لزوم گذر از مساله به راز
پروهش وجودی در مقابل پژوهش عینیت گرا؛ لزوم گذر از مساله به راز
بنا به سه ضرورت باید به سمت انجام پژوهش های وجودی یا پدیدارشناختی رفت.
در وهله نخست ما گرفتار استبداد معرفتی هستیم.
منظور از استبداد معرفتی بی اعتنایی به جهان انسانی و مقتضیات آن و جای دادن اجباری آن در درون مفاهیم انتزاعی است.
استبداد دوم استبداد در روابط انسانی است.
ما گرفتار در این همانی و تقلیل انسان ها به یک وجود واحد استاندارد شده هستیم.
این نوع نگاه زمینه ساز نابودی کثرت انسانی و از بین بردن تفاوت های انسانی در جامعه ما شده است.
در وهله سوم ما گرفتار در استبداد بوروکراتیک و تقلیل زندگی انسانی به قرائت اجرایی-کارکردی از زندگی هستیم که خود را در شکل اعمال زور فیزیکی یا اعمال قدرت گفتمانی در جامعه نشان می دهد.
بنا به این سه ضرورت که همگی باعث نابودی تجربه زیسته انسانی در جامعه می شوند، باید به سمت احیا علوم انسانی پدیدارشناختی رفت.
گابریل مارسل معتقد بود ما با دو نوع تفکر در جهان انسانی روبرو هستیم.
تفکر اولیه یا علمی که بر رابطه فاصله دار ذهن با عین بیرونی تاکید می کند و سعی در شناخت جهان و اعمال سلطه بر جهان دارد.
تفکر ثانویه که سعی در بررسی تجربه های زیسته انسانی دارد و به جای جدا کردن ذهن از عین، سعی در بررسی آگاهی در جهان دارد.
مارسل معتقد بود تفکر اولیه به جهان در قالب مسائل نگاه می کند، اما تفکر ثانویه همه مسائل انسانی را تبدیل به راز می کند.
منظور از راز بررسی فردی، شخصی و درونی مسائل است.
به باور مارسل، رازها همان مسائل انسانی هستند که از منظر انسانی و شخصی مورد بررسی قرار می گیرند.
به عنوان مثال، اگر در بررسی بیرونی و عینی طلاق صرفاً به ارائه آمارها از این پدیده و ارتباط آن با پدیده های دیگر همچون فقر اشاره می شود.
در برخورد رازگونه با طلاق به فهم این مساله می پردازیم که پدیده طلاق اولاً با مردان و زنان مطلقه چه می کند؟ و در وهله دوم طلاق با شخص پژوهشگر چه می کند؟
مارسل بزرگترین راز موجود در زندگی اجتماعی ما را راز «بودن» و راز «هست بودن» می دانست و معتقد بود بزرگترین بحران انسان امروزی، بحران عدم درک هستی و رازهای انباشته در آن است.