ملت و ملیت
واژه ملت ترجمهای است از واژه Nation كه در زبان های اروپایی از ریشه لاتین Natio و Nascere به معنی زایش و تولد میآید.
معنای ابتدایی این واژه به مفهوم گروهی انسانی بوده است كه دارای یك منشا مشترك بوده یا چنین منشایی به آنها منسوب شده باشد.
از این رو Nation در معنی آغازین خود به واژگانی چون نژاد و مردم نزدیك بوده است (برتون، 1380؛ 243).
این واژهها تا قرن 17 میلادی در خود بار معنایی منفی و نزدیك به كافران و مردمان غیرمسیحی را حمل میكرد.
اما در قرن 19 ارنست رنان تعریف مفصلی از ملت ارائه داد:
«ملت یك روح است، یك اصل معنوی، دو چیز كه در واقعیت یك چیز بیش نیستند، این روح و این اصل معنوی را میسازند.
از یك سو، میراثی غنی و مشترك از خاطرات و از سوی دیگر وفاق كنونی، تمایل به زندگی مشترك، به ارزشمند ساختن میراث دست ناخورده و بازمانده از پیشینیان.
بنابراین، ملت نوعی همبستگی عظیم است كه خود ناشی از احساس فداكاریهایی است كه در گذشته به انجام رسیدهاند و فداكاریهایی كه باز هم آمادگی انجامشان در آینده وجود دارد.
بنابراین، ملت وجود یك گذشته را ایجاب می کند.
با این حال، زمان حال است كه مفهوم ملت تبلور مییابد.
زیرا بیش از هر چیز در وفاق و تمایلی رُخ مینماید كه برای ادامه زندگی مشترك دیده میشود»[20](همان؛ 243)
بنابراین، می توان نتیجه گرفت كه مفهوم ملیت صرفاً مفهوم سیاسی نیست، بلكه موضوعی فرهنگی نیز است.
چرا كه با توجه به ملاكهای فرهنگی به معنای عام آن در كنار ملاكهای سیاسی چون مشروعیت و غیره تعریف می شود و هویت [21] و ملیت [22] قومی می تواند همپوشان و مكمّل هم باشند.
آلفرد زیمرن [23] ملیت را چنین تعریف می کند:
«شكلی از احساسات مشترك برآمده از شور و شوق، صمیمیت و شكوه خاصی مربوط به میهن».
در نظر او ملیت؛ ذهنی، روانشناختی و دارای جنبه معنوی و یك نوع احساس است.
بارنس [24] ملیت را عبارت می داند از:
« نامی عام كه به جمع در هم تنیده عوامل روانشناختی و فرهنگی كه اصل همبسته وحدت بخش یك ملت را شكوفا كند داده شده است »
به عقیده اوپنهایمر [25]: «آگاهی از ملیت، ملّت را به وجود می آورد».
از نظر جیمز بریس:
«ملیت در اشاره به مردم به كار می رود كه هنوز استقلال نیافتهاند». در نظر وی یك ملت، ملیتی است كه خود را در یك مجموعه سیاسی مستقل، یا آرزومند استقلال، سازمان داده است .
در مجموع، زیمرن، بارنس و اپنهایمر، ملیت را چیزی دارای ماهیت باطنی و روانشناختی می دانند.
اكثر متفكران میپذیرند ملت پدیدهای تاریخی، جامعه شناختی و قومی است از گروه های نژادی و خویشاوندی، زبانی و نیز عوامل گوناگون كه در دنیای معاصر پدیدار شده است .
هویت ملی [26]
«به معنای احساس تعلق و وفاداری به عناصر و نمادهای مشترک در اجتماع ملی است. این عناصر و نمادها که سبب تمایز و شناسایی می شوند عبارت اند از: بُعد اجتماعی، تاریخی، جغرافیایی، سیاسی، دینی، فرهنگی و زبانی» (توسلی و قاسمی،1381)
هویت ملی ابزاری برای تفكیك یك ملت از ملت دیگر با تكیه بر آگاهی مشترك حول مفهوم یا مفاهیم تعریف شده جمعی است و تا زمانی كه آگاهی برای تفكیك «خود» از «دیگری» بوجود نیاید، هویت ملی امكان شكلگیری ندارد.
هویت ملی فرآیند پاسخگویی آگاهانه یك ملت به پرسشهایی پیرامون خود، گذشته، كیفیت، زمان، تعلق، خاستگاه اصلی و دائمی، حوزه تمدنی، جایگاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ارزشهای مهم از هویت تاریخی خود است (باوند؛ 1377).
همچنین هویت ملی را می توان مجموعهای از نشانهها و آثار مادی، زیستی، فرهنگی و روانیای دانست كه سبب تفاوت جوامع از یكدیگر میشود.
به نظر رابرت دونشوز هویت ملی فراگیرترین و در عین حال، مشروع ترین سطح هویت در نظام های اجتماعی ـ جدا از گرایش های ایدئولوژیک ـ است و باید آن را اصلی ترین سنتز و حلقه ارتباطی بین هویت خاص محلی و هویت های عام فردی دانست.
هویت ملی در صورتی شکل می گیرد که افرادی که از لحاظ فیزیکی و قانونی عضو یک واحد سیاسی هستند و موضوع قوانین آن واقع می شوند، از لحاظ روانی هم خود را از اعضای آن واحد بدانند.
هویت ملی دارای ابعاد اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و دینی است و هرکدام از این ابعاد، کارکردهای ویژه ای در هویت ملی دارند و بخشی از آن را تکمیل می کنند.
[21] identity
[22] nationality
[23] Alfrede Zimmern
[24] Barnes
[25] Oppen heimer
[26] National identity