تاملی پیرامون جامعهشناسی دین دورکیم
قبل از پرداختن به جامعهشناسی دین دورکیم لازم است مروری بر نظریات او داشته باشیم.
امیل دورکیم (۱۵ آوریل ۱۸۵۸- ۱۵ نوامبر ۱۹۱۷)، به طور کلی و در یک دید کلان در ارتباط با جامعهشناسی به سه نکته اساسی اشاره میکند:
نخست، او اشاره دارد که جامعهشناسی حوزه مطالعاتی متمایز و منحصر به فردی است.
دوم، اگرچه علوم اجتماعی از علوم طبیعی متمایز هستند، متدها و روشهای علوم طبیعی را با کاربست برخی ملاحظات میتوان در علوم اجتماعی نیز پیادهسازی کرد.
سوم، عرصه اجتماعی از قلمرو روانشناختی (و سطح مطالعه حوزه فردی) متمایز است.
بنابر این اصول، او تاکید دارد که جامعهشناسی مطالعه پدیدهها یا «واقعیتهای اجتماعی» است؛ دستاورد کاملاً متفاوتی از مطالعه ایدهها یا خواستههای خود فرد.
جامعه برای دورکیم نیروی خلاقهای است که افراد را با ساختنشان تعیین میکند؛ و در این تمایل فردگرایانه اندیشهاش، این جنبه از ارتباط جامعه/ فرد تنها امری جزئی است.
امیل دورکیم جامعه را به عنوان شی و مجموعهای از واقعیتهای اجتماعی تلقی میکند.
او حتی فراتر از اینکه جامعه چه باشد، به این علاقه داشت که بداند جامعه چگونه ایجاد شده و چه چیزی آن را کنار هم نگه میدارد.
جامعهشناسی او بر این پیشفرض استوار است که فعالیت و کنش انسانها ذاتاً مبتنی بر اصول خودپرستی است؛ اما هنجارها، باورها و ارزشها مبنای اخلاقی جامعه را ساخته به یکپارچگی اجتماعی منتهی میشوند. جامعه چیزی فراتر از یک نظام اجتماعی مستقل نیست.
دین به مثابه یک امر اجتماعی
جامعهشناسی دین دورکیم به دنبال تبیین روندها و شیوههایی بود که قلمرو اخلاقی، با تمرکز بر دین و امر قدسی/ مقدس، به وسیله آنها عمل کند.
وی آیینهای دینی را نه صرفاً به عنوان تکریم خدایان فراطبیعی، بلکه به عنوان پرستش خود زندگی اجتماعی تلقی میکرد؛ تا آنجا که جوامع وجود دارند، دین/ امر مقدس نیز وجود خواهد داشت.
به دیگر سخن، از نظر دورکیم، زندگی اجتماعی- چه در جامعه سنتی و چه در جامعه مدرن- ذاتاً دینی است.
به باور او دین دارای دو حوزه و مقوله است: باورها و مناسک.
باورها شامل موقعیتها و حالتهای آرا، بازنماییها (نمادها)، و اندیشه است در حالی که آداب، مراسم و مناسک شامل پراکتیسها و کنش است.
در حالی که این دو، یعنی اندیشه و کنش، به هموابسته هستند، دورکیم به صورت تحلیلگرایانهای باورهای به نسبت ناملموس را از جنبههای مناسک و آداب ملموس دین جدا میکند.
به گفته امیل دورکیم مفاهیم و مقولههای بنیادین اندیشه مانند هرآنچه به فضا، زمان، علیت و مواردی از این دست ارتباط دارد، در بستر دین به دنیا آمده و (با نسبتهای گوناگون) از زمینه امر قدسی برخاسته است و از آنجا که از دید وی دین امری ذاتی اجتماع است این مطلب را دنبال میکند که مقولههای بنیادین اندیشه از جامعه برگرفته شدهاند.
دورکیم با این که شاید خود یک فرد بیدین و لاادری بود، در جامعهشناسی دین دورکیم بیان میدارد:
«آنچه من از یک فرد دارای اندیشه آزاد میخواهم این است که او باید با دین با همان حالت ذهنی روبرو گردد که یک باورمند و معتقد (به آن آیین) مواجه میشود… کسی که در مطالعه دین نوعی حس مذهبی را با خود همراه نکند، نمیتواند درباره آن صحبت کند. او مانند انسان نابینایی است که درباره رنگ صحبت میکند».
امیل دورکیم نیز مانند کارل مارکس در کنه نظر خود بر این باور بود که دین به عنوان یک نظام شناختی کاذب است، به رغم این مساله، او تاکید دارد که دین را نمیتوان مانند بافتی از توهمات یا خیالات جمعی از میان برداشت.
درواقع، در پس دین یک واقعیت اجتماعی وجود دارد، اگرچه این واقعیت چیزی نیست که باورمندان تصور میکنند.
دین کارکردهای اجتماعی و روانشناختی مهمی را برآورده میسازد. دورکیم دین را لزوماً از نظر و رهگذر ماهیت اجتماعی آن میبیند.
دین، افراد را در یک اجتماع اخلاقی واحد یکپارچه میسازد.
ایمان دینی یک فرد سرانجام از ایمان او به اجتماع سرچشمه میگیرد.
دین بر امر قدسی (مقدس) تمرکز دارد و این یک ساخت اجتماعی است.
قدرت دین در جامعه تولید میشود، آنگونه که مردان و زنان از راه نمادها و مناسکی به همدیگر اشاره میدهند که از باور داشتن به اشیای مقدس واحد برمیآیند.
دین نوعی جامعهشناسی روشمندشده است که مقولههای اندیشه را برای ما ممکن میسازد؛ مقولههایی که به وسیله آنها زندگی اجتماعی را درک و تفسیر میکنیم.
دین روابط اجتماعی را نمادسازی و درامسازی میکند.
اگر جامعهای فاقد دین باشد، آگاهی مناسب نسبت به خود را نیز ندارد.
جامعهشناسی دین دورکیم چهار کارکرد و کارویژه اصلی انضباطبخشی، همبستگیآفرینی، حیاتبخشی و خوشبختیآفرینی را دربرمیگیرد.
دین کارویژه کنترل اجتماعی را بر عهده دارد.
دورکیم در مطالعه دین بیشترین وزن را به نقش، غلیان، طراوت و شادابی جمعی یا صورتها و وضعیتهای جامعه میدهد؛ او مینویسد:
«به نظر میرسد که به واسطه این طراوت و غلیان، ایده دینی به دنیا آمده باشد» و به صورت دورهای و ادواری بازتولید و بازنو شده باشد.
مفهومسازی دورکیم از دین، توضیحی مفصل از روابط چندگانه میان جامعه و فرد است:
جامعه به عنوان ابژه دینی سمبولیسم و آداب و مناسک،
جامعه به منزله سازنده هویت فردی، به مثابه نظم دهنده خواستههای آنارشیک او، و پیوند دهنده او به ایدههای جمعی و حتی ثابت کردن تجربه او در یک چارچوب مفهومی قابل فهم است.
به باور دورکیم بهترین سطح استراتژیک دستیابی به دین از راه گروه است، چرا که گروه اصالت دارد و گروه فرد را میسازد نه بالعکس.
او میخواهد دین را به اندازه یا بیش از فروید یا مالینوسکی درک کند و صرفاً آن را توضیح ندهد.
از دید جامعهشناسی دین دورکیم میتوان مجموعهای موازی از روابط میان امر قدسی و مذهبی از یک سو و امر اجتماعی و جامعه از سوی دیگر برقرار کرد.
امر قدسی سرچشمه اصیل امر دینی است و بنابراین دین چارچوب بیرونی نهادینهشده یا روزنه نهادی امر قدسی است.
موضع متناقض دورکیم این بود که اظهار میکرد ادیان دروغینی وجود نداشتند و آنها در بنمایه خویش جامعه را کنترل و حراست میکردند، در حالی که بیان میکرد که نمادهای دینی در واقع جهان توتمی مقدس را بازنمایی نمیکند بلکه نشانگر خود جامعه هستند.
به گفته دورکیم آنچه که دین را توصیف میکند امر قدسی است.
این در واقع، رویکرد کلیدی تعریف پیچیدهتر او از دین است «یک دین نظام یکپارچه باورها و پراکتیسهای منسوب به امور قدسی است»؛ به عبارتی، چیزهایی که از هم جدا و ممنوع شدهاند- باورها و پراکتیسهایی که در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام کلیسا، همه آنهایی که به آنها وفادار هستند، متحد شدهاند.
خدا لزوماً برای تبیین دوگانگی انسانی نیست و دورکیم نیز نه ارجاع به و نه ارتباط با خدا را به عنوان لزوم دین تلقی نمیکند:
ایده خدا در همه ادیان وجود ندارد، و در واقع، امر مقدس از ارتباط خود با الوهیت (و درمعنای اخص الهیات) پیشی میگیرد. دورکیم بر این باور است که در بودیسم دینی یافته است که در آن هیچ ارجاعموثقی به خدا نیست.
دوگانه قدسی-کفرآمیز (عرفی) ایدهای است که مشخصه کانونی دورکیم درباره دین است.
آنگونه که دین را به عنوان «نظامی یکپارچه از باورها و پراکتیسهایی» تعریف میکند که «به امر قدسی مرتبط هستند؛ به عبارتی، چیزهایی که جدا و ممنوع شدهاند».
امر قدسی در تئوری دورکیم منافع گروه به ویژه وحدت آن را بازنمایی میکند؛ چیزهایی که در نمادها یا توتمهای گروه مقدس نهفته هستند. امر کفرآمیز یا عرفی از سوی دیگر، دغدغههای دنیوی افراد را نشان میدهد. دورکیم صراحتاً بیان میکند که این دوگانه مانند دوگانه خیر/ شر (good/evil) نیست.
امر قدسی میتواند خیر یا شر باشد و امر کفرآمیز نیز همینطور.
امر قدسی امری ایدهآل و وجود روزمره را متعالی میکند؛ فراطبیعی و ترسبرانگیز است.
امر قدسی به چیزهایی اشاره داد که انسان آنها را انتزاع کرده و شامل باورهای دینی، مناسک، وظایف یا هرچیزی است که به صورت اجتماعی تعریف شده و به عنوان رفتار خاص دینی موردنیاز تعریف شده است.
هرچیزی میتواند مقدس باشد: یک خدا، صخره، زمین، پادشاه، درخت یا حیوان و….. اینها تنها به این دلیل مقدس هستند که جامعه آنها را مقدس کرده است.
مفهوم امر قدسی، اما نه محتوای خاص آن، امری جهانشمول و برای وجود یک جامعه ضروری است. پیششرط وجود یک جامعه امر قدسی است.
به رغم تحول درونی که جامعهشناسی دین دورکیم به ویژه در زمینه چرخش معرفتشناختی درباره برداشت او از مفهوم و سرشت جامعه متحمل شد، عنصری وجود داشت که از نخستین واکنشهای او نسبت به دین در رساله دکتریاش (French: De la division du travail social) منتشر شده در سال 1893 باقی ماند: مشخصه کارکردی دینداران در حمایت از همبستگی اجتماعی.
جامعهشناسی دین دورکیم همواره دین را در بافت یک الگوی اجتماعی نظم، کنترل و حراست از جامعه تفسیر میکرد.
درواقع، دورکیم فراتر از یک کارکرد و کارویژه انسجامبخش نسبت به باورهای دینی پیش میرود، چرا که از نظر او، هر آنچه که شدیدا از سوی همه اعضای جامعه به اشتراک گذاشته میشود، مشخصه دینی را به دست میآورد.
همبستگی اجتماعی اصطلاح دورکیم برای سطحی از یکپارچگی در یک جامعه است که عموما برایند کارکرد دین نیز هست.
به صورت کلی، یکپارچگی همانا ترکیب و سازماندهی عناصر جدا و متنوع در یک کل کاملتر و متوازنتر است.
دین و ساختار اجتماعی در اندیشه امیل دورکیم
این بخش از جامعهشناسی دین دورکیم بر نظریه شش مرحلهای تغییر اجتماعى- فرهنگى متمرکز و میان انواع ایدهآل همبستگی مکانیکی و ارگانیک نهفته است.
صورتبندی دورکیم نسبت به هر مرحله بر حسب تفاوتهای ساختاری-کارکردی (Structural-functional) و وحدت دینی توصیف میشود.
شش نوع جامعه بر حسب سازمانبندی ساختاری-کارکردی و وحدت دینیشان شناسایی شدهاند.
این شش نوع در کنار شاخه غربی درخت تکامل عبارتند از:
رمه (انسانی)، قبیله متشکل از طوایف، اتحاد قبیلهای، دولت- شهر باستانی، جامعه قرونوسطایی، و ملت صنعتی مدرن.
دورکیم سه مرحله اول را در طرح تکاملی خود به عنوان نمونههای همبستگی مکانیکی نام میبرد و سه مرحله بعدی را همبستگی ارگانیکی میخواند.
این اصطلاحات شش مرحله را مبهم کردهاند چرا که دورکیم به هنگام اشاره به همبستگی مکانیکی و ارگانیکی به عنوان انواع ایدهآل آنگونه که باید شفاف نبوده است.
تنها جوامع فرضی در یکی از دو انتهای درخت تکاملی (Evolutionary tree) انواع ایدهآل، همبستگی مکانیکی و ارگانیکی، را عرضه میکنند.
