در جستجوی زمان از دست رفته؛ آن طرف خانه سوان؛ مارسل پروست
اثر سترگ مارسل پروست که در شش جلد نگاشته شده و از شروع خاطرات دوران خردسالی وی و شرح و بسط ماجراها یا بهتر بگوییم زاویه دید خود وی که به لحاظ درونی عرصه ارتباطات و شخصیت ها را به تفسیر خصوصی و یکه ی خویش به تصویر و روایت درآورده و کاویده، آغاز می شود.
پروست فیمابین شکاف هایی که از یک خاطره یا شرح اوقات یک شخصیت، فرصت تنفس بدست می آورد به سبکی شاعرانه و معلق پیرامون مکانی که چند سطر یا صفحه ی قبل،
شخصیت ها یا خاطره هایش را در لباس کنش و واکنش به روایت سیال رمان الصاق می کرد،
شروع به تجربه درونی و شاعرانه خود از آن مکان یا موقعیت یا زمان برای بررسی خاطره ای مابین خط روایی که با آن برخورد کرده، می کند.
حضور شاعرانه ی ادراکی پروست بر فراز این شکاف ها و بازتاب روح اندیشه گرش بر مکان ها یا خاطرات زمانی ای که بر مکان / موقعیت مورد نظر فرا می افکند، یکی از ویژگی های برجسته این رمان خاص اوست.
جایی که تجربه ها در مکان مورد توصیف، بدل به زمانِ مرورگر می شوند و خطوط زمانی ای که او را دربرخورد با مکان مورد توصیف همراهی کرده، دربرخورد نگاه مارسل پروست و کاوش وی در آنها بدل به تجربه می شوند
و تمامی کار پروست در اثرش فیمابین همین رفت و برگشت هاست که شکل می گیرد
و خط روایت، نخ نازکی است که به صورتی بی جان نمایه ها و نشانه های اثر را نه در راس هایی که آنها منتظرند تا به جهت تکمیلِ یکدیگر همدیگر را دیدار کنند،
بلکه اگر بخواهیم آنها را حجم های هندسی و شکل های چند بُعدیِ گسسته ای بنگریم، ناحیه اتصال آنها در محدوده بی تقارن ترین لبه های آنهاست،
چیزی که شکل زمخت و ناآسان خوانی روایت پروست را در جستجو شکل داده است.
توصیفات شاعرانه پروست به هنگامی که او از قطعه ای روایی می گسلد و خودش روایت گر ارتباط بی مرز و در حال باز تجربه سازی ادراکش با مکان مورد توصیف می شود، خستگی و خمودگی ای شاعرانه ای را برای حالت نیمه رویایی توصیف اش، در جهت سکون و به حالت ارتباطی بی واسطه با اشیا شکل می دهد.
مارسل پروست بساط دنیای نشانه و معنا (دال ومدال) را در این هنگام برمی چیند تا ضمن انطباق دنیای درون و بیرون
تاثیر نشانه های بیرونی مکان / اشیا را در جهت بیرون از قراردادهای نشانه ای / زبانی و زدودن نامگذاری، محل برخورد ادراک و عاطفه اش با طبیعت را درون خودش معنایابی کند
و در مسیر _خیزخواستِ حیاتی برگسونی_آن گونه به زایش کلمات و ایجاد ترکیبات و توصیفات بپردازد
که گویی جهانی یا ساختی مجدد از این پراکسیس درونی وی؛
استحاله ای دیگر را از مکان موردِ توصیفِ پروست و آن مکان نمود اولیه و عمومی ای که از شریان نبض تاسیس و تاثیر وی گذشته بوجود بیاورد.
به همین جهت در اولین برخورد بادامنه توصیفات مارسل پروست و سبک وی به درهم چینش جملات شاعرانه و توصیفی از جملات کوتاه گرفته تا چند جمله که در پی هم معنای واحدی را القا می کنند،
بوی اصالت و حس تازه گی از ارتباطی دست اول و بی واسطه را با موقعیت_مکانِ توصیفی در دسترس تجربه مخاطب، به شکلِ بازتعریف تازه ای از تاثیری که از مکان تحت آگاهی وجودی پروست؛
ادراک و عاطفه اش درگیر آن شده و چارچوب پدیداری / قراردادیِ مکان، به هیئت پدیداریِ دیگری شکل می گیرد قرار می دهند،
که در آن مخاطب به واسطه دستگاه نشانه ای ناخودآگاهیِ پروست در آن مکیده می شود تا این تجربه بی واسطه و دست اول را خوانش و دیدار کند.
بدین جهت نظم نمادینِ طبیعت بیرونی، _خارج از قراردادهای زبانی/ نشانه ای که محکوم بود تحت انقیادی قراردادی، حضور خود را در قالبی گسسته و به تکثر ادراک های مختلف معنا کند_در طی این فرایندِ پروستی در اتحاد با فاعل شناساگرانه ی وجودی که این نظم نمادین را در ساحتی غیرنمادین ادراک کرده و در حیث پدیداری بدان ارتقا بخشیده در یک حالت پیوسته، قابل لمس و تجربه و دیدار می شود.
دنیایی که مخاطب در ساحت آنچه پروست چشیده و ادراک کرده، جستجوگر می شود تا از پرده ای که او برافراخته؛
هیئت اشیا در مقام ابژه و مکان هایی که رویدادها را رقم می زنند و ارتباطی که از طریق سوژه ها یا با سوژه ها منجر به بافت تازه ای از مفهوم ِدریافت می شود،
در رمان دست به مکاشفه و فرایافت هایی بزند که در مسیر تجربه ی زیسته ی او نیست.
به عبارتی، کار پروست موازی کار امپرسیونیست ها در نشان دادنِ _آنچه از ساحتِ پدیداری اشیا نمی شود به صورت عینی دریافت کرد _است،
با این تفاوت که آنها یعنی امپرسیونیست ها راه را بی واسطه و دخالت نشان می دهند و طریقه های شدن را در آناتِ لحظه ای که شکل می گیرند، به نمایس می گذارند،
اما مارسل پروست آنها را تعریف می کند و در فرایند تجربه شدن به جای مخاطب تجربه می کند.