گونه شناسی نظام های دیکتاتوری
دورماگن و موشار در کتاب مبانی جامعه شناسی سیاسی بر این باور هستند که نظام های دیکتاتوری بر اساس سه معیار اصلی سازمان پیدا می کنند.
۱- منش کم و بیش مونیستی – یگانه باور – قدرت سیاسی
۲- بسیج سیاسی توده ها
۳- جایگاه ایدءولوژی در نظام های توتالیتر
آن ها بر اساس این سه معیار، دو نوع نظام دیکتاتوری را مشخص می کنند؛ یکی نظام توتالیتر و دیگری نظام اقتدارگرا.
توتالیتاریسم با یگانه باوری و با تک تازی قدرت سیاسی شناخته می شود. تمام قدرت سیاسی در انحصار و در اختیار یک گروه سیاسی است. یعنی تفاوت نظام توتالیتر با نظام اقتدارگرا در این است که نظام اقتدارگرا با کثرت گرایی محدود مدارا می کند.
به عبارتی چند گروه همانند احزاب سیاسی، کلیساها، سندیکاها، قدرت های نظامی، پادشاه و… با کم و بیش استقلال و نفوذ در اعمال قدرت سیاسی مشارکت می کنند.
پدیده توتالیتر نمی تواند از بسیج توده ها در محور ارزش ها و هدف هایش چشم پوشی کند. در حالی که برعکس رژیم های اقتدارگرا در اغلب موارد، سیاست زدایی می کنند و از چشم پوشی و بی اعتنایی توده ها به سیاست خشنود هستند.
از لحاظ ارتباط با ایدئولوژی تفاوت میان دو نظام سیاسی دیکتاتوری بارزتر است.
در حالی که نظام های توتالیتر مثل فاشیسم، نازیسم و کمونیسم، به شدت خواستار پیوستن و پیروی بی قید و شرط توده ها از ایدئولوژی هستند، نظام های اقتدارگرا بر اساس طرح ساخت ایدئولوژیک بنا نشده اند.
نظام اقتدارگرا به یک تایید صوری توده ها از قدرت حاکم و از بی اعتنایی عمومی مردم به امور سیاسی خرسند است.
به عبارت مشخص، نظام های توتالیتر می خواهند که همه توده های جامعه، بی قید و شرط و به صورت فعال از ایدئولوژی شان حمایت شود تا بتوانند یک انسان تراز نوین خلق کنند. لذا با این حربه به دنبال تحمیل ایدئولوژی شان به کل جامعه هستند.
به تعبیر ریمون آرون، در نظام توتالیتر همه چیز در ذیل فعالیت نظام سیاسی دولت و دولت هم تابع ایدئولوژی خواهد بود.
پیامد این رویکرد، این خواهد بود که نظام سیاسی توتالیتر، هر خطایی مرتکب شود؛ چه خطای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، یک خطای ایدئولوژیک خواهد بود.
لذا در نظام سیاسی توتالیتر، ایدئولوژی تا رده یک دین سیاسی بالا خواهد آمد.
در چنین جامعه ای توده مردم، مصلحت را در پیوستن خود به ایدئولوژی جدید به مثابه یک ایده نو می دانند. زیرا هر نوع مخالفتی، هر نوع دگراندیشی یا حتی گله مندی ساده عملی مجرمانه با طرح ایده سالاریِ ایدئولوژی تعبیر می شود.
به همین جهت، در نظام های توتالیتر، همرنگی شدیدی در جامعه اتفاق می افتد. دستگاه نظارت بر افراد و بر فعالیت های شان حاکم می شود و هر گونه تخطی را به شدت مجازات می کند.
خبرچینی چنان در جامعه توتالیتر گسترش پیدا می کند که کار امنیتی سطحی می شود.
بدین لحاظ یک احساس ناامنی فراگیری در جامعه توتالیتر گسترش پیدا می کند که افراد جامعه را به سمت نوکر صفتی سوق می دهد.
این ویژگی ها جامعه را به سمت یک دشمن داخلی و یک دشمن خارجی سوق می دهد. تا در پرتو آن، نظام توتالیتر مخالفان داخلی خودش را دشمن، خائن، غیرخودی و مزدور تلقی کند و مخالفان خارجی خودش را امپریالیسم، استعمار و جهان خوار قلمداد نماید.
بر این اساس، هانا آرنت حکومت توتالیتر را این گونه تعریف می کند؛ حکومتی که ماهیتش مبتنی بر وحشت افکنی، هراس افکنی، سرکوب، پاک سازی و ترور است.
درواقع، حاکمان در نظام های توتالیتر فکر می کنند که با اتخاذ این رویه می توانند از شکل گیری مخالفت های پنهان و سازمان یافته در جامعه جلوگیری کنند و خود تا بی نهایت به حکمرانی ادامه دهند.
لذا با ایجاد احزاب، سندیکاها و سازمان های مختلف سعی می کنند تا اکثریت توده ها را جذب کنند و خود در راس آن ها قرار گیرند.
زیرا فقط پیشوا است که می تواند با هدایت های داهیانه اش، در قالب عقاید، ارزش ها، برنامه ها، هنجارها و سازمان هایی که ایجاد می کند، زمینه تحقق انسان نوین را فراهم آورد. اما سرانجام همه نظام های توتالیتر به مثابه فاشیسم، نازیسم و کمونیسم چیز دیگری را نشان داد.