دیالوگ های تنهایی؛ آدم ها و انسان
آدم ها همیشه به “فاصله” نیاز دارند تا “نسبت” خویش با “دیگری” را بازخوانی کنند و از درون این تاملات است که “اصالت” متولد می شود.
کسانی که نمی توانند فاصله-گذاری کنند، دچار روزمرگی می گردند.
روزمرگی روح را در انسان می کشد و “من” را خفه می کند و انسانی که خفه شده است، دیگر انسان نیست بل “مرده متحرک” است.
به زبان دیگر، فاصله قابل تقدیر است و همگان قادر نیستند فاصله-گذاری کنند.
زیرا، آن روی دیگر فاصله-گذاری، “تمایز” است و تمایز آغاز تبلور شخصیت است.
با تمایز است که خودآگاهی به مثابه یک آتشفشان جوشان روح را می تراشد و سلوک را رقم می زند.
شاید اغراق نباشد، اگر بگویم که “سلوک” وجه تمایز “بشر” و “انسان” است که به مقام “انسانیت” واقف شده است و این “حس وقوف” توفانی در جان ها به پا می کند که بی آن زندگی ارزش یک لحظه زیستن ندارد.
به تعبیر دیگر، هجرت برای انسان پیامی دارد و آن، این است که برای “رشد” باید دائماً در تکاپو بود یا هجرت آفاقی یا هجرت انفسی.
هر دو عالّم ساز و عالّم سوز و در هر دو حال، دوران ساز و انسان ساز.