جامعه شناسی زندگی
جامعه شناسی زندگی به چگونگی، چرایی، علل و دلایل کم و کیف زندگی می پردازد که در اینجا قصد آن را نداریم. از همین رو، مطلب را چنین آغاز می کنم:
زندگی را هر کس به نوعی تعریف می کند.
یکی، آن را میدان جنگ می داند.
دیگری، زندگی را بالا رفتن از کوه و رسیدن به قله خواسته ها تصور کرده است.
نشستن کنار رود و دیدن گذر عمر نیز نوعی نگاه دیگر به زندگی است و الی …
زندگی هر تعریفی که داشته باشد و به هر شکلی که تصور شود، باید با آن بود، بود، بود و بود.
جداشدنی نیست.
فاصله از آن نمی توان گرفت.
فراموش نمی شود.
همه جا می آید.
چرا زندگی که چنین یار وفاداری است! آدمی دلخوشی از آن ندارد؟
چرا زندگی که چنین پا به پای می آید! انسان از آن شاکی است؟
چرا زندگی که چنین حاضر و آماده جان نثاری است! انسان دل به آن ندارد؟
جواب جامعه شناسی به این سوالات چیست؟ جامعه شناسی چه جوابی برای آن دارد؟
اگر زندگی را «جامعه» تصور کنیم.
جامعه دارای پنج نهاد اولیه (اقتصادی، آموزش، خانواده، سیاست و دین) است.
به همین قیاس، با پنج زندگی (زندگی اقتصادی، زندگی خانوادگی، زندگی سیاسی، زندگی آموزشی و زندگی دینی) روبرو هستیم.
همین جا، علل و دلایل گله و شکایت از زندگی هویدا می شود. چرا که همه افراد، پنج زندگی را ندارند که به تمامیت زندگی برسند.
مثال: بعضی اقتصادشان صفر است.
برخی دنبال آموزش، کتاب و یادگیری نیستند.
تعدادی از سیاست و تصیم گیری و مسئولیت پذیری طفره می روند.
بعضی از دنیای نادیده، معنویت، فرا انسانی دور هستند و رابطه ای با آن ندارند.
برخی نیز از جمع ها گریزان هستند و به سوی خانواده و اجتماعات نمی روند.
اگر قبول کنیم که پنج انگشت را دستمان احتیاج دارد و پنج نهاد را هم جامعه نیاز دارد. پس، پنج زندگی هم برای رسیدن به حال و هوای زندگی لازم است.
حال به همان تعداد که از انگشتان دستمان کم شود، در بلند کردن و انجام بقیه کارها کم می آوریم.
اگر از پنج نهاد کم شود، جامعه در چرخه امور، کم خواهد آورد و اگر تعداد زندگی را از قلم بیندازیم، زندگی را کم می آوریم.
آنچه انسان امروز با آن دست و پنجه نرم می کند.
زندگی را در پول داشتن خلاصه می کنند (چهار زندگی دیگر را نادیده می گیرند).
آنان که به آخرت چسبیده اند و زندگی را به معنویت تمام می کنند (چهار زندگی دیگر را نادیده می گیرند).
کسانی که همه عمر را در کتاب و تحقیق سپری می کنند (چهار زندگی دیگر را نادیده می گیرند).
همینطور ادامه دارد ….
کسانی که دو زندگی (مثال: اقتصاد و آموزش) را دارند و سه زندگی (مثال: سیاست، دین و خانواده) را رها کرده اند.
افرادی که سه زندگی (مثال: اقتصاد، آموزش و خانواده) را در پیش گرفته اند و دو زندگی (مثال: دین و سیاست) را به یاد نمی آورند.
و به همین منوال …
تا چشم کار می کند، افراد یک یا چند زندگی را گرفته اند و بقیه را به امان خدا گذاشته اند.
تعداد کسانی که هر پنج زندگی را با هم پیش می برند – نمی دانم، قضاوت با شما – چند نفر هستند؟
خوب. جامعه شناسی با یک تشبیه ساده چه ساده و آسان، سوالات را به پاسخ رساند و کمبود و نارسایی زندگی را روشن و آشکار نمود.
تصور کنید در شهری باشید که افراد هر کدام تعدادی از انگشتان خود را نداشته باشند، چه حس و احساسی خواهید داشت؟
آیا آن احساس آشنا نیست؟ آیا آن حس را الان ندارید؟
چون با آدم هایی روبرو هستیم که هر کدام یک یا چند زندگی را ندارند.
برای همین بوی زندگی به مشام نمی رسد!
صدای زندگی شنیده نمی شود!
طعم زندگی را کسی نمی شناسد!
زندگی دیده نمی شود! و …
در حالی که زندگی می تواند ….