جامعه شناس هارتموت اِسر
هارتموت اِسر (Hartmut Esser) 21 دسامبر 1943 در اِلند (Elend) واقع در هارتس (Harz) متولد و در رينلند (Rheinland) پرورش يافت.
او از 1965 تا 1970 جامعهشناسی و اقتصاد ملی در دانشگاه کُلن (Köln) تحصيل کرد و 1974 در همين دانشگاه از رساله دکتری و 1981 در دانشگاه بوخوم از رساله استادی خود با عنوان «جامعهشناسی و علم روششناسی در علوم اجتماعی» دفاع کرد.
اِسر 1978 تا 1982 استاد روش تحقيق تجربی در علوم اجتماعی در دانشگاه دويسبورگ (Duisburg) بود و ازآنجا 1982 بهعنوان استاد جامعهشناسی به دانشگاه اِسن (Essen) و از اِسن 1987 به دانشگاه کُلن و سرانجام 1991 استاد جامعهشناسی و علم در دانشگاه مانهايم (Mannheim) شد.
اِسر جايزه «رنه کونيش» انجمن آلمانی جامعهشناسی را به خاطر تاليف کتاب «جامعهشناسی. مبانی عام» (1993) در سال 2000 دريافت کرد.
آثار
هارتموت اِسر آثاری درباره جامعهشناسی عمومی، نظريه اجتماعی، کشمکشهای قومی، مهاجرت، خانواده، ازدواج و نظريه علم نوشت.
يکی از خصوصيات کارهاي اِسر پیوند حوزههای پژوهشی گوناگون با يکديگر است.
اِسر در چهارچوب «نظريه گزينش عقلانی» و نظريه موسوم به «نظريه منطق وضعيت و کنش» ادعا کرد، او توانسته است رهيافتها، چشماندازها و جهتگيریهای گوناگون در جامعهشناسی را در قالب واحدی درآورده و بهاینترتیب شالودهای فراگير برای جامعهشناسی ریخته است.
اِسر چشم اندازه خود از جامعهشناسي را عمدتاً در کتاب «جامعهشناسی: مبانی عام» و اثری ششجلدی با عنوان «جامعهشناسی: مبانی خاص» منتشر کرد.
- وظیفه جامعهشناسی
وظيفه جامعهشناسی توضيح پديدههای جمعی است.
منظور اِسر از پدیده جمعی اموری مثل نابرابری اجتماعی، نرخ طلاق، بافتهای جمعی (Gebilde) و تغيير وضعيتهای اجتماعی است.
- مدل توضیح جامعهشناختی
جامعهشناسی درصدد پاسخ به این پرسش است: چرا پدیدههای اجتماعی رُخ میدهند، تثبيت میشوند و تغییر میکنند.
توضیح این سه روند برای توصیف پدیدههای جمعی کافی نیست، آنها باید با استفاده از روابط علّی مشخص و تحليل شوند.
هارتموت اِسر اینگونه توضيح دادن را «مدل توضيح جامعهشناختی» (Modell der soziologischen Erklärung-MSE) ناميد.
اين مدل رهيافت بنيادی و اصلی او در حوزه جامعهشناسی است.
اِسر درصدد شناختن پویایی کنش متقابل افراد و شکلگیری ساختارهای اجتماعی است.
او با طرح «فرضيههای تجمعی» (Aggregationshypothesen) و «فرضيههای تغییر شکل» (Transformationshypothesen) ابزار و مدل توضيحی پيچيدهای را در اختیار علم جامعهشناسی قرار داد.
او در این مدل توضيحی از فرضيههای انسانشناختی و تکاملی_تاريخی گوناگون استفاده کرد.
اِسر با مفهوم «اجتماعت» (Sozialität) شروع کرد که منظور او از آن را میتوان به شکل زير خلاصه کرد:
اساس بازتوليد در زندگی روزانه انسان توليد منابع (Ressourcen) و توزيع آنهاست.
درک اِسر از مفهوم منابع بسيار گسترده است.
منابع تمام چيزهای مادی و غيرمادی را شامل میشود.
حيات انسان در طول تاریخ به اجتماعی کردن شیوه توليد و توزيع بستگی دارد.
تولید و توزیع اساس زندگی اجتماعی انسان است، چون توليد و توزيع اجتماعی زمينهساز شکلگيری کنش و همچنين وضعيتهای اجتماعی (Soziale Situtationen) است.
منظور اِسر از وضعیت اجتماعی نظارت متقابل انسانها بر فرایند تولید و توزیع است.
- کنش اجتماعی
نظارت بر شیوه تولید و مبادله منابع به این دلیل اجتنابناپذیر است که منابع محدود است و باید بر مبادله آن نظارت شود.
حداقل دو کنشگر در وضعيت تبادل در ارجاعی متقابل به يکديگر عمل میکنند، طوری که شکلگيری کنش و نتايج حاصل از کنش يکی، همواره به انتظارات، ارزشگذاریها و تصميمات کنشگر ديگر بستگی دارد. اِسر يک چنين عمل متقابلی را «کنش اجتماعی» مینامد.
- سه ساختار تاثیرگذار برکنش اجتماعی
کنش انسان تحت تاثیر سه ساختار انجام میگیرد:
الف: منافع مادی و فرصتها؛
ب: قواعد معتبر اجتماعی؛
ج: چهارچوبها
- منافع مادی و فرصتها
مناسبات متقابل خاص با توجه به شیوههای تولید و توزیع مختلف شکل میگيرد.
شیوههای مختلف تولید و توزیع سبب پیدایش «منافع مادی و فرصتها» گوناگون برای کنشگران مختلف میشود.
عامل تعیینکننده در پیدا «منافع مادی و فرصتها»، نقش افراد در توليد و توزيع منابع است. این روند بهوضوح در جریان انقلاب اسلامی دیده میشود. کسانی که در تولید و توزیع منابع نقش پیدا کردند، از منافع بیشتری برخوردار شدند.
- قواعد معتبر اجتماعی
قواعد و به دنبال آن هنجارهای معتبر اجتماعی در جریان تولید و توزیع منابع و تقسیم منافع ساخته میشوند و کنش اجتماعی از طريق تعيين وظايف و هنجارها نهادینهشده و ثبات پيدا میکند. وظایف و هنجارها اساس قواعد معتبر اجتماعی کنش کنشگران میشود.
- چهارچوبها
مدلهای فکری تحت تاثیر «چهارچوبهای فرهنگی» (Frames) در جریان کنش اجتماعی ساخته میشوند و حاوی شرح انجام کنش هستند.
چهارچوبها با نمادهای معین مشخص میشوند.
چهارچوبهای فرهنگی به کمک سازهها (Konstellationen) شناخته و از یکدیگر متمایز میشوند.
منظور از «سازهها» ساختهای مادی و نهادی معتبر هستند.
آنها به دو شيوه شناختی از یکدیگر متمايز میشوند.
نخست، چهارچوبهای فرهنگی به ما کمک میکنند تا وضعيت و هدف کنش را بشناسیم؛ «رمز» چهارچوبها با توجه به هدف نهايي يک وضعيت که همان کسب منافع است تعريف و در ارتباط با ارزيابی نتايج کنش تعیین میشود.
دوم، چهارچوب حاوی مدل کنش يا «شرح وظايف» (Skripts) است.
شرح وظايف برنامهای برای عملی کردن رمزها است.
مثلاً، ریش گذاشتن در چهارچوب فرهنگ اسلام و شیعه ارزش است. جمهوری اسلامی در ایران مستقر میشود. این چهارچوب به ما کمک میکند که دریابیم، منافع ما با ریش گذاشتن در جمهوری اسلامی بهتر تامین میشود. ریش گذاشتن «شرح وظایف» خود را دارد، مثلاً تسبیح به دست گرفتن یا پیراهن روی شلوار انداختن.
- بافتهای اجتماعی یا نظامهای اجتماعی
چهارچوبهای فرهنگی به کنشگران کمک میکند تا در وضعيتهای اجتماعی جهتگيری کنند.
در این وضعیت از ساختارها با گزينش مدلهای وضعيتی [چهارچوبها] استفاده و شرايط براي انتخاب و اجرای کنشها فراهم میشود.
کنشگران در جریان کنش «بافتهای اجتماعی» (Soziale Gebilde) را درک میکنند و با گزينشهای ذهنی_فردی خود، آنها را بازتولید میکنند.
هارتموت اِسر کنشگرانی که این بافتها را میسازند «نظامهای روانی» و چهارچوبهای فرهنگی را «نظامهای فرهنگی» میفهمد.
مثلاً بافت اجتماعی یا نظام اجتماعی «ازدواج» را در نظر بگیرید. ازدواج در چهارچوبهای مشخص فرهنگی انجام میشود و بیان وضعیت اجتماعی است که دو انسان درصدد زندگی مشترک هستند. دو فرد یا «نظام روانی» در چهارچوب فرهنگی خاص یعنی «نظام فرهنگی» زندگی مشترکشان را شروع میکنند.
نظریه کنش
هارتموت اِسر ايجاد رابطه ميان جنبه «عينی» و «ذهنی_فردي» را با رهيافت «کارکردهای توليد اجتماعی» (Soziale Produktionsfunktionen) شرح میدهد.
او برای توضيح اين مطلب از فرضيههای معتبر نظريه تکامل استفاده میکند: هدف نهايي کنشهای انسان بازتوليد خود بهمثابه انسان یا اُرگانيسم است.
بازتوليد خود برای انسان کار مفيد است و انسان آن را بهمثابه کار مفید تجربه میکند.
اِسر اين تجربه را «فايده» (Nutzen) مینامد.
گزينشها در چهارچوب گزینش عقلانی باهدف دستيابی به «بيشترين فايده» (Nutzenmaximierung) ممکن انجام میگيرند.
هدف، تلاش برای کسب بیشترین فایده دوگانه است: يکی نياز به «احترام اجتماعی» (Soziale Wertschätzung) و ديگری نياز به «سلامت فيزيکی».
نياز بهسلامت فيزيکی تامینکننده بازتوليد زيستی انسان است، درحالیکه نياز به احترام اجتماعی شرايط را برای بازتوليد کنش فردی فراهم میکند که پديدهای اجتماعی است؛ انسان نمیتواند کنش خود را ژنتيک و تکوينی هدايت کند، پس به مناسبات اجتماعی وابسته است.
نیاز انسانشناختی انسان به جامعه سبب شکلگیری «منظومههای اجتماعی» و به دنبال آن «کالاهای واسطه» (Zwischengüter) میشود.
انسان برای تامین نیاز فیزیکی خود به شغل نیاز دارد، کالای واسطه تحصیلات ابزار تامین نیاز فیزیکی انسان میشود. انسان تحصیل میکند تا شغل پیدا کند.
سه منطق تحول کنش خُرد به کلان
مدل توضيح جامعهشناختی هارتموت اِسر، مدل اکتشافی (Heuristik) است و طوری طراحیشده است که بتوان به کمک آن از چشمانداز موردنظر، مناسبات ميان بافتهای اجتماعی و کنش فردی کنشگران را توضيح داد.
اين تناسب تحليلی برای رسيدن به اين هدف در دو سطح مدلسازی میشود.
وضعيتهای اجتماعی در سطح کلان نتيجه توالی کنشهای اجتماعی و در ضمن بيانگر مشخصات ساختارهای اجتماعی هستند، بهطوریکه وضعيت اجتماعی از وضعيـت صفر (Sit0) در یکزمان به وضعيـت يک (Sit1) در زمان ديگر (و به همين ترتيب وضعيت دو تا آخر) تغيير میکند.
کنشگرانی که سبب تغيير وضعيتها میشوند به سطوح خُرد تعلق دارند.
این سطوح خُرد در تاثیر متقابل بر سطوح کلان تاثیر میگذارند.
تحول سطوح خُرد به سطوح کلان با سه منطق تحقق پیدا میکند:
1) منطق وضعیت؛
2) منطق گزینش؛
3) منطق تجمیع
- منطق وضعیت
نخستين منطق، منطق وضعيـت است. هدف «منطق وضعيت» (Logik der Situtation) ( در سطوح کلان) تشريح خصيصه عينی وضعيت است.
کنش مشترک کنشگران، انتظارات و ارزشگذاریهای معتبر اجتماعی امکاناتی را در اختیار کنشگر میگذارند، در همان حال او را محدود میکنند.
سه عامل منافع، نهادها و افکار بر وضعیت کنش تاثیر میگذارند.
کنشگران منفرد از طريق تعابير و تعلق به وضعيت تصويری از وضعيـت پیداکرده و با اين تصوير به کنش خود جهت میدهند:
بيش از هر چيز با جهتگيری به سمت ساختارهای معتبر، چون ساختارهای معتبر برکنش کنشگران تاثیر میگذارند.
هارتموت اِسر برای توضیح «منطق وضعيت» «فرضيههای سرپل» (Brückenhypothese) را طرح کرد.
هدف او اين است که به کمک اين فرضيهها نشان دهد چگونه ويژگی وضعيت در انتظارها و ارزشگذاریهای هر يک از کنشگران منفرد انعکاس پیداکرده و مُهر وضعيت برکنش آنها میخورد.
«فرضيههای سرپل» بر اين اساس به شکل زير عمل میکنند:
متغيرهای وابسته شرح وضعيت در قدم بعدی به شکل متغيرهای مستقل گزينش کنش و حتی نظريه کنش عمل میکنند و بهاینترتیب شرايط جانبی برای توضيح عمل فردی فراهم میشود.
- منطق گزینش
منطق دوم «منطق گزينش» (Logik der Selektion) در سطح خُرد است.
از یکسو گزينشهای پنهان یا «داخلی» هستند که کنشگران منفرد با آن در وضعيـت جهتگيری میکنند و از سوی ديگر کنشهای آشکار هستند، همان کنشهايي که جهتگيری بهسوی ديگری دارند.
در گزينشهای پنهان بايد دو جريان را از يکديگر متمايز کرد.
اول توضيح داده میشود که چگونه کنشگران وضعيت را ذهنی تعريف میکنند، يعنی آنها کدام مدل وضعيت ( کدام چهارچوب، کدام شرح وظايف) را انتخاب میکنند.
سپس توضيح داده میشود که کدام «اسلوب پردازش اطلاعات» (Modus der Informationsverarbeitung) اساس تعريف کنشگران از وضعيت را میسازد.
اِسر دو وضعیت را از یکدیگر متمایز میکند:
1) وضعیت آشنا (As-modus)؛
2) وضعیت ناآشنا (Fc-modus).
کنشگران در وضعیت ناآشنا مجبورند خود وضعیت را تعریف کنند.
مدل يا اسلوب گزينش و همچنين کنش آشکار را میتوان به کمک «نظريهی ارزش_انتظار» (Wert-Erwartungstheorie WET) بهمثابه نظريه عمومی کنش توضيح داد.
کنشگر از بین گزینههای موجود، گزینه را انتخاب میکند که ارزش اجتماعی بیشتری دارد و انتظار سود بیشتری میتوان از آن داشت.
«مدل گزينش چهارچوب» (Modell der Frame-Selektion) از پيوند اين دو [ارزش و انتظار] ساخته میشود.
اِسر در مدل خود گزینههای انتخابنشده را نیز کاملاً کنار نمیگذارد.
- منطق تجمیع
سومين منطق کنش هارتموت اِسر، منطق تجميع است. موضوع «منطق تجميع» (Logik der Aggregation) (در سطح کلان) توضيح تاثيرات کنش فردی بر رويدادهای کلان است:
چگونه «الگوهای» نوعی – بهويژه خصوصيات ساختاری – انتقال پيدا میکنند؟
در اینجا فرضيههای تغييری (Transformationshypothesen) – با استفاده از «قواعد تغيير» (Transformationsregeln) و همچنين «شرايط تغيير» (Transformationsbedingungen) – مطرح میشوند که میتوان آنها را با ارجاع به توضيحات «منطق گزينشِ» بافتهای اجتماعی مفهومسازی و توضيح داد.
تجميع کنشها همواره به «کليّت اجتماعی» (Soziales Gesamt) وابسته است.
منظور از کليّت اجتماعی توالی کنشها و ساختارهای اجتماعی متصلبههم است.
- منطق تجمیع با استفاده از مدل تجمیع جامعهشناختی
برای توضيح «تجميع» کنشها میتوان از مدل توضيح جامعهشناختی (MSE) استفاده کرد و آن را بهمثابه چوببستی متشکل از کلان_خُرد_کلان در نظر گرفت:
1. کنش در وضعيت کلان آغاز و به جريان گذر کلان_خُرد متصل میشود، فرايندی که در سطح خُرد جريان پیداکرده (چهارچوبسازی) و به رويداد خُرد ديگر متصل میشود (انتخاب/ انجام کنشهای آشکار)؛
روند خُرد_خُرد نيز به جريانهای خُرد_کلان منجر میشود که نتيجه آن وضعيتهای خُرد تغييريافته است که میتواند آغازی برای کنش ديگر و نشانی بر استمرار کاربرد مدل توضيح جامعهشناختی باشد.