علمی تحلیلی

غمخواری با خدا؛ تاملی درباره شرّ و نقدی بر الهیات مبالغه آمیز

یادداشتی است که در شب عاشورا با خود نوشتم و شاید با مخاطبی نیز که نقد کند.

یکی از دل آزارترین مشخصات شرایط بشری ما، وجود شرّ در این عالَم است.

مساله شرّ ذهن متفکران جدّی را خسته وکوفته کرده است.

موضوع شرّ، پرسشی سهمگین از امر الهی است.

انواع استدلال ها که به برهان شرّ معروف اند، گاهی به نتیجه می رسند که با وجود این همه شرّ، الوهیت بی معنی است. بسیاری از توجیهات دفاعیه ای الهیدان ها، انصافاً سُست اند و بعضاً بسیار تکلف آمیز.

یادداشت حاضر کوششی دردمندانه برای رفع تعارض میان دو گزاره تجربی است.

نویسنده با هر دو گزاره تماس ذهنی و وجودی دارد:

گزاره نخست این است که ما همه، وجود شرّ را احساس و تصدیق می کنیم.

گزاره دوم این است که برخی از ما وجود امری الهی را نیز در زندگی خویش تجربه می کنیم.

پرسش این است که چگونه این دو گزاره کنار هم  می نشینند و با هم سازگار می آیند؟

امر الهی را با این همه شر چطور می توان توضیح داد؟

نویسنده در مبحث شرّ، قائل به رئالیسمی فروتنانه و در عین حال بسیار سرد، تلخ و ناراحت کننده است.

به نظر می رسد، شرّ واقعا وجود دارد.

انواع شرّهای طبیعی و انسانی، ما را و موجودات را از درون و بیرون محاصره کرده اند.

شرّ نه عدمی است و نه گویا چندان که گاهی گفته می شود؛ قلیل.

حیوانات در رنج اند.

انسان ها در رنج اند.

چگونه می شود چشم بر فقر و گرسنگی میلیون ها انسان بست؟!

چگونه می شود مصائب مسیح و مظلومیت حسین را ندید و زندان ها و قفل ها را ندید و دارها و طناب ها را ندید؟!

چگونه می شود ضجه عذاب دوزخیان زمین و آسمان را نشنید؟!

چگونه می شود بی تفاوتی سهمگین زلزله را و طوفان را و کودکان هموفیلی را، کارتون خواب های زمستانی را، نوزادان ناقص و علیل را و تیمارستان را و معلولان ذهنی را، جان دادن ماهیان در آب های آلوده را، گوسفندان قربانی انسان را، خشونت را و تجاوز را، فلسطین را و انتقام را، کودکان خیابانی را و آوارگان در به در را و تن فروشان خسته را ندید؟!

چگونه  می شود جهالت را ندید، نابرابری های را ندید، جنگ ها را، سلاح شیمیایی را و بمب اتم را ندید؟!

اگر اینها خیر اند، پس شرّ چیست؟ و اگر شرّاند پس چگونه می توان به وجود امر الهی در چنین عالَمی همه شور و همه شر اطمینان و ایمان داشت و به او دل بست و ستودنی و پرستیدنی و متعالی اش دید؟

نویسنده ادراکی زیسته از امر الهی دارد و در شب عاشورا به یاد همه مظلومان و همه نگونبختی ها و تیره روزی ها، دردها، مصیبت ها، گناه ها، خشونت ها و رنجها، گواهی  می دهد که چگونه امر الهی با وجود این همه شرّ، همچنان غایی ترین معنای معناهاست، و دوست داشتنی و پرستیدنی و چشم دوختنی است، و سزاوار امید و ایمان و همکاری است.

امر الهی، مسئول وجود شرّ در این عالم نیست بلکه او نیز مثل ما با واقعیت شرّ دست به گریبان است و اتفاقاً پیش از ما و بسی بیش از ما با وجود شرّ رو به رو بوده است.

به بیان خیام، «با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل، چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است».

جلوه مهم امر الهی، مواجهه با شرور این عالم است.

در پس پشت باورهای تمدن بزرگ ایرانی ما نیز چنین معنایی نهفته است که اهوارامزدا مظهر خیر، در برابر اهریمن مظهر شرّ است.

یک پرسش مشهور از دیر باز وجود داشت. اگر خدایی هست و این عالم آفریده اوست، چرا اجازه داده است در آن شرّ باشد؟

پاسخ های علاجیه و توجیهی غالباً مبتنی بر درکی شخص وار و اغراق آلود از خدا بود.

در این ادراک سطحی از خدا، او فاعل بالقصد است و با قصد خاصی در یک زمان همه عالم را آفریده است.

این طرز تلقی از خدا با خود معضلاتی فراوان به بار می آورد که یکی نیز مساله شرّ است.

اگر قادر مطلق بود، پس چرا در طرح او این همه کاستی هست و اگر می توانست طرح دیگری بیفکند و نخواست، پس چگونه می توان به مهربانی اش دل بست.

ادراکی ویراسته و معتدل از امر الهی از این مبالغه هستی شناسانه مبنی بر خدایی شخص واره و همه کاره بنشسته بر فراز زمان و مکان عبور می کند.

امر الهی، سرّ کمال خواهی و رهایی و شعور جاری در کائنات است.

نشان آثار او را شایسته است از بداعت ها، خلاقیت ها، مهرها، زیبایی ها و نوآوری ها بجوییم.

در این تجربه ویراسته شده از امر الهی، او به جای اینکه محرک اول و معمار نخست باشد، نقطه اتکای غایی برای بهبود بخشیدن به شرایط زیست در این عالم نابسامان است.

تکیه گاهی وجودی است برای ارتقای وضعیت بشری، برای زندگی حیوانات و برای زیست بوم آب و گیاه.

امری الهی در این عالم است که منشأ دلالت ها در ضمائر و در خردها و وجدان هاست، منشأ بشارت ها و هشدارهاست، سرچشمه کمال و تعالی و فائق آمدن بر محدودیت ها و مواجهه با کاستی و نقصان و شرّ است.

نقص در ماده عالم هست و سرّ الوهیت با وجود همه این نقائص و نارسایی های ماده عالم، با قدرت کردگاری تجلی می کند و به رغم همه شرّ و کژی و ناراستی، بشارت به خیر و رحمت می دهد.

مبالغه ای الهیاتی درباره خدا ، او را بر صدر یک زمان موهوم می نشاند و به طراح و بنّایی شبیه می سازد؛ ساعت سازی لاهوتی که همه کائنات با کوک او آغاز شده است.

اما، بی درنگ پرسش از رخنه های طرح عالَم و این همه شر و شور به میان می آید و خدای شخص وار اغراق آلود به حق زیر سؤال می رود.

بدین ترتیب برای آن که از صولت و سطوت گزافه گویی یزدان شناختی و مبالغه الهیاتی کاسته نشود، انواع مدافعات کلامی تدارک دیده می شود که لابد حکمتی در کار بوده است و بدبختی ها ظاهر قضیه اند و سرّ قدَر را او می داند و این شرّها نه امری وجودی که امری عدمی اند یا دلایلی در ذهن خدا برای وجود آنها هست و در پس پشت آنها خیری نهفته است و….

فیلسوفان عقل گرا تا جایی که می توانستند به تعدیل  الهیات اغراق آلود کوشیدند.

یک نمونه، موضوع حدوث و قدَم عالم بود.

فیلسوفان از قدَم عالم سخن گفتند و حدوث عالم را نامعقول یافتند.

چگونه می توان گفت عالم نبود و در زمانی به وجود آمد.

چون زمان هم خود جزو ابواب جمعی همین عالم است.

بخش بزرگی از متکلمان نمی توانستند با این دیدگاه عقلی و تحلیلی به آسانی سازگار شوند.

چون می دیدند اگر عالم حادث نباشد و قدیم باشد در آن صورت وجود خدایی مبالغه آمیز منتفی می شود.

فیلسوفان عقل گرا تلاش می کردند میان باور معقول به امری الهی با قول به قِدَم عالم، سازگاری ایجاد بکنند.

عالم قدیم است و در عین حال، امر الهی در آن نقش کردگاری وکارگزاری دارد و به سرّ هدایت و تعالی بخشی خویش ظهور و تجلی می کند.

