علمی توصیفی

جامعه ایرانی و جامعه شناس خودمانی

دیرزمانی است که وجود و ظهور نظریه های پرشمار در جهان علم و حوزه های شناختی، به امری ضروری تبدیل شده است.

این نظریه ها به مانند نقشه راهی برای پژوهشگران و پدیدآورندگان آثار، ضمن ایجاد شناخت از فضای علم در ادوار گذشته، به جزءلاینفک تحقیقات و علوم شناختی تبدیل شده اند.

حال اینکه این نظریات در کدام پهنه جغرافیایی، در چه محدوده زمانی و مکانی، با کدام ترکیب جمعیتی، فرهنگی و رفتاری و توسط چه اندیشمندانی تولید و گسترش یافته اند، موضوع بسیار مهمی است که باید در خصوص انتخاب و تعمیم مطلق این نظریه های فراگیر به هریک از جوامع دیگر، مدنظر قرار گیرد.

در آغاز کلام، شرح مختصری از واژگان پرکاربرد این بحث، ازجمله: نظریه های فراگیر، جامعه، جامعه شناس ایرانی بازگو و در یک فراز مختصر با اهمیت و ضرورت این موضوع، مقصود از این دغدغه محقق ارائه خواهد شد.

از آن جایی که اکثریت جست و جوهای اسنادی و کتابخانه ای برای انجام تحقیقات علمی و پژوهشی، ما را به سوی نام ها و عناوین آثار اندیشمندان غیرایرانی رهنمون می کند، به نوعی درخواهیم یافت که با یک فقر مطالعاتی و یا یک زمینه کم رمق علمی از این مفاهیم، مقولات و نظریات علمی بومی روبرو هستیم که شاید مهمترین دلیل آن، پایه گذاری علم جامعه شناسی در دهه 1800 میلادی در اروپا توسط آگوست کنت و امیل دورکیم بود، در حالی که با حدود 140 سال تاخیر وارد ایران شد!

از نظر لغوی، جامعه (Society) واژه‌ای‌ عربی و مونث جامع به‌ معنای گردآورنده، فراهم آورنده، شکل اجتماع مردم یک کشور، یک شهر یا ده می باشد.

جامعه در زبان های فرانسه و انگلیسی که از ریشه لاتین گرفته شده، به معنی دوست، رفیق، متحد و همراه است.

توماس هابز از متفکران قرن 19 میلادی در انگلستان، جامعه را نتیجه قراردادی می دانست که بر اثر یک جنگ دائمی به وجود آمده و به این ترتیب او شکل گیری جامعه را امری طبیعی می داند.

ژان ژاک روسو، متفکر فرانسوی، جامعه را مجموعه ای از افراد می داند که تحت نظامات و «قرارداد اجتماعی» و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند.

 اگوست کنت جامعه شناس نامدار معتقد بود:

جامعه متشکل از افرادی است که در هر زمان، زندگی می کنند و سایر کسانی که مرده اند، لیکن با تاثیر بر ذهن و اندیشه نسل کنونی و نسل های آینده به حیات خود ادامه می دهند و جامعه انسانی به آگاهی و خردمندی افرادش ممتاز است. وی تعلق و دلبستگی جامعه انسانی که پیوند گذشتگان با افراد معاصر و با نسل های آینده است و میراث فرهنگی و اخلاقی نسل های پیشین را که بر آیندگان حکومت می کنند، را ارج نهاده است.

در علوم سیاسی نیز جوامع از نظر ساختار سیاسی مورد توجه قرار دارند.

به تناسب اندازه و پیچیدگی جوامع می‌توان دسته‌بندی‌های چون قوم، قبیله و در حد اعلا آن جوامع دولتی برای آن درنظر گرفت.

این ساختارها بسته به شرایط فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی که این جوامع دارند، می‌تواند به اشکال و درجات مختلف قدرت سیاسی خود را بروز دهد.

با توجه به تعاریف و دیدگاه های مختلف در خصوص جامعه، علم جامعه شناسی تعریف مشخص و معینی برای جامعه قائل است.

از این دیدگاه، جامعه نظام نسبتاً پایدار ارتباط و روابط اجتماعی گروه های بزرگ افرادی است که نیروی قانون و آداب و رسوم از آن حمایت می کند.

این نظام در سیر تکامل تاریخی به وجود آمده و بر پایه قوانین معینی قرار دارد و یکی از مراحل تکامل مترقیانه انسان به شمار می آید.

به عبارت دیگر جامعه گروه بزرگ، پردوام و متحرکی از افراد است که برای اهداف مشترک و دارای مناسبات و ارتباطاتی در جهت رفع مجموعه نیازهای مادی و معنوی ایشان هستند.

