پاول فلیکس لازارسفلد (1976-1901)
پاول فلیکس لازارسفلد (Paul Felix Lazarsfeld) 13 فوریه 1901 در وین به دنیا آمد؛ او در دانشگاه وین و سوربنِ پاریس علوم دولتی و ریاضیات خواند.
لازارسفلد 1919 در تاسیس «اتحادیه سوسیالیستی دانشآموزان دوره متوسطه» (Vereinigung Sozialistischer Mittelschüler) شرکت کرد.
او 1924 موفق به اخذ مرتبه دکتری در ریاضیات شد و در امتحان دولتی برای معلمی دبیرستان شرکت و قبول شد، لیکن مدتی بعد از شغل آموزشی مرخصی گرفت و 1927 دستیار علمی در موسسه روانشناسی دانشگاه وین شد.
او در وین «مرکز پژوهش روانشناختی اقتصادی» بنیان گذاشت.
حاصل فعالیت علمی او در وین چند کتاب است: «مقدمات آمار» (Statistisches Praktikum für Lehrer und Psychologen)، «جوانان و اشتغال» و «بیکاری در منطقه مارینتال» (Marienthal).
او سپس بورس بنیاد راکفلر (Rockefeller Foundation) برای فرصت مطالعات دو ساله (34/1933) در امریکا دریافت کرد.
او از این فرصت استفاده کرد و با بسیاری از دانشگاهها و موسسههای گوناگون در ایالاتمتحده امریکا آشنا شد.
لازارسفلد پس از بازگشت به وین تصمیم به مهاجرت به ایالاتمتحده امریکا گرفت و پس از ورود به آمریکا «پروژه تحقیقاتی» در دانشگاه نِوارک (University of Newark) در نیوجرسی را عهدهدار شد و از این طریق با دانشگاه پرینستون (Princeton University) همکاری را شروع کرد.
او همچنین موفق شد پژوهش بنیاد راکفلر درباره «تاثیرات رادیو» را به دست آورد؛ در چهارچوب این پروژه «دفتر پژوهشهای رادیویی» (Office of Radio Research) تاسیس و مدیر آن شد.
این مرکز 1939 به دانشگاه کلمبیا انتقال یافت و او به دانشگاه کلمبیا رفت و نخست مدرس و سپس دانشیار شد.
لازارسفلد 1943 تبعه ایالاتمتحده امریکا شد و یک سال بعد 1944 دفتر پژوهشهای رادیویی به «دفتر پژوهشهای اجتماعی کاربردی» (Bureau of Applied Social Research) تغییر نام داد تا زمینه برای اجرای پروژههای دیگر فراهم شود.
این سازمان جدید 1945 تحت پوشش دانشگاه کلمبیا قرار گرفت.
او سرانجام 1962 موفق به تصاحب کرسی آدولف کِتِله علوم اجتماعی (Quetelet Professor) در این دانشگاه شد.
دعوت او بهمثابه استاد مهمان به سوربن (63/1962 و 68/1967) و انتخاب او بهمثابه رئیس «انجمن آمریکایی جامعهشناسی» (American Sociological Association) نشانی بر جایگاه علمی او در سطح ملی و بینالمللی است.
پاول فلیکس لازارسفلد بنیانگذار پژوهش اجتماعی نوین است.
او در سه مورد نقش مهم در تکامل علوم اجتماعی داشت:
1. پژوهش اجتماعی تجربی ضمن تلاش همزمان برای پیشرفت روششناسی
2. بنیان پژوهش اجتماعی با جهتگیری انجام آن بهصورت پروژه
3. سرانجام تلاش برای نهادینه کردن پژوهش اجتماعی.
لازارسفلد پس از بازنشستگی از دانشگاه کلمبیا 1971«استاد ممتاز» علوم انسانی (Distinguished Professor) در دانشگاه پترزبورگ (University of Pittsburgh) شد و سرانجام 30 اوت 1976 درگذشت.
- «انتخاب مردم»
نخستین پژوهش بزرگ لازارسفلد پژوهش در باره انتخابات ریاست جمهوری در امریکا 1940 بود که گزارش این پژوهش تحت عنوان «انتخاب مردم» 1944 انتشار یافت.
موضوع این پژوهش انتخابات ریاست جمهوری امریکا 1940 و رقابت بین ویندل ویلکی (Wendell Willkie)(1892-1944) و فرانکلین روزولت (Franklin Delano Roosevelt)(1882-1945) نامزد حزب دموکرات بود که برای سومین بار در انتخابات شرکت میکرد.
پژوهش لازارسفلد موفقت روزولت را بهدرستی پیشبینی کرد.
- عوامل مؤثر بر تصمیم رایدهندگان
پرسش اصلی فرایند فکر سازی و تصمیمگیری رایدهندگان بود.
تمام رویدادها از سیاست جهانی تا موضعگیری در روزنامههای محلی، از گردهماییهای انتخاباتی در محلهها تا سخنرانیهای بزرگ نامزدها ثبت و اطلاعاتی درباره آنها جمعآوری شد.
