علمی تحلیلی

از نقد ژورنالیستی تا علم نقادی موسیقی

بگذارید از نقد ژورنالیستی تا علم نقادی موسیقی را از اینجا آغاز کنم که هرگاه صحبت از نقد می شود، نگاه عموم جامعه به جراید کثیر الانتشار و روزنامه هاست.

اما این رویکرد نگاهی سطحی به امر قضاوت در آثار موسیقی است.

نقد ژورنالیستی ترکیبی از سه نگاه نقادانه دارد.

ابتدا رویکردی برای سرگرم کردن خوانندگان عامی

دوم رویکردی فرمالیستی (تکنیکی، فرم گرا و ساختاری) هر چند مختصر

و سوم نگاه زیباشناسانه.

یک نقد ژورنالیستی چنانچه هر سه مورد را به صورت کلی در خود جای دهد، می تواند به عنوان یک نقد قابل اتکاء رسانه ای از آن یاد کرد.

اما مسئله مهم تفکیک هر سه نگاه نقادانه موسیقی است.

نگاه ژورنالیستی همانگونه که از نامش پیداست، رویکردی تخصصی نیست.

نقد ژورنالیستی به گونه ای تنظیم می شود که آحاد جامعه علاقه مند به موسیقی از آن بهره ببرند.

در نقد ژورنالیستی اهداف متفاوتی را در نظر داریم.

ابتدا شخص هنرمند به عنوان یک شخصیت معروف و سپس اثرش مورد بحث است.

در اینجا فرم و ساختار برای مخاطب صرفاً علاقه مند موسیقی چندان مهم نیست، بلکه بیشتر دلنشین بودن اثر برای مخاطبان و نقد آن به عنوان یک اثر جدید از همان موسیقیدان معروف مورد نظر روزنامه نگار است.

در واقع ارزش خبری «شهرت» برای جراید و روزنامه نگاران مهم است.

اگر این اثر جدید در فرم سونات باشد یا راست پنچگاه برای مخاطب عام مهم نیست، بلکه بیشتر لذت از اثر هنری برای او قابل درک است.

بنابراین در نقد ژورنالیستی ما انتظار تفسیر، بررسی و چالش علمی را نداریم.

وقتی صحبت از نقد علمی می شود قطعاً جایی برای نقدهای احساسی یا ژورنالیستی نمی ماند.

البته نقدهای ژورنالیستی در جای خود هستند، اما نقد در حوزه آکادمیک مسئله ای دیگر است.

نقدهای نیم قرن گذشته احساسات جایگاه ویژه ای داشتند.

فرضاً منتقد به کنسرتی می رفت و فردای آن روز یا به تحسین یا نفی رویداد موسیقیایی می پرداخت.

تحسین به صورت بیان احساسات زیبایی انگارانه و نفی هم زبان کسالت آور آن رویداد بود.

اما یک منتقد مدرن در موسیقی به دنبال زیبایی نیست، سابق از این، صحبت درباره زیبایی اثر به تعریف های شاعرانه از آن یک شیوه و سلیقه ای بود که نهایتاً به تفسیرهای سوبژکتیو (تفسیر ذهنی) ختم می شد.

در نقد زیباشناسی موسیقی پای فلسفه به میان می آید و آرا و قضاوت آن نیاز به یک قواعدی نظام مند برای اثبات یا به چالش کشیدن آن دارد.

از آنجا که موسیقی ذاتاً به عنوان یک هنر انتزاعی شناسایی می شود، نقد آن خود یک چالش بزرگ است.

در اینجا تفاوت ها میان نقد هنری، نقد ادبی و نقد موسیقیایی مشخص می شوند.

در نقد هنری منظور بیشتر در آثار تجسمی مانند نقاشی، مجسمه سازی، گرافیک و انواع هنرهای مرتبط مورد بحث قرار می گیرند.

بنابراین، شیوه و روش های آنها با نقد موسیقی تفاوت های بنیادین دارند.

منشاء تفاوت های این نقد ها در فلسفه هنر نهفته است.

سئوال اصلی همینجاست، در انواع نقد های موسیقی نقص های مهمی وجود دارد.

در نقد فرمالیستی، ما از هنر غافل می شویم بیشتر درگیر پیچ و تاب های نُت ها و قواعد آن هستیم.

روح اثر بدون اندکی تردید بی اهمیت است.

