محرم: نه به سنت واپسگرا، آری به سنت نوگرا و مترقی
رابطه میان سنت و مدرنیته، یکی از مباحث مهم پیشروی ما از منظر توسعهای است.
سابقه این بحث به جوامع در حال گذار اروپا، در پی فروپاشی امپراطوری رم و رهایی این آنها از سیطرهی دستگاه کلیسا، باز میگردد.
در عصر روشنگری اروپا، برخی از اندیشمندان، تلاش کردند دین را از ساحت اجتماعی حذف کنند.
برخی نیز با این درک درست که چنین امری امکانناپدیر نیست، در پی قرار دادن دین در جایگاه صحیح اجتماعی خود، و سازگار کردن آن با مدرنیته و وجه مشخصه اساسی آن (عقلگرایی و نوگرایی و علمگرایی) بودند.
تجربه تاریخ اروپا نشان میدهد که گروه دوم برحق بودند.
آنچه در عرصه عمل اجتماعی رخ داده، نه حذف دین بلکه پوستاندازیهای رو به جلو در باورهای دینی و سازگار شدن آن با مدرنیته بوده است.
چند سال پیش، پاپ فرانسیس با بیان نظر عرفایی چون مولانا و ابنعربی، مبنی بر این که جهنمی در کار نیست و خداوند، تنها، منبع لایزال نور و رحمت و مهر است، در دین مسیحیت، دست به پوست اندازی مهم دیگری زد.
یکی از پیامدهای چنین پوستاندازی، تصحیح نوع نگاه دینداران نسبت به غیردینداران و تقویت همبستگی اجتماعی در ورای مرزبندیهای دینی است.
مارکس در مقام یکی از اندیشمندان برجسته قرن نوزدهم اروپا گفته بود “مذهب افیون تودهها و آه ستمدیدگان است”.
وی، بر این باور بود که مذهب یکی از منابع آگاهی کاذب و سیطره قدرت مبتنی بر نظام طبقاتی است.
در نتیجه، از این منظر، وی در پی قدرت مبتنی بر نظام عاری از طبقات و در تحلیل نهایی عاری از آگاهی کاذب بود، با وجود این، در جملهی بسیار معروفی، بر امکانناپذیری رهایی از سنت تاکید کرد:
«انسانها خود سازندگان تاریخ خویشاند، اما نه به دلخواه خود، به گونهای که خود انتخاب کرده باشند، بلکه به گونهای که از گذشته به ارث بردهاند و به طور مستقیم با آن رویارو میشوند. آداب و سنن تمام نسلهای مرده چون کوهی بر مغز زندگان فشار میآورد.»
امروزه این باور مارکس را نهادگرایان، در قالب “اصل وابستگی به مسیر گذشته” و “نهادهای غیررسمی” بازگو میکنند.
سنتها، حکم قواعد غیررسمی را دارند که در نقطهای از زمان، بنا بدلایلی شکل میگیرند؛ در گذر زمان رشد میکنند و به قاعدهی تعیینکننده رفتارها تبدیل میشوند.
گریزی از آنها نیست.
چرا که، تاریخ به رغم تحولاتی که طی فرآیندی دیالکتیکی دارد و هراز چندگاه یکبار زایشهای نوینی با کیفیتهای متفاوت را ثبت میکند، ریشه در گذشته دارد.
آداب و رسوم و آیینهای سامانده رفتارهای اجتماعی، دارای حداقلی از پیوستگی تاریخی هستند.
هیچ انسانی در خلاء اجتماعی بدنیا نمیآید.
هیچ اجتماعی نیز بدون قواعد سامانده رفتارها وجود ندارد.
به این اعتبار، و به دلیل اجتماعی بودن هویت انسانی، حتی وقتی افراد بخواهند تاریخ خود را بر مبنای چارچوب مطلوبشان بسازند، امکان رهایی از میراث فکری گذشته وجود ندارد.
این میراث، ساختاری است که چنین تمایلی را مقیّد میکند.
از زاویهای دیگر و با اقتباس از فروید، میتوان گفت دین و مذهب، حکم ناخوداگاه ذهن اجتماعی را دارد که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. تلاش برای حذف آن به شکست منتهی میشود.
با این توضیح میرسیم به محرم و آیین سوگواری دهه اول محرم در ایران. سنتی است با سابقهی طولانی.
یکی از منابع هویت بخش و یکی از قواعد مهم تعیینکنندهی رفتارهای اجتماعی در جامعهی ماست.
این سنت گاهی همراه با آثار نمایشی است؛
گاهی همراه با خشونتی چون ذبح غمانگیز شتر در برابر دیدگان کودکان است،
گاهی همراه با خرافه است.
گاهی به ستونی برای سقف معیشت گروه اجتماعی تبدیل میشود.
با وجود این واقعیتها، سویههای زیبای با کارکرد مثبت این سنت فراوان دارد.
مصداقی از الهیات رهایی بخش هست.
الهامبخش ایستادگی در برابر ظلم و جور است؛
به بیانی دیگر، یکی از سرچشمههای تفکر انتقادی و رهاییبخش است.
بر آزاده زیستن، در ورای دینداری، تاکید میکند.
آیینی است که افراد را در قالب گروههای اجتماعی به هم پیوند میزند و مانع از تنها شدن آنان در فرآیند تک سلولی شدن زندگی میشود.
از منظر پُست مدرنی، از زبانهای قومی در برابر فرسایششان، به خوبی حفاظت میکند و از زوال گلستان رنگارنگ زبانی و قومی، بر اثر سیطرهی زبان مرکز، پیشگیری میکند.
از منظر مساواتگرایی جنسیتی، با توجه به نقش تاریخی سخنرانی شجاعانهی زینب (ع)، در بارگاه یزید، در توصیف شکوه واقعهی کربلا، میتوان بر نقش زنان در پیشبرد تحولات اجتماعی تاکید کرد.
محرم و آیین سوگواری شهادت امام حسین، بخش مهمی از سنت ما و جزء مهمی از نهاد غیررسمی جامعهی ماست. اگر این نهاد در جایگاه غیررسمی جدای از قدرت رسمی قرار بگیرد، کارکردهای منفی مذکور آن رفع میشود.