ریشه واژه ایمان
ریشه سامی «یمن» در اصل یعنی «راست و درست» اما معنایش به سلامت و ایمنی و خوشبختی نیز تعمیم یافته است.
این گسترش معنایی از دیرباز در زبان های سامی پیشینه داشته، و در הֶאֱמִין (هِهاِمین: گرویدن) و «بنیامین» (فرزند خوشقدم، پسرِ راست) عبری و הֵימֵן (هِمِن: ایمان آوردن) آرامی نمونههایش را میبینیم.
اما به ویژه در بستر زبان پارسی شاخهزایی زیادی پیدا کرده است.
در پارسی این کلمات را از این ریشه داریم:
«امن»، «ایمن»، «یُمن» (بخت خوب)، «یَمَن» (سرزمین)، «یمانی»، «هاماوران» (نام پهلوی یمن)، «یمین»، «ذوالیمینین» (کسی که با دو دست شمشیر میزند، در اصل: دارندهی دو راست)، «ایمان»، «مؤمن»، «امیرالمؤمنین»، «تأمین»، «ایمنی»، «امانت»، «امین»، «امنیت»، «مأمون»، «آمنه»، «مأمن»، «اماننامه»، «میمنه» (بال راست لشکر).
این واژه از پارسی و عربی به زبانهای اروپایی نیز راه یافته است.
یک خوشه از این وامگیریها بر سویه منفی تقدیر و سرنوشت دلالت میکنند و با واژگونگی معنایی همراه هستند.
خاستگاه این وامگیری omen در لاتین است که «تقدیر، بخت، فال» معنی میدهد و حدسم آن است که همان «یُمن» باشد.
وارّو البته منشأ این کلمه را osmen دانسته که در لاتین نشانی از آن نداریم و ریشه مشخصی هم ندارد و به نظرم نادرست است.
اگر نظرم درست باشد و این کلمه وامگیری «یُمن» پارسی-تازی باشد، خوشهای از واژگان در زبان های اروپایی را باید به آن مربوط دانست:
ominare (فال گرفتن، طالع دیدن) و absit omen (چنین مباد، بادا که این فال تحقق نیابد) و abominationem (بخت بد طلب کردن، طلسم کردن) لاتین، abominacion (نفرتانگیز، بدبیاری) فرانسوی کهن، omen (طالع، فال؛ ۱۵۸۰م.) و abomination (نفرت، هراس؛ اوایل قرن چهاردهم) و abominable (نفرتانگیز، وحشتناک) انگلیسی.
شاخه دیگری از این وامگیری جنبه آیینی دارد و تنها در مراسم کلیسایی به کار برده میشود.
از دیرباز در آیینهای ایرانی، مسیحی، عبرانی، مانوی و مندایی اغلب حاضران پس از خواندن دعای اصلی دستهجمعی میگفتهاند «آمین» که یعنی «راست درآید، چنین بشود».
این کلمه هم به زبان های اروپایی راه یافته و به صورت amen در مراسم دینی هنوز کاربرد دارد.
مسیر اصلی وامگیریاش احتمالاً از عبری یا آرامی به یونانی بوده و به صدر مسیحیت مربوط میشده است.
از آنجا به لاتین و از این زبان به انگلیسی کهن و فرانسوی کهن و آلمانی کهن راه یافته است.
در ادبیات پارسی کلمههای مشتق از این بن بسیار به کار برده شدهاند.
در حدی که صور خیال و شاخهزاییشان از زبانهای سامی بیشتر است.
تقریباً همیشه این کلمات دلالتی مثبت دارند.
هرچند گاه مانند این شعر فردوسی معناهایی دوپهلو هم از آن برداشت میشود:
«دل از نور ایمان گر آکندهای / تو را خامشی به که تو بندهای»
رایجترین مشتق از این ریشه همین ایمان است و مومن، و در مقابل امن و امین به ندرت به کار رفته است.
گاه ایمان در تضاد با عشق آمده و در برابر زیبایی دلدار امری شکننده قلمداد شده است.
حافظ میگوید:
«از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار/ کآن جادوی کمانکش از بهر غارت آمد»
دوقطبی کفر و ایمان هم مشهور است که اغلب به همین شکل در حضور عشق آمیختگی پیدا میکند.
مولانا میگوید:
«معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا / کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا»
و اوحدالدین کرمانی سروده که:
«بی کفر به پایگاه ایمان نرسی/ بی جان دادن به وصل جانان نرسی»
سعدی هم با برگرفتن کلمه دیگری از همین بن گفته:
«سعدی چو دوست داری، آزاد باش و ایمن / ور دشمنی بباشد با هر که در جهانت»
و بیدل میگوید:
«از مکافات عمل ایمن نباید زیستن/ سر بریدنهای ناخن عبرت دل خستن است»»
سلام و درود بر شما
اولین جایی که مشاهده کردم به ریشه و معنی صحیح ایمان اشاره شده …
البته در قرآن در مواردی بمعنای اعتقاد و باور نیز میباشد ، مخصوصا در خصوص مقدار رزق دریافتی …
در هر صورت ممنون بابت چنین متن کاملی …
سپاس…