عید رها شدن از کلیشهها است
یکی از ویژگیهای زندگی مدرن، محدود شدن انسان در کلیشههاست.
انسان مدرن و زندگی مدرن در کلیشهها تعریف میشوند و در کلیشهها هویت پیدا میکنند.
گویی اینکه هیچکس بیرون از کلیشه ها قادر به ادامه حیات نیست.
کلیشهها حکم هویت را پیدا میکنند، چنانکه هر کس بخواهد بیرون از کلیشهها بیاندیشد و عمل کند، هویت خود را از دست میدهد.
ترس از بیهویت شدن موجب میشود تا هر فرد به کلیشهها پناه ببرد.
کلیشه ها ملجاء و پناهگاه نهایی انسان هستند.
کلیشه ها مرجعیت پیدا میکنند، و همان رابطه ارباب رعیتی دوران ماقبل از مدرن را در اشکال جدید بازتولید میکنند.
کلیشههای اجتماعی به آموزش نزاکت میپردازند.
کلیشههای سیاسی کنش سیاسی و اندیشههای سیاسی را تعریف میکنند.
کلیشههای هنری نگاه زیباشناختی ما را قالببندی میکنند.
کلیشههای فرهنگی زندگی ما را در مراسم مختلف ترسیم میکنند.
کلیشههای اقتصادی ذائقه ما را با ذوق بازار یکسان میسازند،
و سرانجام کلیشهها در شبکههای اجتماعی، نوع ارتباطات ما را در قالبهای منجمد شده و بی روح سروسامان میدهند.
هدف از توضیح این مختصر اشاره به وضعیت ارتباط و دوستیهای ما در شبکههایی است که این روزها به کلیشههای تکراری و ملالتآور تبدیل شده است.
این شبکهها در افزایش آگاهی و رهایی نقش بسیار مهمی را در سال های اخیر ایفاء کردهاند.
اما در کنار افزایش آگاهی، عوارضی هم در پی داشته اند.
باز این مسئله از ویژگیهای پدیدههای مدرن است که بدون عوارض نامطلوب نمیتوانند اثرات مطلوب ایجاد کنند.
از یک قرص سرماخوردگی گرفته تا پدیدهها اجتماعی و سیاسی مانند آزادی، دموکراسی، فردگرایی تا حتی پدیدهای مانند خردگرایی. نقش دوگانه پدیدههای اجتماعی به گونهای است که بعضی از نظرمندان را به ماهیت دوگانه و متناقض این پدیدهها کشانده است.
یک دسته از گرایشها هم مانند سنتگرایی و بنیادگرایی که هنوز در دنیای بسته خود زندگی میکنند و قادر به ترک گفتن نظام ارباب و رعیتی نیستند، بر این نظر هستند که به دلیل بعضی از عوارض نامطلوبِ پدیدههای مدرن، یکسر به انکار آنها بپردازند.
اگر عوارض مطلوب و نامطلوب پدیدههای مدرن ذاتی یکدیگر بودند، به قولی چهره ژانوسی (دوگانه) داشتند، هیچ گریزی از انتخاب یکی از این دو گزینه نداشتیم:
1- یا چون قدیسان مدرنیسم به پذیرش هر دو عنصر مطلوب و نامطلوب آن بپردازیم.
2- و یا چون قدیسان بنیادگرایی و سنت گرایی از ترس نامطلوب به انکار مطلوب بپردازیم.
اما همین که مییابیم که پارهای از آدمیان به یمن آگاهی، عوارض نامطلوب را از خود زدودهاند، پس نیک و بد پدیدههای مدرن ذاتی یکدیگر نیستند.
همینکه آگاه شویم که :
کلیشه ها روایت تکرار هستند. کلیشهها ظاهراً زیبا مینمایند، اما جز بازی الفاظ هیچ نیستند.
کلیشه ها قالبهای منجمد شده و بی روحی هستند، که هیچ حس انسانی و دوستی تولید نمیکنند.
چه آنکه روایتهای تکرار، تهی از احساس و تهی از صمیمیت هستند.
کلیشههای دیدنیاند، خواندنی نیستند.
کلیشههایی که امروز در قالب تبریک عیدی، در قالب سلام صبح بخیر گفتن، در قالب مناسبتهای مختلف دست به دست میشوند، نه عید را تبریک میگویند و نه صبح را سلام میگویند و نه هیچ مناسبتی را به تناسب خود میآرایند.
کلیشههایی که در این ایام دست به دست میشوند، ناقض عهدی هستند که عید معهود آنهاست.
عید اعاده کردن و تجدید کردن و از نو ساختن است.
عید تولید است، تولید شادی، رشد و سرسبزی در بازتولید طبیعت.
کلیشهها بازتولید هستند، بازتولید تکرار در تولید هیچ و پوچ.
پس وقتی عید را آغاز می کنیم باید، کلیشهها را از خود بزدائیم.
اگر در پیامها و شبکههای اجتماعی عید را به هر کس تبریک میگوئیم، آنگونه تبریک بگوئیم که گویی مستقیماً با او و به نام او و به یاد او در تماس هستیم، و احساس دوستی و شادباش خود را به او صمیمانه منتقل میکنیم.
کلیشه ها دروغ هستند، چون مخاطب مستقیم ندارند. با مستقیم کردن رابطهها و مخاطبان خود، عید را به اعاده دوستیها و صمیمتهای واقعی بدل کنیم.