در این میان کار و فعالیت مشترک جمعی این گروه ها در جهت رفع کل نیازهای اصلی و اساسی (نیازهای مادی و معنوی) از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و عامل اصلی تجمع آنها و علت اصلی بقاء، تداوم و تحرک جامعه محسوب می گردد.

تفاوت آراء و تناقض رویکردهای اساسی گویای این است، منشاء اندیشه صاحب نظران و اندیشمندان حوزه های علوم اجتماعی و انسانی، وامدار مکاتب فکری، فلسفی و عقیدتی خاص بوده و از مهمترین عوامل تاثیر گذار بر نوع، جان و کلام یک نظریه (Theory) است.

بر اساس منابع علمی، می توان عباراتی که دارای گزاره های مشخص، هدفمند و نظام مند باشند و میان آنها ربط منطقی وجود داشته باشد و برای اهل علم و فکر دارای فهم باشد را به عنوان تئوری در نظر داشت و آن متفکر، متخصص و اهل فنی که آن را خلق می کند، نظریه پرداز!

حال اگر این اندیشمند را به مانند یک درخت در نظر بگیریم، بی شک یک گستره خاکی به عنوان بستر برای ایستادن و قد کشیدن آن، از ملزومات اولیه است.

اینکه زمین باید دارای چه خصوصیات و ویژگی هایی برای انتقال مواد مورد نیاز درخت باشد و چه رسیدگی هایی نیاز دارد، از بدیهیات است.

علاوه براین، درخت برای رشد و نمو نیاز به آب و هوای مناسب و نور کافی هم دارد که اهم این موارد نیز به عنوان نیازهای اساسی اولیه باید در دسترس باشد و در این مباحث که اختلافی نیست.

ولی نکته قابل تامل اینجاست که اکثر درختان و گیاهان فقط در یک جغرافیای خاص و با آب و هوای محیطی مختص به آن منطقه متولد، رشد و سازگاری می یابند و فقط در همان فضا و دما می توانند جریان زندگی خود را تداوم بخشد و به محض انتقال به سایر مناطق، خشک و بی روح می شوند و یا حتی با ایجاد مراقبت های بسیار، آن زیبایی و ماندگاری را در منطقه متناسب با تولد و رشد خود را نخواهد داشت.

وجود و اشاعه جهانی نظریه های فراگیر در حوزه های علوم انسانی و اجتماعی که وجه غالب آن ها از مکاتب فکری و فلسفی غربی و تراوشات ذهنی اندیشمندان آن جوامع نشات، رفته رفته پای گرفته و به سایر حوزه های شناختی و سرزمینی متعدد دیگر گسترانیده شده، اگر در مقام تشبیه به ساختار و مقتضیات درختی باشد که پیش تر توصیف شد، درخواهیم یافت که اگر چه کلیات این مفروضات پیشینی و نظریات جهانی که در بستر تاریخی و علمی ایجاد و دوام یافته اند و برای انتقال مفاهیم کلیدی و آگاهی از تجارب و تلاش های گذشته برای فهم مسائل مربوط به انسان در حد آگاهی، نرمش ذهنی و حساسیت نظری ضروری بنظر می رسند ولیکن بسط و وصل صرف این مفاهیم و نظریه ها به امورات گوناگون سایر جوامع که از لحاظ زیست بوم، انسانی، فرهنگی، اجتماعی، رفتاری، زبانی و … متفاوت هستند، امری عبث و خطایی راهبردی است.

اگر در یک مثال ساده بخواهیم به این مهم بپردازیم، کافی است که تعدد و حجم انبوهی از این مفاهیم علمی و نظریه های پرکاربرد را ببینیم که در کشورهای غربی تولید و منتشر شده اند، ولی تاثیر و یا کارکرد مطلوبی در کشورهایی همچون ایران نداشته اند.

بسیاری از آراء و نظریات صاحب نظران و اندیشمندان حوزه های علوم انسانی، اجتماعی و رفتاری که در جهان فرهنگی همچون پاریس و یا فرانکفورت متولد و معتبر شده است، آیا قابلیت تعمیم تام به مسائل جامعه ایرانی را دارد؟

آیا بستر، فضا و ساختاری که کُنت، مارکس، مارکوزه، وبر، تونیس، شوپنهاور، نیچه، دورکیم و … در آن تنفس کردند و بر اساس آن شرایط محیطی و اقتضائات ساختاری به کنشگری پرداختند، با محیط و فضای فکری و زیستی افرادی همچون توسلی، صدیقی، بشیریه، کاتوزیان (هما)، بیات، جلایی پور، فراستخواه، فاضلی، کاظمی و امثالهم یکسان است؟

البته از یک منظر این مهم را نیز در نظر داریم که برخی نظریات فراگیر تولید شده در برهه های زمانی و مکانی مختلف، محدود به زمانه و یا مکان خاصی نیست، ولی به دلیل عدم وجود تجربه زیسته این متفکران غیربومی با محیط خاص جغرافیایی و یا محدوده زمانی به مانند حال حاضر ایران که شاهد اتفاقات و جریانات خاص اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در آن هستیم، بیش از هر چیز وجود و به کارگیری نگاه و نظریات بومی متفکران و بزرگان در حوزه های مختلف اندیشه ایرانی، خصوصاً علوم اجتماعی و جامعه شناسی ضروری بنظر می رسد.