شاید یک معنای ضمنیِ مد نظر متفکران و عارفان بزرگ ما که خدا را فاعل بالتجلی و فاعل بالعشق (نه فاعل بالقصد) می دانستند، همین بود.

حتی در قرآن با وجود اینکه متناسب با پیرنگ زبان و فرهنگ ادیان سامی و سنت های الهیاتی خدای شخص وار است، آیاتی هست که وقتی خلاقیت کردگاری را در طبیعت توضیح می دهد، می گوید:

«سپس خدا به آسمان پرداخت، در حالی که دخان بود (حالت بی شکلی داشت)» (فصلت،11).

سیاق آیات نشان می دهد که مضمون دلالت آنها در صدد نشان دادن نظمی نسبی و موقت در این گوشه منظومه شمسی برای برترآمدن آدمی است و باید عاشق شد، ورنه روزی کار جهان سرآید.

از مبالغات الهیاتی و برساخته های کلامی که بگذریم، جوهره ایمان این است که امری الهی هست و آثار فعل او را در عالمی آمیخته به شرّ، می توان مشاهده و آزمایش کرد و تجربه کرد.

به اتکای این راز کردگاری و خلاقیت و آگاهی و شعور در عالم و آدم است که می توان با درد و رنج به نحو رضایت بخش تری مواجه شد، مرارت ها را در حد امکان تقلیل داد و شرایط زیست را تا می توان بهبود بخشید. این همان خدای جان و خرد در حکمت ایرانی است.

خدا در این طرز تلقی، مصدر فیض و مبدأ تعالی در مجموعه عالم است و مسئول محدودیت های این مجموعه نیست.

خدا مسئول ماده این عالم نیست.

در استدلال های متفکران قدیم برای توضیح شرّ، آمده است که در عالَم امکان بهتر از این ممکن نبود.

آنچه جلوه امر الهی است نه وجود شرّها بلکه روبه رو شدن با شرّهاست.

در ماده این عالم، آشفتگی و نقص و محدودیت و تزاحم هست.

شرّ، از چنین وضعیتی ناشی می شود و خداییِ خدا در مواجهه با این وضعیت و دعوت بشر به همکاری برای بهبود بخشیدن به این وضعیت در حد استطاعت است.

خدا مظهر خواستی و دعوتی به روبروشدن با محدودیت و کاستی و شر، برای رهایی و تعالی است.

کار ما در رویارویی با شر، غمخواری و همکاری با امر الهی است.

این مضمون از قرآن نیز استشمام می شود که خدا انسان را از طبیعت لجن گون این عالم آشفته تا صورت های کمال برتر آورد و جانشین خود خواند و از او آبادی این زمین را خواست و بهتر زیستن در حد امکان را، و پرورش تن و ذهن و جان را به قدر استطاعت.

مبالغات بعدی که درباره خدا ساخته شده اند، بخشی از کاستی ها و نارسایی های این جهان  اند و بخشی از نارسایی های انسان به شمار می آیند.

ایمان به خدا یعنی چشم دوختن به تکیه گاهی در عالم و آدم برای بهبود بخشیدن به موقعیت های زیست در شرایطی است که آکنده از انواع محدودیت و تزاحم و آشفتگی و شرّ است.

این یک الهیات رئالیستی، انتقادی و دراماتیک است.

در این الهیات، برهان نظم در شکل کلاسیک آن بی معنی است.

چنین نیست که عالم، عالمی منظم از پیش، به تنظیم الهی است.

این یک مبالغه آشکار و گزاف در خداباوری و دینداری است.

اتفاقاً عالم پر از ابهام و نابسامانی و کاستی و کژی است.

اما سرّ قدرت خلاق کردگاری، حیطه امکان ها و نظم هایی است که از دل این بی نظمی ها ظاهر می شود.

ایمان، امید بستن به تکیه گاهی وجودی و معنوی در عالم و آدم برای مواجهه عقلانی، اخلاقی، اجتماعی و نهادی با انواع نابسامانی ها و شرّها، برای نظم بخشیدن در انبوه بی نظمی ها، برای تقلیل مرارت ها و برای جستجوی رهایی و بهروزی و رستگاری در حد استطاعت انسانی است.

دکتر مقصود فراستخواه

استاد، گروه برنامه ریزی آموزش عالی، مؤسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا