جامعه شناسی و زیربنای جامعه
زندگی جمعی مورد مطالعه جامعه شناسی است و یکی از موضوعات کلان آن پژوهش و مطالعه دررباره زیربنای جامعه است.
شکل گیری جامعه، انواع جوامع، تبادلات بین جوامع، تغییرات ناگهانی و تدریجی جامعه … از جمله مواردی است که ذره بین جامعه شناسی با کنکاش موشکافه به آنها پرداخته تا به قانونمندی آنها دست یابد.
در این راستا، زیربنای جامعه چیست؟ از جمله سوالاتی است که جامعه شناسی در صدد پاسخ به آن برآمده است.
مارکسیست ها زیربنای جامعه را اقتصاد یا نیروی کار به شمار آورده اند.
پوزیتیویسم از قانون و هنجار سخن گفته است.
مکتب تفهمی زیربنای جامعه به معنا و باورها، فونکسیونالیست به کارکردها نظر دارند و …
در این وادی عامل کلیدی دیگری را می توان نام برد که عوامل برشماری شده مکاتب را در زیر چتر واحدی گرد هم می آورد و آن عبارت است از: حرکت
حرکت؛ فعالیت، تحرک، تکان و جنبش است.
نیرویی که افراد، گروه ها و سازمان ها را به جنب و جوش وامی دارد و در نتیجه ارتباط و تعامل میان آنها را موجب می شود.
تصور کنید فردی قادر به هیچ حرکتی نیست، در نتیجه هیچ تعاملی نیز رُخ نخواهد داد و به همین قیاس، اگر گروهی یا سازمانی فاقد حرکت باشد، توان تعامل ندارد و ارتباطی شکل نخواهد گرفت.
آنچه مهم است حرکت لازمه و پیش نیازی است که جامعه را شکل می دهد و استوار می نماید.
حرکت جمعیت، حرکت افکار و باورها، حرکت عواطف و احساسات … است که جامعه را به جنب و جوش وامی دارد و تعاملات را برای شکل گیری و صورت بندی ساختارهای اجتماعی فراهم می نماید.
در واقع، اگر حرکت نباشد هیچ کاری در هیچ سطحی صورت نخواهد گرفت و در نتیجه حیات و هستی وجود نخواهد داشت.
تفاوت زنده با مرده نیز در همین است.
مرده از حرکت ایستاده است و زنده همچنان فعال است و حرکت و جنبش دارد.
آیا تفاوت ماهوی بین نظریات مکاتب با وقتی زیربنای جامعه را «حرکت» در نظر آوریم، وجود خواهد داشت؟ پاسخ خیر است.
در واقع، مکاتب نیز «حرکت» را زیربنای جامعه دانسته اند و به عامل حرکت پرداخته اند.
نیروی کار، قانون، تعامل، نقش … از جمله عواملی هستند که مکاتب با تاکید بر آنها به حرکت جامعه به عنوان اصل بدیهی و مسلم نظر داشته اند.
اما شاید تاکید دوباره ای بر حرکت به عنوان زیربنای جامعه لازم باشد.
چرا که انسان امروز در گردونه نیازها و تامین نیازها فلسفه حیات را از یاد برده است و ارتباطات اجتماعی را در سطح خُرد و کلان برای رفع نیازها و پاسخ به انتظارات خلاصه کرده است.
حرکت را می توان به ساده و پیچیده تقسیم کرد.
حرکت به کوچک و بزرگ، خطی و غیرخطی، صعودی و نزولی، برنامه ریزی شده و غیربرنامه ریزی … نیز قابل دسته بندی است.
اما برای حرکت جامعه می توان قائل به دو دسته اختیاری و اجباری بود.
حرکت اجباری: فعالیت و تحرکی که تحت الزام صورت می گیرد.
حرکت تحت فشارهای اجتماعی (تمسخر …)، اجبارهای اجتماعی (قانون …)، ترس های اجتماعی، تشویق ها و تحسین های اجتماعی، عادات و تقلیدها …
حرکت اختیاری: همان طور که از نامش پیداست به فعالیتی خودخواسته گفته می شود که فرد به انتخاب و اختیار خویش آن را برمی گزیند.
اراده فرد دست به انتخاب می زند و موجب حرکت می شود.
براین مبنا می توان نوعیت زیربنای جامعه را به دو دسته تقسیم نمود:
1– جوامع که بر حرکت اختیاری استوار هستند
2– جوامع که حرکت اجباری دارند.
مسلم است که جوامع از هر دو نوع حرکت برخوردار هستند، ولی جوامعی که بیشتر فعالیت ها بر مبنای حرکت اختیاری است از آزادی و دامنه حرکت بیشتر و متنوع تری برخوردارند که جوامع توسعه یافته گفته می شوند.
جوامعی که بر مدار حرکت اجباری قرار می گیرند، آزادی افراد و گروه ها محدود است و دامنه حرکت آنان در مدار جبریت تنظیم می شود و کنترل می گردد که جوامع در حال توسعه را تشکیل می دهند.
چرا توسعه یافتگی با حرکت اختیاری توام است؟
چون حرکت اختیاری به تلاش های علاقمندان، با ذوق و شوق، خلاقانه، نوآورانه که افراد و گروه های دوست دارند و انتخاب می کنند، منجر می شود که نیازمند پذیرش انسان بالغ برای هدایت و سامان دادن به زندگی و کارهای اجتماعی اش است. پذیرفتن این اصل که انسان می تواند با پیشبرد خواسته های خویش سامانه جامعه را نیز سامان بخشد.
اصلی که کشورهای جهان سوم بر آن باور ندارند و قائل به این هستند که انسان هنوز که هنوز است نیازمند کنترل و اِعمال جبرهاست تا در جهت زندگی عمل نماید.