جامعه شناس آلمانی گئورگ زيمل (1858-1918)
گئورگ زيمل (Georg Simmel) اول مارس 1858 در برلين به دنيا آمد.
او در دانشگاه سلطنتی فريدریک ويلهلم (Frederick William I)(1688-1740) در برلين تاريخ، روانشناسی خلقها، فلسفه و تاريخ هنر تحصيل کرد.
تحصيلاتش در سال 1885 به پايان رسيد و بلافاصله فعاليت آموزشی خود را شروع کرد.
محيط اجتماعی برلين در آستانه قرن بيستم بر تفکر، سبک زندگی و علاقه زيمل به فعاليتهای اجتماع تاثیر گذاشت.
«شهر بزرگ» به همين دليل يکی از اولويت او در پژوهشهای جامعهشناختیاش است.
محيط اجتماعی برلين در اين عصر تحت تاثير سامیستیزی قرار داشت.
آدلف هيتلر اوایل 1933 به قدرت رسيد. نازیها پس از به قدرت رسيدن کتابهای زيمل را سوزاندند و پليس مخفی اموال مادی و معنوی او را غارت کرد که هنوز پیدا نشدهاند.
زیمل 1885 تا 1901 بدون دريافت دستمزد و داشتن مجوز امتحان، با عنوان «مدرس خصوصی» زندگی کاری سختی را تجربه کرد، تجربهای که او در «مقوله مدرس خصوصی» (1896) شرح داد.
کوششهای مکرر او برای پيدا کردن شغل دانشگاهی ناکام ماند تا سرانجام در سالهای آخر عمر و در سن 56 سالگی در دانشگاه استراسبورگ شغل رسمی دانشگاهی پیدا کرد و از 1914 تا 1918 استاد فلسفه در اين دانشگاه شد و سرانجام در 26 سپتامبر 1918 در روزهای پايانی جنگ اول جهانی در اين شهر از دنيا رفت.
او در کنار ماکس وبر (Max Weber)(1864-1920)، ورنر زومبارت (Werner Sombart)(1863-1941) و فرديناند تونيس (Ferdinand Tönnies)(1855-1936) موسس جامعهشناسی تجربی در آلمان است.
گئورگ زيمل با عضويت و فعاليت در جامعه آلمانی جامعهشناسی سهم مهمی در نهادينه کردن اين رشته در اين کشور داشت.
- جامعهشناسی گئورگ زيمل
جامعهشناسی از ديدگاه زیمل موضوع و روش خاص دارد و با این ویژگی از علوم دیگر متمایز است.
موضوع این علم «جامعه» و روش آن تحليلی است.
موضوعهای پژوهشی را در جامعهشناسی باید نخست تجزيه و سپس با استفاده از مفاهيم خاص تحلیل کرد.
منشأ خاص بودن روش جامعهشناسی ناشی از ماهيت انسان است که موجودی است که در ارتباط متقابل با انسانهای ديگر زندگی میکند.
تاثیر متقابل انسانها بر یکدیگر برای زیمل اهمیت خاص داشت، زیر این تاثیر از ويژگی جامعهشناختی برخوردار است.
بنابراین، موضوع جامعهشناسی زيمل تاثير متقابل، به عبارتی شکلهای روابط حاصل از کنش متقابل انسانها است.
زيمل 1917 ـ يک سال پيش از مرگش ـ به تصويری روشن از جامعهشناسی علمی رسيد و آن را در مقاله خود با عنوان «قلمرو جامعهشناسی» (Das Gebiet der Soziologie) طرح کرد و شرح داد.
او به نظريه تکامل خطی و حتی تکامل اجتماعی در چهارچوب قوانين خاص باور نداشت، رویکردی که انعکاس آن در آثار چون «مسائل فلسفه تاريخی»، «نقد تکاملگرایی اسپنسر» و حتی «بررسی انتقادی فلسفه کانت» دیده میشود.
گئورگ زيمل فهم متمایز خود از جامعهشناسی را برای نخستین بار در مقاله «مسئله جامعهشناسی» که 1894 منتشر کرد، ارائه داد.
او در اين نوشته جامعهشناسی را علم تاثیر متقابل انسانها بر یکدیگر و شکلهای گوناگون آن تعریف کرد.
افراد – به عبارتی کنش افراد – از این ديدگاه زمانی برای علم جامعهشناسی اهمیت دارند که در معرض تاثیرهای متقابل قرار گیرند.
مقولات عمده این فهم از جامعهشناسی از نگاه زیمل عبارتاند از:
(1) تأثیر متقابل (Wechselwirkung) ( interaction)،
(2) شکل (Form)( form)،
(3) عمل (Tun)(act)،
(4) رنج (Leiden)(suffer)
(5) محتوا (Inhalt)(content)،
(6) جامعهای شدن (Vergesellschaftung)(socialization) که آمریکاییها آن را «جامعهپذیری» ترجمه کردند و این مقوله با این مضمون وارد دستگاه لغوی علوم اجتماعی در ایران شد.
همانطور که قبلاً اشاره شد، زیمل برای مقوله تاثیر متقابل اهمیت زیادی قائل بود، بنابراین ترجیح میداد، بهجای «جامعه» از مفهوم «جامعهای شدن» استفاده کند که بیان روندی است تا پایداری.
جامعه با این تعبیر فرايندی است که در آن افراد منفرد در نتیجه تاثیر متقابل و تعيين يکديگر به هم متصل میشوند.
«تاثیر گذاشتن و اثر پذیرفتن» روندی «پويا»ست که بهتدریج تحقق پیدا میکند و به دنبال آن جامعه خلق میشود.
زيمل اين فرايند پويا، تغييرپذير و نسبتی را جامعهای شدن نامید.
این تحلیل زیمل درواقع تلاش برای پاسخ به این پرسش امانوئل کانت (Immanuel Kant)(1724-1804) بود: چگونه «جامعه» شکل میگیرد؟
بنابراین، پرسش جامعهشناختی او تحت تاثیر فلسفه کانت طرح شد.
بهاینترتیب به نکته دیگر میرسیم: تاثیر کانت و نوکانت گرایی بر جامعهشناسی زیمل.
- تاثير کانت و نوکانت گرايی
جامعهشناسی گئورگ زيمل – همانطور که اشاره شد- با این پرسش شروع میشود: جامعه در چه شرايطی شکل میگيرد؟
او برای پاسخ به این پرسش سه فرض مقدم بر تجربه برای جامعهشناسی در نظر گرفت.
فرضهای مقدم بر تجربه، فرضهایی هستند که در حوزه علمی خاص بدیهی تلقی میشوند و نیاز به اثبات در آن علم ندارند.
موضوع فرض اول شرایط ارتباط میان فردی است، فرد فقط در شرايط تعميم ديگران میتواند با ديگران ارتباط برقرار کند.
موضوع فرض دوم فرد است، فرد در جامعه از جايگاهی دوگانه برخوردار است: فرد بخشی از جامعه هست و در همان حال نيست.
این دوگانگی بر چگونگی انواع جوامع تاثير دارد، بهطوریکه تاثیر متقابل فرد اجتماعی و فرد منفرد در کل تعيينکننده نوع زندگی اجتماعی است.
موضوع فرض سوم، چگونگی ارتباط فرد با جامعه، به عبارتی ارتباط جزء با کل است.
دومين چشمانداز مهمی که زيمل از کانت گرفت، جدايی تحليلی ميان «شکل» (Form) (form)و «محتوا» (Inhalt)( content) است، ضمن آنکه این دو به یکدیگر مشروط هستند.
سومين تاثیری که کانت بر زيمل گذاشت، پی بردن به اهمیت مسائل فلسفه تاريخ برای جامعهشناسی است.
زيمل تحت تاثیر همين مسائل به اهميت مفهوم تاثیر متقابل برای جامعهشناسی پی برد.
- تاثير ويلهلم ديلتای
جامعهشناسی زيمل تحت تاثير ويلهلم ديلتای (Wilhelm Dilthey)(1833-1918) نيز قرار داشت.
زيمل ناقد جامعهشناسی ديليای است.
انتقادهای او به ديلتای دو جنبه شخصی و علمی دارد.
دیلتای فرد و جامعه را در وحدت کلی تصور میکند. او در موضعی انتقادی و حتی خصمانه، تفسير ديلتای از «وحدانيت» (Einheitlichkeit) (sameness) را رويکرد اعتقادی و غيرمنطقی و مردود میداند.
او برخلاف دیلتای، فرد و جامعه را واحدی کلی، مشخص و بسته نمیداند، چون فرد و جامعه هر دو حاصل تاثیرات متقابل هستند.
بنابراین، تصور جامعه بهمثابه واحدی يگانه صرفاً ارزش تحليلی دارد، در حالی درواقع چیزی عینی به نام جامعه وجود ندارد.
- تاثير متقابل از ديدگاه گئورگ زيمل
مقوله «تاثیر متقابل» از دیدگاه زیمل دستکم حاوی سه چالش راهبردی و پژوهشی است.
چالش اول بررسی رابطه متقابل ميان فرد و گروه بهمثابه واحد تحليلی است، درحالیکه چالش دوم به اين موضوع اشاره دارد که مفهوم تاثیر متقابل نيازمند نوع معينی از توضيح علّی است که فراتر از درک متعارف از رابطه علّی است.
رابطه علّی در ارتباط با تاثیر متقابل دوجانبه است، به اين معنا که جای علت و معلول همواره در حال تغییر است.
موضوع چالش سوم در نظر گرفتن تاثیر متقابل بهمثابه جريانی «پويا» است.
زيمل بر اين نظر است که همهچیز سيال است، بهطوریکه میتوان از اصل «تغييرپذيری تاريخی» و «سيل همواره در جريان تاثیر متقابل عناصر» سخن گفت.
هدف زيمل از دادن اين جايگاه به کنش متقابل نشان دادن اين امر است که از مفهوم کلی تاثیر متقابل میتوان برای پژوهش درباره نسبت دادن، تعويضپذيری و پويايی فرايندهای اجتماعی استفاده کرد.
کنشگران در جریان ارتباط و کنش متقابل شکلهای ارتباطی میسازند. آنها این شکلهای خودساخته را «درونی» کرده و «تجربه» میکنند.
- شکل و محتوا از ديدگاه گئورگ زيمل
انسان نيازها، علايق، آرزوها و احساسات انسانی دارد. زیمل اینگونه پدیدهها را محتوا مینامد.
شکلهای اجتماعی شرط تحقق محتوا است، یعنی محتوا در شکل اجتماعی تحقق پیدا میکند.
هدف زيمل از جدا کردن شکل از محتوا رسيدن به شکلهای گوناگون جامعهای شدن است.
شکل يکسان ممکن است محتوای کاملاً متفاوتی داشته باشد.
رقابت شکل است، ولی محتوای آن ممکن است حرص، سودجويی اقتصادی، تلاش برای کسب مدرک دانشگاهی يا مبارزه حزبی باشد.
محتوا نيز ممکن است شکلهای کاملاً متفاوت داشته باشد. محتوای عشق یا نیاز جنسی ممکن است شکل ازدواج، رفاقت يا روسپيگری داشته باشد.
اگر محتوايی سبب پيدايش شکلی شود، مثلاً نیاز جنسی شکل خاصی مثلاً ازدواج سفید پیدا کند، در چنين صورتی از «محتوای اوليه» (primäre Inhalte) (primary content) و اگر شکل سبب پيدايش محتوايی شود، مثلاً صیغه اسباب رفع نیاز جنسی شود، در چنين صورتی از «محتوای ثانوی» (sekundäre Inhalte)( secondary content) سخن میگوييم.
برای مثال وقتی رقابت از طريق نظام چندحزبی يا عشق از طريق ازدواج تحقق پيدا میکند، محتوای رقابت و رفع نیازهای جنسی در اینجا از طريق شکلهای از قبل موجود نظام چندحزبی و ازدواج تحقق پیداکرده است.
- بُعدها یا عوامل تاثيرگذار بر کنش و ارتباط متقابل
زيمل از اواسط دههی 1890 تا 1908 چهلوپنج مقاله دربارهی موضوعهای کاملاً گوناگون نوشت.
این مقالات عموماً حاوی تعمقهای نظری و پژوهشهای تجربی او هستند.
او پژوهشهای تجربی خود را بر پایه اصول ساختاری به اصلاح خود او «بُعدها» (Dimensionen) (dimensions) تحلیل میکرد.
او چهار بُعد را برای تحليل از یکدیگر متمایز میکرد:
(1) تعداد،
(2) محيط،
(3) زمان،
(4) دو گرایی.
تعداد افراد گروه، محیط اجتماعی گروه، زمان و تعارض گروهی در کنش متقابل بین افراد گروه تاثیر دارد. او برای هر یک از این ابعاد زیر بُعدهایی در نظر میگرفت.
- جامعهشناسی بزرگ
ترکيب چارچوب تحليلی فوق با در نظر گرفتن چهار بُعد و اجزای فرعی آنها به برنامه پژوهشی کاملاً پيچيدهای در حوزه جامعهشناسی منجر شد که زيمل کوشيد آن را در اثر خود تحت عنوان «جامعهشناسی بزرگ» (Große Soziologie)( Great Sociology) با آوردن نمونههايی بيشتر توضيح دهد.
اين اثر 1908 انتشار يافت هنوز يکی از گنجينههای ادبيات جامعهشناختی بهحساب میآيد.
- فلسفه پول
زيمل 1900 کتاب مشهور «فلسفه پول» را انتشار داد. او از 1897 تا 1900 بر روی اين اثر کارکرده بود.
علاقه زيمل به بررسی پول به اين دليل بود که او پول را «نابترين» نماد جامعه مدرن و رسانه تعميميافته کنش متقابل میديد.
زيمل با اين ديدگاه مخالف بود که اقتصاد پولی مدرن و اقتصاد پولی سرمايهداری جديد را بايد صرفاً روندی اقتصادی بهحساب آورد.
گئورگ زيمل در «فلسفه پول» نشان داد که یکجانبگی نظريه بيگانگی مارکسيستی و تاثیر یکجانبه عوامل اقتصادی مردود است.
- رويکرد فرهنگی زيمل
زيمل 1911 با گذاشتن مقولههای گوناگون در کنار يکديگر «فرهنگ فلسفی» را منتشر کرد که حاوی بخشهای اصلی نظريه فرهنگی اوست. دستکم دو مقاله اين مجموعه ارزش واکاوی و تاکيد دارد:
«مفهوم تراژدی فرهنگ» و «فرهنگ زنانه».
او ادعا کرد که کيفيت فرهنگ زنانه با فرهنگ مردانه متفاوت است و علت اين است که اين فرهنگ به دليل سُلطه استانداردهای مردانه در تمام عرصههای اجتماعی جلوههای بيرونی کمتری دارد.
زيمل در مقاله «تراژدی فرهنگ» که اغلب با سوءتعبیر نقلقول میشود، موضوعی را مطرح کرد که در آن دوران مسئله روز قلمداد میشد و آن مصيبت فرهنگی در جامعه مدرن بود.
تمايزی که او ميان فرهنگ «ذهنی» و «عينی» و ميان «شکل» و «زندگی» قائل بود او را در موقعيتی قرارداد تا بتواند در کنار تشخيص «تراژدی فرهنگ» دستکم دو مسئله فرهنگی ديگر را مطرح کند:
«فقر فرهنگی» (Kulturnot)() و «ذهنگرايی اغراقآميز» (übertriebener Subjektivismus).
منظور او از «ذهنگرايی اغراقآميز» اشاره به يکی از مصيبتهايی است که انسان در جريان رشد فردیت در جامعه مدرن اسير آن شده است.
انسان مدرن در روند تحول جامعه از اشيای فرهنگی ارزشمند جدا شده و در ذهنگرايی غرق میشود، بهطوریکه مبتذلترين اشيای روزمره مانند پول، زيرسيگاری، صندلی را اشيای هنری بینظير میپندارد و رفتار خود را با توجه به اين تصور خود شکل میدهد.
منظور زيمل از «فقر فرهنگی» اين است که بسیاری تصور میکنند که هر نوع محدودیت در خلق تنوع به نیروی خلاقیت انسان صدمه میزند و آن را محدود میکند و انسان بيرون از هرگونه نهاد اجتماعی بهتر میتواند خلاقيت هنری خود را شکوفا کند.
این وضعیت از یکسو سبب تنوع شکلهای فرهنگی و از سوی دیگر بیشکلی زندگی شده است.
گئورگ زيمل شکاف فزاينده ميان شکلهای فرهنگی متنوع و موجود ازیکطرف و زندگی بیشکل از طرف ديگر را يکی از معضلات اصلی عصر خود میدانست.
پديدهای که جلوهی آن را میتوان در بحرانهای گوناگون ديد.
این پدیده در حال تبدیلشدن به فقر فرهنگی فراگير است.
زيمل سرانجام «تراژدی فرهنگ» را تخريب اجتنابناپذير فرهنگ ذهنی و عينی میدانست، چراکه اين دو نوع فرهنگ صرفاً میتوانند با يکديگر مقابله يا يکديگر را خنثی کنند.
- زيمل و جنگ
زيمل ارزيابی میکرد که تعارض در شناختهای فرهنگی و نظری گوناگون به بحرانی در اروپا و بهویژه در آلمان منجر خواهد شد، بنابراين وضعيت طوری شده است که میتوان جنگ را بهمثابه ابزاری برای تخليهی هيجان (Katharsis)( catharsis) در نظر گرفت، پس جنگ بر اساس تشخيص آسیب شناسانه او تنها داروی شفابخش فرهنگ مدرن است.
این رویکرد گئورگ زيمل به جنگ، نقطهضعف او است.
زيمل در نوشته «جنگ و تصميمات روحی» جامعهشناس سابق نيست، کسی که واقعيت اجتماعی را بافاصله گرفتن از موضوع پژوهش و با توجه به جوانب متضاد گوناگون بررسی میکرد، بلکه شخصی است که در شيپور جنگ میدمد و آن را امکانی برای غلبه بر زرپرستی میبيند. زيمل بهزودی متوجه شد که چه اشتباهی کرده است.