مجریان طرح پژوهشی و نویسندگان گزارش نهایی این فرض را پذیرفتند که اولویتهای بیشتر رایدهندگان مدتها پیش از آغاز مبارزه انتخاباتی تعیین میشود.
این اولویتها با توجه به تعلق افراد به گروههای اجتماعی، به عبارتی توسط ساختار اجتماعی تعیین میشوند؛ بنابراین، این نظر غالب بود که هرچه پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی افراد بالاتر باشد احتمال اینکه به حزب جمهوریخواه رای دهند بیشتر است.
پاول فلیکس لازارسفلد بر این اساس «شاخص گرایشهای سیاسی» (Index of Political Predispostion) را شامل پایگاه اجتماعی، محیط مسکونی و وابستگی مذهبی ساخت تا گرایش از پیش معلوم به حزب جمهوریخواه تعیین شود.
- تاثیر مبارزات انتخاباتی
لازارسفلد لیکن بر این نظر بود که پذیرش یک چنین فرضی به معنای نادیده گرفتن مبارزه انتخاباتی و تاثیرهای آنها نیست.
لازارسفلد بین گرایش و رفتار انتخابات رایدهندگان تفاوت گذاشت.
این درست است که گرایشهای از پیش موجود (Prädispositionen) از قبل تعیینشده هستند، لیکن رفتار انتخاباتی تعیینشده نیست و این رفتار انتخاباتی است که سرانجام سرنوشت انتخابات را تعیین میکند.
مبارزه انتخاباتی بر رفتار رایدهندگان تاثیر دارد.
- تاثیر رسانه همگانی
نقش رسانههای همگانی در مبارزه انتخاباتی موضوع اصلی این پژوهش بود،
بهخصوص مقایسه رسانه جدید رادیو با رسانههای چاپی، نقش رسانهها کمتر از آن چیزی بود که تصور میشد، اگرچه دموکراتها رادیو و جمهوریخواهها روزنامهها را ترجیح میدادند.
- نظریه رهبری فکری
موضوعی که آنها در بررسی خود دریافتند نقش «رهبران فکری» (Opinion leaders) بود.
رهبر فکری کسی است که علاقه نشان میدهد و اطلاعات بیشتری دارد و طرف مشاوره دیگران قرار میگیرد و حتی میکوشد دیگران را قانع کند.
«رهبران فکری» در میان تمام گروههای اجتماعی دیده میشود و مختص به افراد برجسته یا ثروتمند نیست.
- جریان دومرحلهای ارتباط
پاول فلیکس لازارسفلد با توجه به نقش «رهبران فکری»، نظریه «جریان دومرحلهای ارتباط» (Two step flow of communication) مطرح کرد که بر اساس آن مطالب رسانه همگانی در فرایند دومرحلهای در اختیار گروههای مخاطب قرار گرفت.
در مرحله اول «رهبران فکری» به رادیو گوش میدهند یا روزنامه میخوانند و در مرحله دوم این اطلاعات و افکار دریافت شده را به گروههای کمتر فعال بهصورت فیلتر شده انتقال میدهند.
- «رایگیری»
لازارسفلد دومین مطالعه انتخاباتی را 1948 انجام داد و موضوع آن انتخابات ریاست جمهوری در همان سال بود.
مکان پژوهش این بار منطقه المیرا (Elmira) در نیویورک انتخاب شد.
گزارش نهایی این پژوهش نیز در کتابی با عنوان «رایگیری» (Voting) 1954 منتشر شد.
هدف این پژوهش تعیین جنبه عام تصمیمگیری انتخاباتی در چارچوب روانشناسی اجتماعی بود.
موضوع این پژوهش رقابت انتخاباتی میان رئیسجمهوری هاری ترومن (Harry Truman) (1984-1972) و تام دیویی (Thomas Edmund Dewey) بود که پیشبینیها پیروزی دیویی را قطعی میدانستند.
پژوهش با استفاده از روش پانلی در چهار موج انجام گرفت.
برخلاف تصور و پیشبینیها ترومن انتخاب و رئیسجمهور ایالاتمتحده امریکا شد.
در جریان این انتخابات مشخص شد که مطالعه منطقهای محدود به آن شکلی که لازارسفلد انجام میداد، ابزار مناسبی برای پیشبینی انتخابات نیست و نمیتواند رفتار انتخابکنندگان را درست پیشبینی کند.
- ذهن دانشگاهی
پژوهش بعدی مشهوری که لازارسفلد انجام داد، عنوان «ذهن دانشگاهی» (University Mind)(1958) گرفت.
موضوع این پژوهش بررسی خسارت اقدامات سناتور جوزف مک کارتی (Joseph Raymond McCarthy)(1908-1957) به آزادی دانشگاهی و بهطورکلی آزادیهای مدنی در ایالاتمتحده امریکا بود.
این اقدامات عنوان مککارتیسم (McCarthyismus) گرفت.
