گرفتن حقوق و اختیارات خود از دست حاکمان و دولتمردان را در سر داشته است
و جامعه شناسی شهری بیشتر از تعاملات اجتماعی، بر صورت بندی فیزیکی و کالبدی شهر تمرکز دارد.
در نتیجه این که می توان حقوق، اختیارات و انجام وظایف را در چیدمان کالبدهای شهری و روابط شهری به دست آورد، از قلم افتاده است.
پاسخ های دیگر به این سوال چه هستند؟