ما دنبال نوگرایی های پیچیده می گردیم.

خاستگاه اجتماعی اثر، هنرمند، پیام اثر، تاثیرات اثر بر مخاطب، زیبایی و بسیاری دیگر از خصوصیاتی که در نقد مهم تر از ساختار گاهی خود را نمایان می کنند، در اینجا دیده نمی شوند.

در بسیاری از آثار هنر مدرن درحوزه های تجسمی و غیره تکنیک و ساختار تا حد امکان ساده سازی شده تا مفهوم اثر و تاثیر آن بر مخاطب بیشتر گردد.

قطعاً چنین چیزی در موسیقی نیز وجود دارد مانند موسیقی مینی مال، الکترونیک و … در چنین حالتی نقد فرمایستی یا ساختارگرایانه مضحک است.

در اینجا مفهوم بیشتر از ساختار اهمیت دارد.

نقد در جایگاه قضاوت اثر برای مخاطبین و دنیای موسیقی حائز اهمیت فراوانی است.

اینجاست که باید علم نقد موسیقی را به عنوان یک روش نظام مند مورد بررسی قرار داد و مهم ترین سئوال ممکن را برای زیباشناسان مطرح کرد که آیا علم نقادی موسیقی امکان دارد؟

با مثال ساده ای بر علم نقادی موسیقی بیشتر تامل کنیم.

فرض کنید کتابی درباره آثار و شخصیت اشتراوس را مطالعه می کنید.

منتقدی که این کتاب را نگارش کرده ابتدا به شرح حال و مسائل تاریخی از جمله محل تولد، خاندان آهنگساز و غیره می پردازد و آرام آرام آثار مهم را معرفی می کند و در ادامه می گوید فلان اثر این آهنگساز در آن دوران یا دوران کنونی مورد استقبال قرار گرفته است.

منتقد نگاه زیباشناسانه خود را آرام آرام در جای جای کتاب می گذارد.

در چنین حالتی ما بعد از مطالعه کتاب مسئله ای درباره نقد اشتراوس را نمی بینیم، بلکه بیشتر روایتی است از زندگی و آثار اشتراوس.

در چنین حالتی باید این سئوال را پرسید هدف از نگارش چنین کتابی چیست؟

تفسیر است یا قضاوت؟

قطعاً تفسیر و بررسی مثلاً یک آهنگساز مثل اشتراوس با قضاوت درباره آن مسئله ای کاملاً متفاوت است.

قضاوت مسئله ای است که قرار هست، منتقد به آن بپردازد، اما تفسیر به معنای هویدا کردن یا روشن کردن مسئله ای است.

در چنین حالتی قضاوت صورت نگرفته بلکه روشنگری صورت گرفته است، در صورتی که قضاوت زمانی است که مشخصاً علمی به موضوع وجود دارد و مورد نقد و سنجش قرار می گیرد.

در تفسیر امکان دارد مباحث ساختاری و تکنیکی مورد توجه قرار گیرد و همچنین نگاهی بنیادین تر داشته باشد، اما در هر صورت چنین کتاب هایی که به عنوان نقد و نقادی مورد توجه هستند، بیشتر نقدهایی بدون روش و کور هستند.

چرا که این نقد به صورت روشمند و دارای یک قاعده و نظم نیست و بیشتر یا تکنیکی و یا تفسیرهایی هستند که به روشنگری بیشتر درباره یک آهنگساز می انجامد.

در چنین حالتی نقدی علمی را شاهد نیستیم، در حالت ابژه یا سوبژه قرار نمی گیرند و در نهایت در فلسفه موسیقی یا نقد علمی جایگاهی نخواهند داشت.

البته افرادی مانند شنکر و دیگران هستند که نقدهای دقیق و روش مند را ارائه می دهند، اما در کل نقادی و فلسفه موسیقی در بین سایر هنرها بسیار جوان است و شاید یکی از دلایلی که نقد موسیقی نسبت به سایر هنرها عقب تر هست همین موضوع است.

بنابراین نقد موسیقی یک روش نظام مند، دقیق با علم بر ساختار و دارای قضاوت است.

همایون خشندیش

فارغ التحصیل کنسرواتوار گرایش آهنگسازی و همچنین کارشناسی علوم ارتباطات اجتماعی گرایش خبرنگاری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا