علمی تحلیلی

سبک پوشش زنان و بد فرمانی مدنی

یکی از موضوعاتی که نظام جمهوری اسلامی را با شرایط مسئله وار مواجه کرده و هر گونه سیاست گزاری در این زمینه نیز بدون نتیجه مانده، مسئله ای است که از آن به عنوان بدحجابی زنان یاد می شود.

در مبحث پوشش زنان، تفاوت فاحشی بین دو قرائت عمومی و نظام رسمی و حاکمیتی وجود دارد و این شکاف عمیق به عنوان معضلی حل نشده، متولیان امور فرهنگی را به شدت درگیر خود کرده است. 

زیرا در جامعه دینی،حجاب زنان به عنوان یک امر نمادین و ارزشی به شمار آمده و عدم پایبندی به آن به منزله یک انحراف و یکی از مصادیق ناهمنوایی اجتماعی تلقی می گردد.

هر نظام اجتماعی با توجه به حساسیت و انتظارات اجتماعی میزانی از انحراف از هنجارها را تحمل و یا بر اساس ملاحظاتی، واکنش قهری به واقعیت های فرهنگی را به تاخیر و یا نادیده انگاری می کند.

زیرا از منظر جامعه شناختی هیچ حکومتی نمی تواند صد درصد افراد جامعه را معتقد و ملتزم به رعایت ارزش های فرهنگی حاکم بر جامعه نماید.

بر این مبنا مشاهده می کنیم که زنان و دختران از حداکثر نرمشی که نظام اجتماعی از خود نشان داده، بهره برده و مطالباتشان را افزایش می دهند.

به طوری که وضعیت فعلی پوشش زنان و دختران در جامعه ی ما به عنوان واقعیتی است که بنظر می رسد ساختار و عاملیت در این نقطه مشترک به تفاهم ضمنی رسیده اند.

در واقع بد حجابی پدیده ای است که  میان دو قطب تن دادن به قانون و نافرمانی مدنی دسته بندی می گردد.

به عبارتی این پدیده اجتماعی را می توان در قالب بد فرمانی مدنی مفهوم سازی و طبقه بندی کرد.

نافرمانی مدنی در شرایطی ایجاد می شود که نظام اجتماعی رعایت ملاحظات قانونی و عرفی را الزام آور می داند، اما عده ای از انجام آن سر باز می زنند.

اما بدفرمانی مدنی از اینجا ناشی می شود که این افراد از ترس عواقب و هزینه های نقض و شکستن قانون، آن الگوی رفتاری را بد و نادرست انجام می دهند تا هم  روحیه اعتراضی خودشان را حفظ کرده باشند و از سوی دیگر التزام ظاهری به قانون را هم به نمایش بگذارند.

این دسته از زنان با عادی سازی پوشش هایی که از منظر حکومت ناهنجار تلقی می گردد، سبک نوینی از پوشش را در حوزه عمومی به نمایش می گذارند تا با استانداردهای حاکم بر جامعه مبارزه منفی کنند.

در واقع با تحلیل رفتار این دسته از شهروندان در می یابیم که این افراد داشتن و یا نداشتن حجاب را به عنوان یک تکلیف اجباری نمی پذیرند و معتقدند که حکومت بایستی  مدیریت بر بدن و نوع پوشش زنان را به منزله حق انتخاب شهروندی به رسمیت بشناسد.

در واقع فرد احساس می‌کند میان ارزش‌های حاکم بر جامعه و ارزش‌های ثانوی و فردی حق انتخاب دارد و در این فضا این آزادی به شکل یک‌سویه از او سلب شده است.

در بحث یاد شده هر چقدر نظام اجتماعی با نظمی دستوری و آمرانه به مقوله های فرهنگی بپردازد و با پدیده ای که به عنوان بدحجابی از آن یاد می شود برخوردی پلیسی صورت گیرد، نه تنها واکنش های افراط گونه را در پی خواهد داشت، بلکه نارضایتی های اجتماعی نیز به معضل یاد شده افزوده خواهد شد که هزینه های فراوانی را به جامعه بار می کند. 

لذا بنظر می رسد حکومت در مسئله ی حجاب، نه با شیوه های پلیسی و نظمی دستوری، بلکه با اقناع فرهنگی و رافت اسلامی بایستی هنجارها و ارزش های پذیرفته شده اجتماعی را در افراد درونی کند.

به عبارتی اگر متولیان فرهنگی به جای تاکید و تمرکز بر بدحجابی به منافع اقناع کننده ی داشتن حجاب تمرکز می کردند، به طور قطع به نتایج بهتری می رسیدند. در واقع مشکل در چارچوب نظری اشتباهی است که نظام اجتماعی در برخورد با پدیده “بد حجابی” در پیش گرفته است.

به بیانی، الگوهای فرهنگی و عقیدتی ناشی از پذیرشی است که در باورهای درونی شخص صورت می گیرد.

لذا آن چیزی که از آن به عنوان بدحجابی نام برده می شود و به عنوان سبک زندگی برخی از زنان ایرانی انتخاب شده است، پیامد و تبلور باوری است که از منظر شخص متقاعد کننده تر به نظر می رسد.

تغییرات فرهنگی نه با ایجاد ساختارهای بیرونی همچون گشت ارشاد و طرح صیانت از حجاب، بلکه تغییر بایستی از نظام فکری فرد و خانواده آغاز گردد.

لذا اگر به جای تغییر الگوهای ذهنی، با برخوردهای غیرفرهنگی سعی داشته باشیم که رفتار را در مسیر درست هدایت کنیم، اشتباه فاحشی خواهد بود.

زیرا ما برای تغییر الگوهای پوشش زنان نیاز به تغییر اساسی در نگرش های آنان داریم. لذا با زور و نظمی دستوری نمی توان باورهای افراد را تغییر و یا مدیریت کرد.

در واقع، با ساماندهی در نگرش های فکری است که می توان به جامعه پذیری افراد  امیدوار بود. لذا برخوردهای تند و غیر متقاعد کننده، واکنش های افراط گونه را در پی داشته و  به بی نظمی های اجتماعی دامن می زند.

گفتنی است که برخوردهای پلیسی زمانی کارساز است که انحراف در شکل فردی متعین گردد، در حالی که سبک پوشش زنان در جامعه ایران پدیده ای گسترده و اجتماعی است.

لذا بایستی بپذیریم که نهادهای فرهنگ ساز جامعه با آن ساختارهای عریض و طویل کارآمدی لازم را نداشته اند.

زیرا نتوانسته اند در فرایند جامعه پذیری اعضای جامعه موفق و متقاعد کننده عمل کنند.

حال اگر بخواهیم این نا کارآمدی را در اقدامی فرافکنانه به اکثریت زنان جامعه نسبت دهیم و شهروندان را دائماً به خاطر سبک پوشش مورد مجازات های پلیسی قرار دهیم نه تنها مقبولیت اجتماعی پلیس به شدت کاهش پیدا می کند، بلکه انسجام اجتماعی رو به اضمحلال خواهد رفت.

دکتر مصطفی آب روشن

پژوهشگر. دکتری جامعه شناسی. حوزه تحقیقات؛ آسیب های اجتماعی و جرم شناسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا