هویت قومی از نگاه مردم شناس نروژی فردریک بارث
بارث در پی آن است که دریابد با توجه به این که سپهر اجتماعی – پیش از هر چیز دیگر – جهانی متشکل از افراد است، چگونه صورت بندی های اجتماعی جمعی وجود دارند؟
بارث بر این باور است که قومیت و تفاوت فرهنگی با هم پیوند دارند، و علاوه بر آن این مطلب را تایید می کند که امر اجتماعی و امر فرهنگی دو قلمرو از هم جدا نیستند.
مدل بارث از هویت قومی زمینه جدیدی را در مرم شناسی اجتماعی گشود که همه ویژگی های مهم آن از پیش در علوم اجتماعی سابقه داشتند.
مضامینی از قیبل: رفتار و تصمیم گیری فردی، کاربرد اصطلاح سازمان اجتماعی به جای ساختار اجتماعی، هویت های قومی – اگر به کلی سیال نباشند – در هر حال انعطاف پذیر هستند، تغییرپذیری مبتنی بر موقعیت هویت قومی.
علی ایحال، بارث درباره هویت قومی در چهارچوب مجموعه پرشمارتری از استدلال در باب فرایندها و صورت بندی های اجتماعی به نظریه پردازی پرداخت.
بارث بحث خود را با ذکر این مطلب آغاز می کند که تداوم تفاوت میان گروه های قومی بدیهی فرض شده است.
وجود گروه های قومی (یا قبیله ها) صرفاً «یک واقعیت» بود، و دانش مردم شناسی این مطلب را که چنین گروه هایی چگونه مشخصات متمایز خود را حفظ؟ و چگونه خود را بازتولید می کردند؟ همچون مسئله ای برای پژوهش فراروی خود قرار نداده بود.
بحث اصلی بارث این است که گروه ها توسط مردم در تعامل اجتماعی به وجود می آیند و این که مردم شناسان به جای آن که بازتولید اعضای گروه های قومی را صرفاً همان فرانید تولد – مرگ به شمار بیاورند، باید به چگونگی عضوگیری آنها توجه کنند.
بارث استدلال می کندکه جماعت های قومی از اعضای خود مستقل هستند.
حتی به رغم آن که اعضای یک گروه قومی در طی زندگیشان ممکن است هویت قومی خود را تغییر دهند، هویت جمعی آنها به حیات خود ادامه می دهد.
به طور مثال در تحلیل هالند افراد عضو جماعت های یکجانشین فور در غرب سودان ممکن است شیوه زندگی کوچ گردی را در پیش بگیرند، و سرانجام به عضویت جماعت های باگارا دربیایند.
با این حال تفاوت میان هویت های جمعی فور و باگارا باقی می ماند، حتی اگر این هویت ها در هر مورد فردی محو شده باشند.
مدل بارث از هویت قومی سه ویژگی اصلی دارد:
اول آن که، هویت های قومی طبقه بندی هایی هستند که خود مردم انجام می دهند.
یعنی انتساب هویت قومی به دیگران و به خود توسط کسانی که در هر موقعیت خاص اجتماعی قرار می گیرند و به این ترتیب در سازمان تعامل اجتماعی مشارکت می ورزند.
دوم آن که، بارث بیش از ساختار انتزاعی صورت بندی های اجتماعی، به فرایندهایی که این صورت بندی ها را به وجود می آورند، علاقه مند است.
او در درجه اول به آن چه مردم انجام می دهند توجه نشان می دهد، دغدغه او مادی گرانه و عمل گرایانه است و به رفتار افراد تجسم یافته می پردازد.
سوم آن که، به جای آن که به «محتوای» قومیت – نظر انداخته شود، فرایندهای ابقای حدود قومی و عضوگیری گروه قومی در کانون توجه پژوهش بارث قرار می گیرد.
این امر متضمن آن است که روابط میان قوم ها در مدنظر قرار گیرد.
بدین ترتیب، مشترکات فرهنگی به جای آن که به عنوان مشخصه تعیین کننده سازمان گروه فهم شود، همچون محصول فرایندهای ابقای حدود گروه ادارک می گردد.
به عبارت دیگر، ترکیب یافتن اجتماعی تفاوت (برونی) موجب ایجاد شباهت (درونی) می شود و نه برعکس.
منبع: جنگینز، ریچارد (1381)، هویت اجتماعی، ترجمه تورج یاراحمدی، تهران: نشر و پژوهش شیرازه، ص 161-153.