کیفیت زندگی کاری
کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که همه ابعاد زندگی از جمله سلامت را در بر می گیرد.
این اصطلاح که در زمینه های گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم استفاده می شود، اغلب در مطالعات پزشکی کاربرد دارد و از نظر بیشتر متخصصان شامل ابعاد مختلف فیزیولوژیکی، اجتماعی، جسمی و معنوی می باشد.
کیفیت زندگی از نظر لغوی به معنی چگونگی زندگی کردن است. با وجود این، مفهوم آن برای هر کس منحصر به فرد و با دیگران متفاوت می باشد.
عده ای از محققان این واژه را پیچیده تر از آن می دانند که بتوان آن را در یک جمله توصیف نمود.
مفهوم کیفیت زندگی به دوران ارسطو در 385 سال قبل از میلاد مسیح باز می گردد. در آن دوران ارسطو «زندگی خوب» یا «خوب انجام دادن کارها» را به معنی شاد بودن در نظر گرفته بود.
واژه کیفیت زندگی نخستین بار توسط پیگو[1] در سال 1920 در کتاب «اقتصاد و رفاه» مورد استفاده قرار گرفت. او در این کتاب در مورد حمایت دولتی از اقشار پایین و تأثیر آن بر زندگی آنها و سرمایه های ملی به بحث پرداخته بود.
این مطلب تا بعد از جنگ جهانی دوم مسکوت ماند تا این که در اثر دو حادثه مهم مورد توجه قرار گرفت.
اول آنکه سازمان بهداشت جهانی تعریفی از سلامت منتشر کرد که شامل سلامت جسمی، روانی و اجتماعی بود. این امر منجر به بحث گسترده ای در مورد سلامت و چگونگی اندازه گیری آن شد.
دومین اتفاق وجود نابرابری های گسترده اجتماعی در جوامع غربی و سایر کشورها به دنبال پیامدهای جنگ جهانی و پیشرفت در زمینه علوم انسانی و علوم تجربی بود که موجب افزایش فعالیت های اجتماعی و در نتیجه ابتکارهای سیاسی گردید.
به مرور زمان پژوهشگران متوجه شدند که کیفیت زندگی می تواند یکی از پیامدهای پر اهمیت در ارزیابی های سلامت باشد، چنانچه تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت نیز بر این نکته تأکید دارد.
در سال 1985 در شمال غرب انگلستان برای اولین بار تحقیقات کیفیت زندگی انجام شد.
محور اصلی این مطالعات محدود به بیماری های روانی مزمن بود و از آن به عنوان شاخصی در جهت ارزیابی سلامت روانی استفاده می شد.
امروزه از این مفهوم در اندازه گیری کارایی درمان ها، داروها، جراحی ها و بررسی شاخص های سلامت استفاده می گردد.
علیرغم اینکه در مورد تعریف کیفیت زندگی چالش های متعددی وجود دارد، ولی صاحبنظران در محدودهای از مفاهیم با هم اتفاق نظر دارند.
بعضی از متخصصان در مورد ذهنی و پویا بودن این مفهوم توافق دارند.
اغلب آنها معتقدند کیفیت زندگی یک مفهوم چند بُعدی و دربرگیرنده حقایق مثبت و منفی زندگی است.
از طرفی، عده ای آن را یک مفهوم فردی قلمداد می نمایند، به این معنا که حتماً باید توسط خود شخص، بر اساس نظر او و نه فرد دیگر تعیین گردد.
فرچ [2] کیفیت زندگی ادراک ذهنی فرد از میزان برآورده شدن اهداف، نیازها و آرزوهای مهم خود است.
بنابراین کیفیت زندگی نوعی قضاوت شناختی در مورد شکاف بین واقعیت موجود فرد و موقعیت ها و زندگی ایده آل او است که رفتار عاطفی مثبت یا منفی را در فرد برمی انگیزد.
سازمان بهداشت جهانی در تعریف جامعی از کیفیت زندگی آن را به عنوان درک فرد از وضعیت کنونیاش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی می کند و ارتباط این دریافت ها با اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت های مورد نظر فرد تعریف می کند (سازمان بهداشت جهانی[3]، 2006، باولینگ و زاهاوا[4]، 2004).
کیفیت زندگی به شدت از زمان و مکان متأثر است و مؤلفه ها و عوامل تشکیل دهنده اش با توجه به دوره زمانی و مکان جغرافیایی فرق خواهند کرد.
کیفیت زندگی همچنین به مقدار زیاد از ارزش ها متأثر است و در واقع طبق ارزش های فردی، اجتماعی و ملی تعریف می شود.
کیفیت زندگی ضمن دارا بودن ابعاد عینی و وابستگی به شرایط عینی و بیرونی، امری است ذهنی و درونی و در نتیجه در نهایت به تصورها و ادراک فرد از واقعیت های زندگی بستگی دارد (سازمان بهداشت جهانی، 1998).
برخی از پژوهشگران بر این باورند که نمی توان تعریف دقیقی از این مفهوم ارائه کرد (کیت[5]، 2001).
بنابراین بسیاری از پژوهشگران به جای تلاش برای تعریف کیفیت زندگی ابعاد و عناصر سازندهی آن را مورد مطالعه قرار می دهند.کیفیت زندگی، مفهومی چند وجهی است که بررسی آن نیازمند اتخاذ رهیافتی میان رشته ای و فرا رشته ای می باشد.
همان طور که اشاره شد، کیفیت زندگی یک مفهوم انتزاعی است که به طور مستقیم قابل اندازه گیری نیست، بلکه بر اساس تغییرات ایجاد شده در مجموعه ای از متغیرهای علّی تعیین می شود (راهمن[6] 2006).
کیفیت زندگی یک مفهوم چند بُعدی است که شامل حوزه های متعددی است. راهمن و همکاران با مرور ادبیات پژوهش هفت بُعد زیر را در ارزیابی کیفیت زندگی مورد تأکید قرار می دهند:
رابطه با خانواده و دیگران، سلامت هیجانی، بهداشت، بهره روری شغلی، بهزیستی زناشویی، احساس تعلق به یک گروه یا جامعه، امنیت فردی و کیفیت محیط زندگی.
این ابعاد هفتگانه کیفیت زندگی مانع الجمع نیستند.
با توجه به این که کیفیت زندگی به طور مستقیم قابل سنجش نیست، بنابراین برای دستیابی به یک شاخص ترکیبی از کیفیت زندگی نیازمند قواعد خاصی هستیم.
با توجه به اینکه بهبود کیفیت زندگی یک هدف مشترک رشد جهانی محسوب می شود، آینده انسانیت در درک بهتر عوامل مؤثر در کیفیت زندگی نهفته است.
به منظور درک بهتر موضوع، شایسته است موضوعات زیر مورد توجه قرار گیرد: مفهوم کیفیت زندگی، چگونگی سنجش کیفیت زندگی، حوزه های کیفیت زندگی، مقیاس کیفیت زندگی، جنبه های مختلف بهزیستی مرتبط با کیفیت زندگی.
طی 40 سال گذشته مفاهیم مرتبط کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و رضایت از زندگی به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است.
این مطالعات تلاش کرده اند تا شاخص های معتبری برای سنجش کیفیت زندگی ارائه دهند.
به طور کلی شاخص های کیفیت زندگی در دو طبقه قرار می گیرند: شاخص هایی که حوزه های خاص کیفیت زندگی از قبیل سلامتی را می سنجند و مقیاسهایی که احساس رضایت کلی از زندگی را با استفاده از یک گزینه واحد یا ترکیبی از نمرات در چندین حوزه مورد ارزیابی قرار می دهند.
از زمان 1960 که کیفیت زندگی به منزله یک حوزه پژوهشی مطرح شد، پرسشنامه های مختلفی برای سنجش کیفیت زندگی طراحی شده است.
پرسشنامه کیفیت زندگی (فرچ، 1994) به طور ویژه برای استفاده در جمعیت های بالینی و بر اساس نظریه رضایت از زندگی و بهزیستی روانی طراحی شده است. این پرسشنامه، رضایت از زندگی را در 16 حوزه مشخص اندازه گیری میذکند و یک شاخص کلی از رضایت زندگی ارائه می دهد.
مزیت اصلی این پرسشنامه چند آیتمی و چند حیطه ای بودن آن و برخورداری از ویژگی های روانسنجی قویتر و استفاده از سازه رضایت از زندگی در مقابل شادکامی و درجه بندی عاطفی است که نسبت به نوسانه ای خُلقی خیلی آسیب پذیر هستند.
همانطور که اشاره شد، کیفیت زندگی مفهومی انتزاعی و پیچیده است که با متغیرهای زیادی مرتبط است. یکی از متغیرهای مرتبط با آن بهزیستی ذهنی است.
در خصوص رابطه بین کیفیت زندگی و بهزیستی روانی چالش های زیادی مطرح است. به طور کلی تعریف بهزیستی ذهنی نیز مانند کیفیت زندگی دشوار است.
پولارد و لی[7] با مرور نظامدار ادبیات پژوهش بهزیستی را سازهای پیچیده و چند وجهی توصیف می کند که تعریف آن برای پژوهشگران دشوار می باشد.
در حیطه اقتصادی، بهزیستی به منزله رضایت از زندگی در نظر گرفته می شود که ممکن است مفهومی یک وجهی (رضایتمندی کلی از زندگی) یا چند وجهی (رضایتمندی از حیطه های مختلف زندگی) تلقی شود.
کریستُف و نال[8] بهزیستی ذهنی را بر حسب رضایت از زندگی تعریف می کنند. همچنین شواهد به دست آمده از مطالعات روانشناختی نشان می دهد که در جمع بندی رضایت یا عدم رضایت از زندگی شاخص معقول معتبری از نحوه ادراک فرد از زندگی خویش می باشد و تصویر خوبی از بهزیستی ذهنی فراهم می سازد (مام[10]، 1996).
بر این اساس، اقتصاددانان نیز رضایتمندی از زندگی را به عنوان شاخص سودمندی از بهزیستی ذهنی پذیرفته اند.
دینر و سو [11] مدلی در مورد بهزیستی ذهنی ارائه می دهند که مستلزم سنجش سه عامل است: رضایت از زندگی، عاطفه مثبت و عاطفه منفی.
شخص ممکن است در یکی از این عوامل بهزیستی سطح بالایی داشته باشد، ولی در عوامل دیگر بهزیستی سطح پایین داشته باشد.
بنابراین، بر اساس مدل دینر و سو بهزیستی ذهنی عمدتاً به قضاوت درونی افراد از بهزیستی خود مربوط می شود تا به عواملی که سیاست گزاران، متخصصان و سایر افراد مهم می پندارند.
[1] . Pigou
[2] . Frisch
[3]. The World Health Organization
[4] . Bowling & Zahava
[5] . Keith
[6] . Rahman
[7] . Pollard & Lee
[8] . Christoph & Noll
[9] . Galloway
[10] . Moum
[11] . Diener& Suh