از همین رو، محقق بر آن است تا ضمن بیان و تاکید بر این مساله اساسی، عنوان کند که جامعه ایرانی یکی از جوامع پویا و چندفرهنگی است که تاریخ طولانی و فرهنگ گنجینه‌ای بسیار غنی دارد.

این جامعه از نظر ساختار اجتماعی، به دو بخش روستایی و شهری تقسیم می‌شود که در زیست بوم مدرن امروزی، هر کدام اقتضائات خود را دارند.

در بخش روستایی، اغلب افراد به مشاغلی چون کشاورزی و دامداری مشغول بوده و هنوز از سنت‌ها و فرهنگ‌های پیشین و محلی پیروی می‌کنند.

در حالی که در بخش شهری، افراد در زندگی ماشینی و بخش خدمات مشغول هستند و با تحولات جدید، بهره گیری از تکنولوژی و فرهنگ‌های جهانی در تماس هستند.

قطعاً برای شناخت کامل و جامع از جامعه ایرانی، نیاز به مطالعه و بررسی آثار فاخر و مرجع تاریخی و علمی است که در این مقال نمی گنجد.

جامعه‌شناس بومی ایرانی، باید در مواجهه با پارادایم غالب، به بررسی و تحلیل جوامع و فرهنگ‌های مختلف در ایران، بر اساس شرایط و ساختار خاص موطن خویش بپردازد که در سطح کلان شامل: مطالعه ساختار اجتماعی، روابط انسانی، سیاست، اقتصاد و فرهنگ مردم ایران می‌شود که اگر منتج به ارائه یک نظریه علمی و کاربردی در زمینه های مربوطه گردد، می توان گفت که رسالت ذاتی علم منعقد گردیده است. همچنین ضروری است بررسی تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایران در طول ادوار تاریخی و همچنین مطالعه نقش جامعه‌شناسی در توسعه پایدار و پیشرفت جامعه ایران مدنظر قرار گیرد.

چرا که با توجه به تغییرات و تحولات سریع در جوامع ایران، نقش جامعه‌شناسی بسیار مهم جلوه می کند.

جامعه‌شناسان ایرانی می‌توانند با بررسی عمیق از ساختار اجتماعی و فرهنگی، به درک بهتری از چالش‌ها و مسائل جامعه ایران نائل شوند و به ارائه راهکارهای مناسب، مرتبط و عملیاتی برای مدیریت برخورد با تغییرات، آسیب ها و مسائل اجتماعی و سیاسی ایران بپردازند.

همان گونه که از شرح اجمالی موارد فوق برمی آید، وجود نظریه ها، زیر نظریه ها و جامعه شناسان بومی برای جامعه ایرانی یک امر حیاتی قلمداد می شود تا با وجود شناخت کامل از فضای محیطی خاص ایران و همچنین تجربه زیسته در محیط و ساختار جامعه نقش آفرین باشند.

بهره گیری از نظریات فراگیر جهانی و مکاتب فکری نیز می تواند نقش بسزایی در آگاهی از پیشینه ادبیات و متون مربوطه داشته باشد که بنابر شرایط و فراخور ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران در مقام مربوط و اثربخش، مورد استفاده مطلوب قرار گیرد.

گمان بر این است، استفاده ابزاری صرف از نظریه های فراگیر و عناوین اندیشمندان بزرگ خارجی در میان منابع و تحقیقات علمی ایرانی که به جهت وزین نشان دادن این گونه کارهای تحقیقاتی انجام می پذیرد، تا کنون نتوانسته بر غنای این گونه فعالیت های علمی و آموزشی بیفزاید و در عمل، تنها مفاهیم و مقولات از دنیای دیگر به جهان فرهنگی ما انتقال یافته که به دلیل بسیاری از تناقضات ساختاری، انسانی، اجتماعی و … با جامعه ایران، متد اثربخش و گره گشایی برای مسائل و آسیب های پرشمار جامعه ایرانی نبوده است.

سعید هاشمی

دانشجوی دکترای تخصصی جامعه شناسی سیاسی، کارشناس مسائل شرق اروپا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا