شیخ فضل الله نوری و اصل هشتم متمم قانون اساسی
شیخ فضل الله نوری نه تنها با اکثر اصل های متمم قانون اساسی مخالف بود، بلکه با خودِ مجلس و مسئله قانون گذاری نیز مخالف بود، می گفت:
قوانین الهی بهترین قوانین است، پس ما اصلاً نیازی به جعل قانون نداریم. بخاطر همین، او مجلسیان را تکفیر می کرد، چون کارشان را بدعت می شمرد و می گفت: آنان فکر می کنند که اسلام و قوانین اش کامل نیست و در نتیجه، در پی تدوین قانون هستند…
اما یکی از اصل هایی که شیخ به شدت مخالف آن بود اصل هشتم بود که بر مساوات بین مردم ایران تاکید داشته و تمام اتباع ایرانی اعم از مسلمانان و اقلیت های مذهبی زرتشتیان، نصرانیان و یهودیان را در مقابل قانون دولتی مساوی می دانست…
شیخ می گفت: مگر در احکام اسلامی، یک مسلمان با کافر یا مرتد می تواند مساوی باشد؟
یک مسلمان می تواند زنانی از آنها را متعه یا صیغه نماید، اما آنها نمی توانند با زنان مسلمان ازدواج کنند، همچنین در جنایات و دیات هرگز برابر نمی توانند باشند، یا هرگاه زن و شوهری از اسلام خارج شده و مرتد گردند، عقد و ازدواجشان باطل گشته و از ارث نیز محروم می گردند…
شیخ در حمله به این اصل می نویسد:
«یکی از مواد آن ضلالت نامه (متمم قانون اساسی) این است که افراد مملکت متساوی الحقوق اند … (در حالیکه) در احکام اسلامی که چه مقدار تفاوت گذاشته بین موضوعات مکلفین در عبادات، معاملات، تجارات و سیاسات از (بالغ و غیربالغ)، (ممیز و غیرممیز)، (عاقل و مجنون)، (صحیح و مریض)، (مختار و مضطر)، (راضی و مُکره)، (اصیل و وکیل)، (ولی و بنده)، (پدر و پسر)، (زن و شوهر)، (غنی و فقیر)، (عالم و جاهل)، (شاک و متقین)، (مقلد و مجتهد)، (سید و عام)، مسلم و کافر ذمی و حربی و کافر اصلی و مرتد و مرتد ملی و فطری و غیرها…» (رساله حرمت مشروطه … زرگرنژاد … صص 265 الی 366).
آنوقت، شیخ فضل الله نوری خطاب به مشروطه خواهانی که موافق اصل مساوات بین تمامی مردم ایران بودند، چنین می تاخته:
«ای بی شرف، ای بی غیرت، ببین! صاحب شرع برای اینکه تو منتحل (وابسته) به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را. و تو خودت از خودت سلب امتیاز می کنی و می گویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم…» (همان … ص367).
مخالفت شیخ با این اصول، مخصوصاً اصل هشتم، چنان ریشه ای بوده که او با پشتیبانی محمدعلی شاه در حضرت عبدالعظیم متحصن گردید و اعتراضش، بخش زیادی از وقت مجلس را گرفت…
البته دلایلی در دست است که اکثریت علما حتی علمای مشروطه خواهِ مجلس نیز، معتقد به برابری نبودند، اسپرینگ رایس در این مورد در گزارشی به وزیر خارجه انگلستان می نویسد:
«ازمیان سه مجتهد حاضر در مجلس یعنی شیخ فضل الله و سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی تنها یک تن، سید محمد طباطبایی به سود اصل هشتم متمم قانون اساسی سخن گفت و دو مجتهد دیگر که از پشتیبانی شمار فراوانی از روحانیون حاضر در مجلس برخوردار بودند چنین استدلال کردند که قانون اسلام بایستی در یک کشور اسلامی اجرا گردد…» (به نقل از: عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت…ص318)
سیدعبداالله بهبهانی با وجود اینکه از برجسته ترین روحانیون طرفدار مشروطه بوده، اما او نیز با این اصل تساوی مخالفت می کرده و می گفت:
اقلیت یهود باید جزیه بدهند و نباید در انتخاب وکلا با مسلمین دارای حقوق مساوی باشند…
و او می کوشیده تا تصویب این اصل را به تاخیر اندازد، که البته سرانجام، فشار مشروطه خواهان، او را وادار کرد که دست از مخالفت بکشد. مخبر همایون از شاهدان این رویداد می گوید:
«سلطان محمود میرزا که از تحصیلکردگان دارالفنون و مردی شاعر و ادیب بود با نگارنده این سطور در باغ مجلس، انتظار تصویب این ماده قانون را داشت ولی چون مخالفت سید عبدالله بطول انجامید سلطان محمود میرزا، پیشخدمت مجلس را که پیرمرد سیدی بود فراخواند و گفت برو بی درنگ به سید بهبهانی بگو که اگر این ماده قانون که همه آزادیخواهان انتظار آنرا دارند امروز به تصویب نرسد، زنده نخواهی ماند. با تذکر پیشخدمت، سیدعبدالله فریاد کشید من مخالف نیستم و در نتیجه قانون مذکور از تصویب گذشت» (همان … ص318).
در بیرون از مجلس نیز اقلیت های مذهبی دست از فعالیت نکشیده بر تصویب اصل تساوی می کوشیدند.
حتی آیت الله نائینی که در بسیاری زمینه ها با شیخ فضل الله اختلاف نظر داشت در مخالفت با اصل تساوی، موافق شیخ بود و می گفت اصل هشتم متمم قانون اساسی بدان معنا نیست که تفاوت هایی که شریعت اسلامی بین شهروندان بخاطر مذهبشان قائل است، از بین برود… (همان … ص318).
و این کشمکش ها، مربوط به زمانی بود که به قول طالبوف تبریزی، اقلیت های مذهبی چون ناپاک شمرده می شدند در نتیجه، در روزهای بارانی حق نداشتند در کوچه ها رفت و آمد کنند…!