چگونه دیدن، تحلیل کردن و نوشتن در میدان تحقیق کیفی
فعل «دیدن» در ادبیات انگلیسی دارای مترادفهای زیادی است که هر کدام از آن ها بر ابعاد و انواع خاصی از چگونه دیدن دلالت دارد. این ابعاد شامل ارادی یا غیر ارادی بودن نگاه، عمیق یا سطحی بودن آن، عالمانه یا عوامانه نگریستن و سایر موارد میباشد.
مثلاً فعل see بیانگر نوعی نگاه غیر ارادی است.
فعل look بر نوعی نگاه ارادی و هدایت شده دلالت دارد.
فعل watch بیانگر طول مدت نگاه است و معمولاً به این معناست که برای مدت زمانی چیزی را نگاه یا تماشا کنیم، مخصوصاً اگر آن چیز در حال تغییر و حرکت باشد.
سایر معادل های فعل دیدن نظیر observe در معنی گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن به کار می روند که تمامی این معانی بر نوعی عالمانه و پژوهشگرانه نگریستن دلالت می نمایند.
در زبان فارسی نیز «دیدن» از نظر کیفیت و گسترا دارای ابعاد مختلفی است. مثلاً حافظ نگریستن را به دو نوع خوب و بد تقسیم کرده و می فرماید:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن / منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
سعدی شیرازی نیز با تاکید بر گسترای دیدن، به تفکیک بین نگاه تقلیل گرایانه و نگاه تامیت بین می پردازد:
تنگ چشمان نظر به میوه کنند / ما تماشا کنان بستانیم
مولوی در خصوص نگاه گزینشگرایانه و سویافته می گوید:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود / زان سبب عالم کبودت می نمود
و در جایی دیگر نگاه معیوب و غیر واقع بین را در حکایت استاد و شاگرد احول (لوچ)، به زیبایی به تصویر کشیده است:
گفت استاد احولی را کاندرآ / رو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول زان دو شیشه من کدام / پیش تو آرم بکن شرح تمام؟
گفت استاد آن دو شیشه نیست رو / احولی بگذار و افزونبین مشو
گفت ای استا مرا طعنه مزن! / گفت استا زان دو یک را در شکن
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود / چون شکست او شیشه را دیگر نبود
سهراب سپهری نیز به تفکیک بین نگاه عادت آلود و نگاه تازه پرداخته و می گوید:
غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست / همیشه با نفس تازه راه باید رفت
و فوت باید کرد / که پاک پاک شود صورت طلایی مرگ
و در جایی دیگر می فرماید:
چشم ها را باید شست / جور دیگر باید دید
از آنجا که پژوهش کیفی مبتنی بر منطق استقراء و فرایند «تجربی – تجریدی» است، «اکتشاف» در سرلوحه آن قرار دارد. اکتشاف زمانی حاصل میشود که محقق به درونفهمی پدیده مورد مطالعه پرداخته و واقعیت را آن گونه که هست ببیند، نه آن گونه که باید باشد.
پدیدارشناسانی چون «ادموند هوسرل» بر این باورند که پدیده دارای دو وجه «نمود» و «بود» است.
نمود ظاهر پدیده و بود، نفس الامر و «واقعیت خنثی» است و برای رسیدن به «بود» بر محقق لازم است که فرایند «تقلیل پدیدارشناسانه» را طی نماید و یکی از مراحل مهم این فرایند «اپوخه» کردن است.
اپوخه یعنی «تعلیق» و «در پرانتز گذاشتن» تمام ارزشهایی است که ممکن است نگاه محقق را دچار سویافتگی کنند.
اپوخه همان حالتی است که سهراب سپهری گفت: چشم ها را باید شست / جور دیگر باید دید.
میدان تحقیق کیفی، میدانی لغزنده است و ممکن است آنچه را که میبینیم، واقعیت خنثی نباشد. پس باید محقق چشمش را با چشم دل همراه سازد. به دو مثال در این زمینه توجه کنید:
مثال اول:
محققی قصد دارد در موزهای از آثار نقاشی، ترجیحات مراجعین را مطالعه کند. شاخص او برای این که بداند کدام تابلو بیشتر مورد توجه بوده، موکت کف موزه است. او چنین استدلال میکند که هر جا موکت کف سالن پوسیدهتر باشد، بیانگر آن است که آن قسمت بیشتر مورد رجوع قرار گرفته است و بر این اساس بخشی از موزه را انتخاب کرده و به مطالعه محتوای تابلوهای موجود در آن بخش میپردازد، غافل از این که علت پوسیده شدن موکت آن بخش از موزه، قرار گرفتن سرویس های آب خوری در انتهای آن سالن است. و تردد مردم برای بهرهگیری از آن سرویسها، باعث فرسودگی موکت آن بخش از موزه شده است.
مثال دوم:
از یکی از بزرگان جامعه شناسی نقل به مضمون میکنم که فرموده بودند: در یکی از خیابانهای تهران در حال قدم زدن بودم که متوجه شدم روی پیشخوان یکی از دکههای روزنامه فروشی تعداد زیادی کتاب هنرهای رزمی و دفاع شخصی قرار دارد.
این حجم از عرضه کتاب هنرهای رزمی از نظر بنده بی دلیل نبود، چون بین تقاضا و عرضه رابطه مستقیمی وجود دارد و احتمالاً مردم، متقاضی این قبیل کتابها هستند و ممکن است علت چنین تقاضایی، پایین بودن سطح امنیت یا معیوب و طولانی بودن چرخه رسیدگی به شکایات مردمی است.
به عبارتی دیگر، افراد ترجیح میدهند که آمادگی جسمی خود را بالا برده تا در صورت مواجه با افراد مزاحم، بتوانند شخصاً از حق خودشان دفاع کنند.
ایشان میفرمایند که در ذهن خود، چارچوب نظری این فرضیات را چیدم و نظم و نسق دادم و برای بررسی فرضیات نزد صاحب دکه رفتم و از او پرسیدم که این قبیل کتابها متقاضی زیادی دارند که شما آن ها را عرضه کرده اید؟ و ایشان در کمال ناباوری پاسخ داد: خیر.
از او پرسیدم پس دلیل عرضه این همه کتاب هنرهای رزمی چیست؟ پاسخ داد: یکی از دوستانم مربی هنرهای رزمی است و کتابخانه شخصیاش را به دلایل پارهای از مشکلات مالی در معرض فروش قرار داده است.
پس واقعیت همیشه آن گونه که تصور میکنیم و میبینیم نیست و همیشه واقعیت بیرونی موید حقایق ذهنی ما نیست.
نسبت بین واقعیت و حقیقت از مباحث مهم تاریخ تفکر بشری است.
در میدان پژوهش نیز این بحث به قوت خویش باقی است.
در تعریف تحقیق گفتهاند که کلمه تحقیق، مصدر باب تفعیل، از ریشه حق، به معنای راست کردن سخن، درست کردن وعده و ثابت شدن است. همچنین به معنای حقیقت کردن، درست کردن، به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را به دست آوردن، می باشد.
ریشه واژه حقیقت «حق» و «حقیقه» به معنی امر صواب و درست است. معادل انگلیسی آن Truth می باشد و بیشتر ناظر بر امور ذهنی است. ریشه کلمه واقعیت، «وَقَعَ» به معنی روی دادن و یا اتفاق افتادن است. (نظیر: شرح ماوقع دادن) واقعیت اشاره به امور عینی دارد.
فرق حقیقت و واقعیت در اصطلاح جدید معمولاً به خود واقعیت و نفس الامر «واقعیت» (Fact) اطلاق میشود، اما «حقیقت» به ادراکی که با واقع مطابقت دارد، گفته می شود.
درک واقعیت بدون حقیقت امکان پذیر نیست، چون ما بر مبنای مفاهیم ذهنی به دسته بندی امور و قضاوت در خصوص آن ها میپردازیم. حقیقت، تصویر یا تصوری است که فرد از واقعیت دارد. حقیقت معادل «بود» و واقعیت معادل «نمود» است.
این که آیا محقق در مواجهه با واقعیات اجتماعی می تواند به «نفس الامر» و «بود» پی ببرد؟ از سوالات قدیمی است که رئالیستها و ایده آلیستهای استعلایی نظیر ایمانوئل کانت به گونه های مختلفی به آن پاسخ داده اند.
رئالیستهای استعلایی اعتقاد دارند که متعلقات شناخت (ابژهها) قابل شناختاند. نفسالامر آنچنان که هستند بر ما ظاهر و پدیدار میگردند و مستقل از شناخت ما میباشند. به عبارتی دیگر، متعلقات شناخت، مستقل از فاعل شناختاند.
ایدئالیستهای استعلایی نظیر کانت بر این باورند که اشیاء (ابژهها) آن چیزیاند که فاعل شناسایی معین و مقرر میکند. اشیاء آنگونه که فی نفسهاند قابل شناخت نیستند لذا مستقل از شناخت فاعل شناسایی نمیباشند و به همین دلیل، زمانی و مکانیاند. به عبارت دیگر عین (ابژه) تابع مقتضیات شناخت است. آنچه اصل است فاعل شناسایی (سوژه) است و متعلق شناخت (ابژه) تابع آن است. ابژه در مواجهه حسی و مفهومی شناخت از آن متاثر شده و پدیدار میگردد.
در فلسفه کانت، چگونه دیدن پژوهشگر در فهم پدیده بسیار موثر است و این چگونه دیدن وامدار مقولات و مفاهیم 12 گانه فاهمه نظیر زمان و مکاناند که بحث راجع به آنها از حوصله این جلسه بیرون است.
چگونه تحلیل کردن
آنتونی گیدنز اعتقاد دارد که تفکر و تحلیل جامعهشناختی زمانی نضج مییابد که جامعهشناس بتواند خودش را از قید و بندهای اوضاع و احوال شخصی رهایی داده و همه چیز را در متن وسیعتری قرار دهد.
«سیرایت میلز» نیز از «تخیل جامعهشناختی» (Sociological imagination) یادکرده است. به اعتقاد او، جامعهشناس باید بتواند با فاصله گرفتن از روالهای معمول زندگی، به پدیدههای اطراف نگاه تازهتری بیندازد. جامعهشناس کسی است که بتواند از پدیدهها و رخدادهای زندگی روزمره، تحلیل جامعهشناختی بیرون بکشد.
گیدنز برای توضیح تخیل جامعهشناختی از مثال ساده «مصرف قهوه» استفاده میکند و ما نیز برای تقریب مفهوم به ذهن، از مثال «مصرف چایی» بهره میگیریم. شاید در نگاه اول این سوال به ذهن متبادر شود که مصرف چایی چه ربطی به تحلیل جامعهشناختی دارد؟
اما با کمی دقت خواهیم دید که ایرانیها معمولاً صبح را با چایی آغاز میکنند و چایی یکی از مواد مصرفی لازم سفره صبحانه است. پس چایی وجه نمادین داشته و نوعی مبداء زمانی برای آغاز یک روز است.
دلالت معنایی چایی در قهوهخانه و کافی شاپها با یکدیگر تفاوت دارد.
مراسم چایی در در خواستگاری دارای برساخت معنایی خاص خود است.
چایی در موقعیتهای مختلف حامل معانی مختلفی است، مثلاً حس و حال «چایی بعد از روضه» با «چایی مهمانی» تفاوت دارد.
بحث اقتصادی چایی و نقش آن در سبد خانوار و چرخه اقتصادی نیز تحلیل اقتصادی مفصلی را میطلبد. با این مثال ساده دریافتیم که از چایی خوردن نیز میتوان تحلیل جامعهشناختی ارائه داد.
چگونه نوشتن
صرفنظر از مهارتهای نگارشی، چگونه نوشتن، تابعی از چگونه دیدن است.
منظور ما از چگونه نوشتن در میدان تحقیق کیفی، ارائه توصیفی عمیق، فربه و ژرف (thick description) از پدیدههای مورد مطالعه است.
نمونه موفق این توصیف ژرف، مقاله «جنگ خروس در بالی» از «کلیفورد گیرتز»، «برج ایفل» از «رولان بارت» و «قدم زدن در شهر» از «میشل دوسرتو» است.
در توصیف ژرف، شاهد نوعی «متن وارگی» و «فرهنگ به مثابه متن» ایم.
در میدان جامعهشناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی ایران نیز توصیفات ژرف خوبی توسط اساتیدی چون دکتر عباس کاظمی و دکتر فاضلی ارائه شده است.
نمونه موفق این چگونه نوشتن و توصیف ژرف، مطلب محققانه استاد ارجمند دکتر یارمحمد قاسمی – استاد گروه جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی – دانشگاه ایلام تحت عنوان «مدرنیسم بی قواره در بام شهر ایلام» است که به توصیف ژرفِ تفرجگاه بام شهر ایلام پرداخته است. این متن پژوهشی الگوی خوبی برای چگونه دیدن، چگونه تحلیل کردن و چگونه نوشتن است.