علمی توصیفی

کجروی شغلی؛ «رندِگی» یا «زندِگی»

از جهان دو بانگ می آید به ضد

تا کدامین را تو باشی مستعد

آن یکی بانگش نشور اتقیا

وان یکی بانگش فریب اشقیا

انسانِ مفید به حال و روز اجتماع  به دنبال “مطلوب های ذاتی” در زندگی است که حاصل درجه ای از معرفت و فهم عمیق او نسبت به فلسفه زندگی است.

فهمی با ژرفی خاص که از برخی “مطلوب های غیرذاتی” نظیر «پُست»، «شهرت»، «قدرت» و «ثروت» گریزان است.

دلیل این فرار هم در ویژگی های جذاب و فریب دهنده این “امور غیرذاتی” نهفته هست و هم در شیوه ها، ابزارها و رفتارهایی که لازمه ی کسب، رصد و استمرار در برخورداری از آنها می باشد و هم دربرخی روحیات ما انسان ها به عنوان نوعی کشش یا فراخواندگی به سمت این امورِ دل برنده!

یک صفت بارزِ این کششِ اندرونی ما انسان ها را “ویکتور هوگو” مبدل شدن سریع یا ازاین رو به آن رو شدن می داند.

یعنی از ماهیتِ “وجود” اصلی خود دورشدن  و وجودی متضاد یافتن.

این دگرگونی نامیمون “انسانیت” را طعمه ی آن مطلوب های غیرذاتی می کند که نتیجه اش  تقدم و سیطره “عقلانیت کوتاه مدت”  بر “عقلانیت بلند مدت” می باشد.

به این معنا که منافع شخصی «اصل» می شود و منافع عمومی «فرع ».

حسب ترویج این عقلانیت ابزاریِ کوتاه مدتِ منافع نگر و تایید و تکرار در رفتار افراد و بی تفاوتی جامعه و ساختارهای رسمی آن، باید همچنان نمایش هایی را در صحنه زندگی واقعی از سوی این گونه افراد به تماشا بنشینیم که به مرورزمان در حال تبدیل شدن به “فرهنگ” هستند:

فرهنگِ رندگی در زندگی!

شاید جان گرفتن “خود شیفتگی” در وجود ما انسان ها مقوِم این فرهنگ باشد که جا را بر ژرفای معرفتی “خودارزشی” تنگ نموده و ارزش را در آن مطلوب های دل فریب می داند تا این اختلال شخصیتی را به “حس هایی” ارضاء نماید:

بواسطه  پُستی یا مدیریتی “نامی” کسب نماید

بدون توجه به احساسات جامعه خود را در معرض “دید” و “نمایش” دیگران قرار دهد

احساس خود برتربینی از این رهگذر (داشتن عنوانی) نصیبش شود

خود را به عزت نفس یا اعتماد به نفسی کاذب نشان دهد.

این تیپ افراد با «رِندگی» تمام و ازجمله تملق، مدح، چاکرباشی و با توسل به مکر و حیله “عاصی” در همه عرصه ها  با منش دلالی برای خاطرِ نفع و سود خود به  بهره برداری از دیگران می پردازند  و با تن دادن به هر رذیلتی  بدنبال ربودن ردای موقعیت هایی هستند که تنشان  به آن ردا نمی ارزد.

این تیپ آدم هایِ پُست پِرست مملوک آن “جاه” و “عنوانی” هستند که حب آن جاه و مال وجود انسانیشان را مالک شده است.

لذا برای استمرار این وضعیت خفت بار حاضرند در هر نقشی که صاحب قدرتان می پسندند و از آن لذت می برند، ایفای نقش کنند.

چرا که باور دارند:

هدف وسیله را توجیه می کند!!

در نزد این افرادِ، توسل به عقلانیت ابزاریِ کوتاه مدت نگر و تقدم منافع خود بر منافع عموم امری به عادت درآمده است و ازاین طریق تامین منافع از هر راه و ابزار را دنبال می کنند.

سوء استفاده بهینه از موقعیتِ بدست آمده! ولو اختلاس، ولو رشوه دادن و رشوه گرفتن، ولو خریدن پُستی با پَست شدن!

ملون بودن و رنگارنگی در رفتار، چند زیست بودن.

جایی که دردمندانه باید نگران باشیم اینجاست که این جنسِ رفتار فراگیر گردد و مقبولیت رسمی هم داشته باشند وقبح آن شکسته شود، در این صورت است که به قول «موریس مترلینگ»:

فانوس برداریم و روز روشن به دنبال عدالت و انسانیت بگردیم و این هم یعنی مرگ اخلاق در فرهنگ، سیاست، اقتصاد و اجتماع.

تداوم و ترویج این نوع الگوی تصاحب مناصبِ خدمت! 

خلاف نص صریح منشور سیاسی تشیع یعنی نهج البلاغه است؛

آنجا که حضرت امیر المؤمنین علی (ع) به اشعث ‏بن قیس کارگزار آذربایجان می‏نویسد:

«کاری که در دست توست، طعمه و شکار نیست که به چنگت افتاده باشد (ترا حکومت و مدیریت نداده‏اند تا آنچه بیابی از آن خود دانسته بخوری)، بلکه امانت و سپرده‏ای‏ است بر گردن تو (که بایستی از آن مراقبت کرده و در راه آن قدمی‏ برخلاف دستور دین برنداری) و باید به فرمان آن کس که بالاتر از توست، حق آن امانت پاس بداری و نگهبان آن باشی (زیرا تو زیر دست امیری هستی که تو را حافظ و نگهبان قرار داده، و ولایتی‏ به تو سپرده که آن را از جانب او انجام دهی)، تو را نرسد که به‏ استبداد و دلخواه خود، میان مردم رفتار کنی یا به کاری دست بزنی‏ که به آن فرمان نیافته‏ای»

و  یا در نامه 53 خطاب به مالک اشتر می فرمایند: «بپرهیزید از خودپسندی و از شگفتی در خویش و درباره صفتی از اوصاف خود که خوشایند توست و بپرهیز از این که دلبسته آن باشی که در ستایش تو از اندازه بگذرند همانا که بهترین فرصت شیطان در این احوال است تا نیکوکاری نیکوکاران را بر باد دهد».

آری آنهایی که “زندگی” می کنند و انسانیت را به “رندگی” نمی فروشند، شایستگانی برخوردار از معرفتی هستند که برای برخورداری از «پُستی» ندای پستی در زندگی و درماندگی در رندی را با فریاد “نه بزرگ” پاسخ می گویند

و پر طاووس قشنگِ وجود خویش را به کرکس خودخواهی تحقیرآمیز نمی فروشند و به قول خیام:

با «نان جوین خویش حقا که به است / کالوده و پالوده هر خس بودن»،

متانت طبع را در قناعت به خود ارزشی به جای پرداختن به “خودشیفتگی” ، به لذت بسیاردر زندگی آرام خویش تجربه می نمایند و هرگز برای عنوانی زود گذر و استمرار در برخورداری به دنبال قانون بقاء پُست نمی گردند تا زندگیشان شبیه “رندگیِ” آنانی شود که مایل هستند دولت ها را “چند زیست وار”  باقی بمانند، بی آنکه فایده ای از مدیریت بادآورده آنان نصیب جامعه شود.  

آنانی که چون از مردم پروا نمی کنند از خدا نیز پروا نمی کنند (من لَم يَتَّقِ وُجُوهَ النّاسِ لَم يَتَّقِ اللّهَ)،

پُست پرستانی که از “نصب” شدن حظ  وافر می برند تا رفع کمبود نمایند!

و وقتی “عزل” به سراغ آنان می آید، لابی های دلال را واسطه می کنند که برای تکیه زدن بر پستی مدیریتی همچنان بیرقی که بر اوج پشت بام فکرشان  برافراشته اند در مسیر بادها  و به صدای هر سازی به زیبایی تمام به رقص درآورند، بی آنکه مرام و مشی مردانه زیستن برایشان مهم باشد.

انسان افرادی که مضر به حال جامعه هستند  و با رندی و حیل تاخت و تاز می کنند.

افسوس که نان پخته، خامان دارند

اسباب تمام، ناتمامان دارند

حمزه فیضی پور

کارشناسی ارشد علوم اجتماعی از دانشگاه علامه طباطبایی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا