جای خالی ولتر در ایران
ولتر در قرن هیجدهم میزیست. مهمترین انقلابهای ذهنی و عینی غرب در این قرن رخ داد؛ از پیروزی عصر روشنگری بر فرهنگ قرون وسطایی تا انقلاب کبیر فرانسه.
ولتر در اروپای قرن هیجدهم، جایگاهی ویژه دارد.
او اندیشهای نیافرید و فلسفهای نساخت و دانشی بر دانشهای بشری نیفزود؛ اما در صحنه فرهنگ غرب، نقشی را بر عهده گرفت که هیچ فیلسوف و دانشمندی از عهده آن برنمیآمد.
او توانست اندیشههای پدران عصر روشنگری، همچون فرانسیس بیکن، اسپینوزا، جان لاک و لایبنیتس را در جامعه اروپایی نهادینه کند و از برج عاج نخبگانی به میان مردم بیاورد.
بریان مگی در «سرگذشت فلسفه» میگوید:
«ولتر خود هیچگاه چیزی اصیل و در خور اهمیت به این مجموعه فکری نیفزود؛ اما با هر وسیلهای که در اختیار داشت (نمایشنامه، رمان، زندگینامهنویسی، نامه سرگشاده، طنز، تاریخنگاری) به تبلیغ این اندیشهها پرداخت.»

ولتر توانست اندیشههایی را که فیلسوفان بزرگ عصر روشنگری روی کاغذ آورده بودند، به درون خانهها ببرد و با جانها بیامیزد.
در این راه از همه هنرهای پرطرفدار آن روز، مانند نمایش و طنز و داستان و شعر و حتی ژانر نامه استفاده کرد.
بدون ولتر، فرهنگ مدارا و ارزش آزادی و دموکراسی و اهمیت پاسخگویی دولتمردان به ملت، در کتابها میماند و شاید نیمقرن پس از او اندکاندک راهی به سوی جامعه باز میکرد.
تجربه ولتر به ما میگوید: تا اندیشهای در قالبها و ژانرهای مختلف بازگو نشود و از آن فیلم و رمان و نمایشنامه و تابلو نقاشی و طنز و کارتون … نسازند، پا از کتابها بیرون نمیگذارد.

ایران قدیم و معاصر نیز متفکرانی بزرگ داشته است، اما هنوز هنرمندان و طنزنویسان و سینماگران و نگارگران و خطاطان و معماران و گرافیککاران و شاعران به این قافله نپیوستهاند.
خطاطان بزرگ ما آیهای از قرآن یا بیتی از حافظ را صدها بار نوشته و تابلو کردهاند، اما هنوز هیچیک از آنان یکبار اعلامیه حقوق بشر را خوشنویسی نکرده است.
به هر روی فرق است میان ملتی که طنزپرداز او کارمند غیررسمی صداوسیماست با قارهای که مردم آن پنجاه سال طنزهای ولتر را خواندهاند و از آن لذت بردهاند و شبنشینیهایی دلپذیر برای خود ساختهاند.
مفاهیمی همچون انسانگرایی، آزادی، حقوق بشر، صلح، مدارا، محیط زیست، دولت مسئول و شیوههای مدرن همزیستی، همان اندازه که به فیلسوف و نظریهپرداز نیاز دارند، هنرمند و نویسندگان حرفهای و اثرآفرینان دردمند هم میخواهند تا بخشی از فرهنگ عمومی جامعه شوند و در میان مردم جا خوش کنند.

من از همین منظر به روشنفکری دینی مینگرم.
روشنفکران دینی میکوشند برای مفاهیم عصر جدید که زندگی متمدنانه بشر در گرو آن است، پشتوانههایی از دین بیابند و ترویج کنند.
دین و هنر و توسعه و سیاست اگر در خدمت انسان و زندگی مادی و معنوی او نباشند، وسیلهای برای هدر رفت استعدادها و تواناییهای بشر میشوند.