جامعه شناس مارک گرانووتر
مارک گرانووتر (Mark Sanford Granovetter) 20 اکتبر 1943 در جرسی سیتی (Jersey City) در ایالت نیوجرسی متولد شد و در آغاز در دانشگاه پرینستون درس خواند، پیش آنکه برای نوشتن رساله دکتری به دانشگاه هاروارد برود.
هاریسون وایت (Harrison Colyar White)(متولد 1930) در هاروارد پایاننامه او را راهنمایی کرد.
گرانووتر 1992 به دانشگاه استنفورد دعوت شد.
او پیش از رفتن به استنفورد چند سالی در دانشگاه ایالتی نیویورک در استونی بروک (Stony Brook)، چند سالی هم در دانشگاه جان هاپکینز (Johns Hopkins University) و دانشگاه نورثوسترن (Northwestern University) فعالیت کرده بود.
مقاله مارک گرانووتر با عنوان «کنش اقتصادی و ساختار اجتماعی: مسئله جاسازی» شاخص بسیار خوبی برای تحلیل شبکه است، چراکه او در این مقاله برنامه نظری تحلیل شبکه را با رویکرد نظری کارکردگرایی ساختاری تالکوت پارسونز (Talcott Parsons)(1902-1979) مقایسه کرد.
گرانووتر در سطح بینالمللی احتمالاً برجستهترین نماینده تحلیل شبکه است.
نظریه نظم تالکوت پارسونز
تالکوت پارسونز (Talcott Parsons)(1902-1979) در طرحی که برای نظریه کنش ارادهگرایانه و نظم اجتماعی ارائه کرد، نظریه نظم اجتماعی مبتنی بر قرارداد اجتماعی توماس هابز (Thomas Hobbes)(1588-1679) را مردود شمرد که بر اساس آن وضعیت طبیعی با واگذاری حق حاکمیت فردی به اقتدار دولتی، به قولی «لویاتان» (Leviathan)، پایان یافت.
به نظر پارسونز تصور نظم اجتماعی با قرارداد میان اعضای جامعه اشتباه است، چراکه در چهارچوب این تحلیل فرد مقدم بر نظم اجتماعی است، درحالیکه انسجام اجتماعی مقدم بر فرد است و موضوع نظریه جامعهشناختی نیز تلاش برای توضیح امکان نظم اجتماعی با استفاده از ابزار اجتماعی است.
پارسونز با اشاره به این موضوع این نظر را طرح میکند که هنجارها و ارزشهای اجتماعی مقدم بر فرد و اساس نظم اجتماعی هستند.
بنابراین، این هنجارهای اجتماعی هستند که ثبات اجتماعی را تضمین میکنند، به کنش کنشگران نظم میدهند و نه علایق فردی آنها.
نظریه مدل اقتصادی نظم
گرانووتر راهحل پارسونزی نظم اجتماعی را با ارجاع به فرمولبندی جامعهشناس آمریکایی کانادایی دنیس رانگ (Dennis Hume Wrong)(1923-2018) مردود میداند و به پارسونز انتقاد میکند که او برای جنبه اجتماعی کنش در توضیح نظم اهمیت بیش از اندازه قائل است و رهیافت نظم او در ردیف «رویکرد فوق اجتماعی شده» (übersozialisiertes Konzept) نظم قرار میگیرد.
منظور او این است که کنش کنشگران در نظریه پارسونز با هنجارهایی که در جریان جامعهپذیری درونی شدهاند، تعیین میشوند.
گرانووتر مدل نظریه اقتصادی نظم را هم آن طرف سکه مدل پارسونزی نظم میداند که بر اساس آن کنشگران با توجه به علایق خود، کنشهایشان را فقط از طریق سازوکارهای بازار با یکدیگر تنظیم میکنند.
مارک گرانووتر این مدل را «رویکرد کم اجتماعی شده» (Untersozialisiertes Konzept) ارزیابی کرده و آن را به اهمیت فرعی قائل شدن برای جنبه اجتماعی نظم متهم میکند، به این معنا که در چهارچوب آن کنشگران عناصر منفردی در نظر گرفت میشوند که با یکدیگر در تماس هستند، بدون اینکه به پیوندهای اجتماعیشان توجه شود.
نظریه نظم مارک گرانووتر
جنبه درخشان استدلال گرانووتر این ادعا است که این دو مدل نظری کنش با جنبههای اجتماعی قوی و ضعیف به شکلی با یکدیگر توافق دارند.
جنبه منفی هر دو رویکرد هنجاری و فایدهگرایی نظم در این است که نظم را ناشی از تاثیر اجتماعی «عنصر بیرونی» تلقی میکنند و نه قدرتی که در خود روابط اجتماعی همواره وجود دارد.
هر دو نظریه درک اتمی یکسانی از کنش دارند.
برای نظریه کنش اقتصادی این قضیه کاملاً بدیهی است که کنشگران ترجیحهای مشخصی دارند که کنش متقابل میان آنها تاثیری بر این ترجیحات ندارد.
همچنین در مدل جهتگیری هنجاری نیز این کنشگران فردی هستند که تصمیم به کنش میگیرند.
هر دو رویکرد، بهاینترتیب نشان میدهند که اهمیت لازم را برای روابط اجتماعی مشخص قائل نیستند، روابطی که کنشگران در بستر آن جای دارند و پیدایش و تثبیت نظم اجتماعی نیز به دلیل وجود همین روابط است.
منظور مارک گرانووتر از قرار داشتن کنشها در بستر اجتماعی این است که کنش اجتماعی همواره در بطن روابط اجتماعی کنشگران تحقق پیدا میکنند و فقط با استفاده از الگوی این روابط میتوان آنها را توضیح داد.
نظریه کنش مارک گرانووتر
تفاوت میان تفسیر نظم از دیدگاه هنجاری و اقتصادی از یکسو و تفسیر آن در تحلیل شبکه از سوی دیگر کاملاً واضح و به توضیح آنها از کنش جمعی وابسته است.
رویکرد هنجاری کنش را عمل تعاونی تعریف میکند که میتوان آن را با استفاده از الزامات هنجاری و کنشی که انسان در جریان جامعهپذیری آنها را میآموزد، توضیح داد.
درحالیکه نظریه اقتصادی، کنش اجتماعی را با استفاده از نهادهایی توضیح میدهد که کنشگر را تشویق و تحریک به کنش تعاونی میکند و اگر کنشگر از انجام کنش تعاونی خودداری کند، مجازات میشود.
رویکرد شبکه برخلاف این دو الگو، کنش اجتماعی با استفاده از روابط مشخص میان کنشگران را توضیح میدهد و همین روابط را علت کنش تعاونی میان آنها میداند.
بر اساس این رویکرد تصمیم کنشگران به کنش تعاونی به اخلاق عمومی یا خصوصیات نهادی بستگی ندارد، بلکه به ساختار شبکه و جایگاه فرد در این ساختار وابسته است.
بنابراین، هنجارها و رفتارها اصولاً با توجه به ساختارهای شبکهای از یکدیگر متمایز میشوند.
ما با افرادی که میشناسیم به همین دلیل همکاری بیشتری نشان میدهیم، پس میتوان با اطمینان گفت که روابط اجتماعی دستکم کارکرد حمایتی برای حل مسائل ناشی از کنش اجتماعی دارد.
این فرضیه با استناد به نتایجی که از پژوهشهای گوناگون درباره اعتماد انجام گرفت، تقویت شد.
شغل یابی از طریق ارتباطهای ضعیف
یکی از مشهورترین تحقیقات انجامگرفته در تحلیل شبکه پژوهشی است که مارک گرانووتر در جریان نوشتن رساله دکتری خود انجام داد که 1974 تحت عنوان «شغل یابی» (Getting a Job) انتشار یافت.
گرانووتر در این پژوهش اهمیت شبکههای اجتماعی برای بازار کار را بررسی کرد.
او این پژوهش را با پرسشی ساده شروع کرد: جویندگان کار اطلاعات لازم برای استخدام شدن را از کجا کسب میکنند؟
پاسخ اولیه به پرسش روشن است: از طریق آگهیهای شغلی.
آنها ممکن است اطلاعات لازم را از طریق دیگران کسب کنند.
گرانووتر بازار کار برای افرادی را بررسی کرد که در چند سال گذشته در سمتهای مدیریتی، شغلهای تخصصی و فنی در منطقهای از بوستون (Boston) مشغول بیکار شده بودند.
او درصدد یافتن پاسخ به این پرسش بود که آنها چگونه شغلهایشان را پیداکردهاند.
دادههای جمعآوریشده باکمال تعجب نشان داد که بیشتر از نیمی از پاسخگویان جایگاه شغلیشان را از طریق ارتباطهای شبکه شخصی به دست آوردهاند و این نشان میدهد که روابط شخصی برای پیدا کردن شغل نقش بسیار مهم دارد.
در آغاز حدس زده میشد که آنها این اطلاعات را از دوستان نزدیک، بهاصطلاح «ارتباطهای قوی»، کسب کردهاند.
دوستان و آشنایان نزدیک انگیزه قوی برای کمک به نزدیکان خوددارند، لیکن واقعیت این است که بیشتر این مشاغل حاصل «ارتباطهای ضعیف» است، یعنی ارتباط باکسی که فرد را خوب نمیشناسد و گاهگاهی تصادفی با او برخورد میکند.
این نتایج گرانووتر را به سمت توضیح این پدیده با فرضیه «ارتباطهای قوی ضعیف» کشاند.
پرسش مارک گرانووتر این بود: چرا ارتباط ضعیف از ارتباطهای قوی برای شغل پیدا کردن بیشتر اهمیت دارد؟
پرسش را میتوان در ساختار شبکهها پیدا کرد.
افراد در ارتباط قوی بهظاهر یکدیگر را خوب میشناسند، علایق مشابه دارند، زمان زیادی را با یکدیگر میگذارند، بهاصطلاح باهم «رفیق» هستند و در جریان بیشتر اطلاعات یکدیگر قرار دارند، کسانی که با یکدیگر نزدیک هستند عمدتاً اطلاعات مشابه ای دارند که برای هر یک از اعضای گروه و بهتبع آن برای شغل جدید نیز حاوی چیز جدیدی نیست.
برخلاف این، افرادی که انسان گاهگاهی با آنها برخورد میکند و آنها را کم میشناسد و در محافل شغلی دیگری رفتوآمد دارند، اطلاعاتی دارند که فرد از آن خبر ندارد و واقعاً «نو» هستند.
بنابراین، هر چه ارتباط کنشگر ضعیفتر باشد، ارتباط غیرمستقیم حاوی اطلاعات بیشتری برای فرد است.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که پیدا کردن شغل جدید ارتباط چندانی با آمادگی اطرافیان برای کمک ندارد، بلکه آنچه اهمیت دارد ساختار شبکه و جایگاهی است که فرد در درون شبکه دارد.
همین حرف را میتوان درباره اشاعه شایعه و پخش نوآوریهای فنی گفت.
شغل یابی از طریق ارتباطهای قوی
این ادعا که ارتباطهای ضعیف در بازار کار همواره مهم هستند، همیشه اعتبار ندارد.
یانجی بییان (Yanjie Bian) (متولد 1955) در مطالعهای درباره بازار کار در چین به این نتیجه رسید که جایگاههای شغلی در این کشور بیشتر از طریق ارتباطهای قوی تا ضعیف به دست میآیند.
دلیل این است که در چین از شبکههای شخصی برای ابراز محبت مانند پیدا کردن شغل استفاده میشود.
شبکههایی با ارتباطهای قوی بهطورکلی نقش مولد دارند، چون هدف تحقق هنجار همبستگی است.
اینگونه شبکهها زمینه را برای مجازات هنجارشکنی فراهم و درنتیجه کنش تعاونی را از دیدگاه ساختاری ممکن میکند.
درود بر شما دکترجان.سال نو مبارک..بسیار استفاده بردم.
سپاس از شما جناب زندي دره عزيز سال نو شما هم مبارك باشد.