از سنت های جامعه شناسی دین تا الاهیات فلسفی اجتماعی گفتگویی هابرماسی
مساله مقاله؛ چرا و چگونه «امر دینی اجتماعی شده و امر اجتماعی دینی شده» می توانند هم زمان با تکوین «وفاق اجتماعی، تضاد اجتماعی و پویایی اجتماعی» نسبت داشته باشند؟
دو پرسش کلیدی تاریخی و تئوریک
این نسبت چگونه در سنت های کلاسیک جامعه شناسی دین (مارکس، وبر، دورکیم، زیمل) نظریه پردازی شده است؟ در متن های مقدس دینی ادیان ابراهیمی (یهودیت و مسیحیت و اسلام) و آسیایی (هندو، بودیزم و زرتشتی گری) نسبت دین با وفاق و تضاد چگونه مفصل بندی شده است؟
و نیز یک پرسش آمپیریک
در واقعیت اجتماعی کنونی و در بافتار جوامع مدرن کنونی «امر اجتماعی دینی شده و امر دینی اجتماعی شده» چرا و چگونه هم زمان منجر به دین گرایی و دین هراسی شده اند؟
مفروض مقاله
دین گرایی اجتماعی معاصر به لحاظ قرار گرفتن در یک پیوستار اجتماعی سه وجهی که مشتمل است بر
انحصارگرایی دینی (تنها یک دین حقیقت است و تنها پیروان آن دین نجات یافته و رستگارند)
شمول گرایی (هر چند یک دین حقیقت مطللق است، اما ادیان دیگر نیز بیش و کم می توانند به حقیقت نزدیک باشند)
کثرت گرایی (این که همه ادیان از حقیقت برخوردارند و امکان رستگاری و نجات برای پیروان همه ادیان فراهم است)
خاستگاه مهمی برای تکوین «وفاق و تضاد و پویایی» در جامعه است و هم چنین می تواند همزمان منشا دین گرایی و دین هراسی باشد.
با توجه به این که در بافتار جوامع کنونی هم چنان انحصارگرایی بیش از شمول گرایی دینی و این دو بیش تر از کثرت گرایی دینی مورد حمایت نهادهای رسمی دین گرایی هستند
و نیز از آنجا که در واقعیت اجتماعی این وضعیت به نزاع و مناقشه و چالش میان «دین گرایان و سکولار گرایان» دامن زده است و
لذا رخدادهای دینی اجتماعی مانند دین هراسی، تکفیر دگر اندیشان، آزار اقلیت های مذهبی، جنگ های فرقه ای، قوم کشی و نسل کشی مذهبی، نزاع بینا ادیان و … تقویت و تشدید شده است
و از آن جا که در هیچ کدام از سنت های جامعه شناسی دین کلاسیک برای مصالحه و مدارای دینی اجتماعی میان دین گرایان و سکولار گرایان، و دین پذیران و دین هراسان، و دین باوران و دین ستیزان پیش بینی نشده است
و نیز با توجه به این که تداوم این وضعیت هم برای «امر اجتماعی دینی شده و هم امر دینی اجتماعی شده» فرساینده است و می تواند نظم اجتماعی و هم بستگی اجتماعی و بقای زیست جهان اجتماعی کنش گران اجتماعی را نیز تهدید کند
لذا به نظر می رسد، نظریه جامع و جهان شمولی بیرون از سنت های جامعه شناسی دین موجود لازمست تا بتواند راهبرد معقول و منطقی برای این مساله دینی اجتماعی تدارک دهد .
الاهیات فلسفی اجتماعی گفتگویی هابرماسی می تواند چنین ایده راهبردی جهان شمولی را برای «مصالحه و مدارای دینی اجتماعی» میان دین گرایان و سکولارگرایان عرضه کند.
نظریه «پسا سکولاریزم» هابرماسی (باز گرداندن امر دینی به حوزه عمومی جامعه مدرن دموکراتیک)
و نظریه «پسا متافیزیک» هابرماسی ( فراتر رفتن جامعه از مرزهای جزمیت دینی عقل ستیز و گفتگوی سنت های دینی و نظریه های علمی و هم چنین ارجاع علم به سنت های دینی و ارجاع دین به عقل گرایی علمی)
هر دو در خدمت «الاهیات اجتماعی فلسفی گفتگویی» اند تا بتوانند
نزاع دین با علم و مدرنیته و سکولاریته در جامعه مدرن دموکراتیک
را به طرزی «گفتگویی و توافقی تفاهمی» پایان دهند.