کارفرمای این پروژه «بنیاد جمهوری» (Fund for the Republic) و هدف از اجرای آن بررسی میزان تاثیرگذاری این تهدیدات بود.
جامعه آماری بهتبع آن جمعیت نمونه این پژوهش از میان گروههای کاملاً متفاوت شاغل در موسسههای مختلف آموزشی انتخاب شدند.
مشکل اصلی تعیین واحد تحلیل بود.
او برای پاسخ به این پرسش سه خصوصیت را انتخاب کرد که بین تمام پاسخگویان مشترک بود:
نوشتن پایاننامه، مقاله و کتاب بود.
او از این دادهها خام برای شاخص سازی استفاده کرد.
او برای این کار یک نمره برای «پایاننامه»، یک نمره برای «دستکم یک مقاله منتشرشده» و یک نمره برای «دستکم یک کتاب» و سرانجام یک نمره هم برای «دستکم سه سخنرانی در گردهماییهای اتحادیههای حرفهای» در نظر گرفت که درمجموع نمره صفر تا چهار را شامل میشد.
ساختن شاخص برای کیفیت آموزشی مشکلتر بود.
او از شاخصهایی مانند تعداد دانشجویان، بودجه سرانهای که برای هر یک از دانشجویان صرف میشود و نسبت نیروی آموزشی با تحصیلات دکتری در میان مدرسان استفاده کرد.
پاول فلیکس لازارسفلد نشان داد که چگونه شاخصهای بهدستآمده بهاینترتیب با توجه به اطلاعات موجود و جمعآوریشده در پژوهش تایید میشود.
اهمیت فرا تاریخی این مطالعه در رویکردهای روششناختی آن است که از این نظر هنوز اهمیت دارد و هنوز در خدمت پاسخگویی به ایرادهای گمراهکننده درباره مطالعههای پیمایشی است.
سرانجام گزارش این پژوهش انتشار یافت.
دیوید ریزمن (David Riesman)(1909-2002) جامعهشناس آمریکایی مشهور پیوستی صدصفحهای بر گزارش این تحقیق نوشت (Some Observations on the Interviewing in the Teacher Apprehension Study) و به اعتبار این پروژه افزود.
- بازارپژوهی
بازارپژوهی عرصه دیگر پژوهشهای لازارسفلد با هدف تعیین الگوهای مصرف از قبیل سینما رفتن، خرید مواد غذایی و تغییر مد بود.
نمونه آماری آن از میان زنان انتخاب شد.
اگرچه ظاهر موضوع پژوهش با پژوهش قبلی تفاوت داشت، لیکن پرسش اصلی پژوهش نفوذ افراد در تعیین رفتار مصرفی و درواقع همان «رهبری فکری» بود.
- لازارسفلد ویرانگر اسطوره تاریخ موفقیت آمریکایی
پاول فیلکس لازارسفلد با دستخالی به ایالاتمتحده آمریکا پناهنده شد، لیکن در طول چند سال استاد رسمی در معتبرترین دانشگاههای امریکا شد.
پژوهشهای اجتماعی همین فرد نشان داد که ایالات متحد برخلاف تصور بسیاری، سرزمینی با امکانات نامحدود برای همه نیست.
او واقعیت قشربندی اجتماعی و پیوندهای سیاسی در این کشور را با استفاده از ابزار موجود پژوهش اجتماعی ثبت و در برابر چشمان همگان قرار داد.
لازارسفلد درواقع ویرانگر این اسطوره بود که امریکا سرزمینی با امکانات نامحدود است.
او نابرابری در ایالاتمتحده امریکا و از پیش تعیینی تصمیمگیریهای بهظاهر آزاد و ارادی را بهصورت بدیهی در برابر چشم عموم گذاشت.
تخریب اسطورهای که بدیهی به نظر میآمد با فراموشی کسی همراه شد که حامل این آگاهی بود.
- اهمیت لازارسفلد برای پژوهش اجتماعی
اهمیت کار لازارسفلد در این است که او از روشها و نتایج بهدستآمده برای بنای پژوهش اجتماعی تجربی بهره گرفت.
لازارسفلد زمانی به ایالاتمتحده امریکا مهاجرت کرد که در این کشور پژوهش اجتماعی تجربی دانشگاهی قوام نداشت، اگرچه موسسههای پرسشگری با ستادی از پرسشگران وجود داشتند که با فنّاوری کارتهای سوراخ شده کار میکردند.
لازارسفلد نیز دستکم در آغاز از همین فنّاوری استفاده کرد، لیکن آن را با خلاقیت و ترکیب ثمربخش با رمزگذاریهای دوگانه و تحلیل آماری تا سطح ممکن تکامل داد.
لازارسفلد بهاینترتیب توانست مُهر خود را بر پژوهشهای اجتماعی بزند.
او «رویکرد وینی پژوهش» (Wiener Ansatz) را با شیوه آمریکایی «پیمایش» (Survey) پیوند زد.
ویژگی کار او جمعآوری دادههای فردی و تشریح ساختار اجتماعی با تحلیل این دادهها بود.