پیشروی در نظریه تکاملی شش مرحلهای امیل دورکیم با پیچیدگی ساختاری کارکردی رو به افزایش سنجیده میشود.
هر مرحله را مجموعهای از جوامع نوع یا انواع پیشین شکل میدهد.
تغییر ساختاری وابسته به یک تمایز کارکردی پیشین است که نهاد نوین به صورت بیرونی هم آن را نشان داده و هم مستحکم میسازد.
نوع وحدت دینی گام به گام با این دگرگونیهای ساختاری کارکردی تغییر یافته و آن را به سهم خود در فردیت مراحل تبدیل میکند. توسعه با ادغام و تعمیم فرهنگ دینی اولیه قابل شناسایی است.
شناختشناسی و روششناسی در جامعهشناسی دین دورکیم
شناختشناسی دورکیم مبنای عقل انسانی را در همان حلقه نسبیتگرایی قرار داده تا نسبیتگرایی اجتماعی را نسبی کند، چرا که نسبیتگرایی انواع اجتماعی به خودی خود فراورده نظامی از مقولههایی است که تنها برای انواع اجتماعی خاصی معتبر هستند.
گرچه معرفتشناسی دورکیم از نظر منتقدان امر ناممکنی معرفی شده است، این شناختشناسی به عنوان پراکتیس تولید معرفتشناسی از کارهای تجربی اولیه به جای کارهایی است که رواج دارند. لوکس شناختشناسی دورکیم را به عنوان تمرکز بر نمادها بدون علاقه متقابل به بعد هرمنوتیکیشان تفسیر کرده است.
در واقع، معرفتشناسی امیل دورکیم فهمپذیری را به عنوان پرابلماتیک کانونی خود در نظر میگیرد.
دورکیم در کتاب قواعد از خواسته خود برای تدبیر روشی صحبت میکند که ماهیت علمی و واقعی جامعهشناسی را تضمین میکند.
یکی از پرسشهای مطرح شده از سوی وی ناظر بر ابژهبودن جامعهشناس است.
چگونه ممکن است فرد ابژهای را از همان آغاز مطالعه کند که به ناظر مرتبط است؟
به گفته دورکیم، مشاهده باید تا جایی که امکان دارد بدون غرض باشد یک واقعیت اجتماعی همواره باید بر مبنای ارتباطش با دیگر واقعیتهای اجتماعی مطالعه شود، بر مبنای افرادی که به آن میپردازند.
بنابراین، جامعهشناسی باید بیش از اینکه واقعیت های مستقل فردی را مطالعه کند مقایسه را رواج دهد.
دورکیم به دنبال ایجاد یکی از رویکردهای علمی استوار برای پدیدههای اجتماعی بود.
او یکی از افرادی است که وجود و کیفیت بخشهای مختلف اجتماع را با ارجاع به کارویژههای آنها در این معادله بررسی کرده است.
این روششناسی دورکیم بود که او را از سنت روحگرا گزینشی فلسفه متمایز کرد.
دورکیم به دنبال مطلعه علمیتری در مطالعه چیزی بود که به صورت سنتی قلمرو فلسفه بوده و شامل عنوانهایی همانند معنا، زبان، اندیشه و چنین مقولههایی است.
روششناسی دورکیم امکان قیاس منطقی کردن از ذاتهای ذهنی از جمله نوعی از ذات ذهنی را میدهد که او بعدها بازنماییهایی جمعی خواند.
دورکیم هنگامی که به سمت فرضیاتی درباره وضعیت های ذهنی مشترک پیش رفت آماده امکان پذیرش این فرضیات با انواع گوناگونی از شواهد تجربی بود.
به طور کلی، برداشت دورکیم از دین به ویژه در سه حوزه روششناختی، نظری و قومنگاری/ تجربی مورد نقدهای بسیاری واقع شده است.
سلام در صورت امکان از جناب دکتر رضایی پناه درخواست بفرمایید منابع بیشتری در این باب در اختیار قرار بدهند بنده برای رساله دکترای خود روی موضوعه ی مشابه در حال کار هستم و با توجه به این که ایشان بر روی این حوزه اشراف دارند می تواند کمک بزرگی برای من باشد، تشکر از حسن توجه و همکاری سایت جامعه شناسان جوان و جناب دکتر رضایی پناه
درود بر شما
مطلب جالبی بود
این که به صورت فشرده اما گویا چنین مطالب غامضی بیان بشود بسیار ارزشمند است