راهِ بسته شده!
انسان و جامعه گاهی به نقطه ای می رسند که همه درها و چشم اندازها را به روی خودشان بسته می بینند.
در این هنگام تردیدها، دل نگرانی ها و تشویش ها به او و جامعه حمله ور می شوند.
در حالی که کارد به اُستخوان رسیده و دیگر رمقی در روح آدمی و ذهن جامعه باقی نمانده، ناگاه در افق سراسر تاریک، کور سویی از اُمید هویدا می شود که به او چشمک می زند!
او با خودش می گوید: آیا بخت و شانس بار دیگر به من و جامعه من بازگشته است؟!
آیا موقع تردید در فرهنگ قدیمی و ارزش های کهنه فرا رسیده است؟!
چرا فرهنگ بومی و ارزش های بومی حالتی خشن و دفاعی به خود گرفته اند؟!
آیا زمان گردش فکری در جامعه فرا رسیده است؟!
چرا که جامعه از لحاظ اقتصادی ناکارآمد و از لحاظ سیاسی هدف تاخت و تازهای شدید بین المللی قرار گرفته است؟!
چنین جامعه ای جزء این که خودش را از لحاظ فرهنگی برتر بداند و در برتری فرهنگی سماجت ورزد، چاره ای ندارد!
زیرا فلاکت اقتصادی و شکست های پی در پی دیپلماتیک، چاره ای جزء توسل به برتری فرهنگ و خود بالا پنداری فرهنگ برای حاکمان فرهنگ باقی نگذاشته است؟!
در حالی که کاملاً آشکار است که زمامداران در جهت گیری فرهنگی خود هیچ گونه سود فرهنگی نمی برند!
اما به عکس، این خشونت فرهنگی آن چنان حیات فرهنگی جامعه را مورد اصابت قرار داده است که جز فقر فرهنگی، چیزی از آن استنباط نمی شود.
بی گمان نظام ارزشی با اخلاق فقهی زمینه محبوس نمودن جامعه را در چارچوب اصول گرایی اقتدار مآب فراهم آورده است.
این امر به نوبه خود، زمینه فرقه گرایی و انزجار عمومی را در عرصه داخلی و مقدمه شکست های دیپلماتیک را در عرصه خارجی فراهم آورده است.
برآیند این نزاع های ایدئولوژیک و جنجال های فرقه گرایانه چیزی جزء پرپر شدن فضلیت اخلاقی و تباهی اخلاقی برای جامعه نیست.
آنچه که نقطه آغاز نزاع های ایدئولوژیک و جنجال های فرقه گرایانه محسوب می شود، شیوه های آموزشی دلبخواهانه در چارچوب سلیقه های شخصی است.
اما کورسوی اُمید در اُفق تاریک در کجاست؟!
این کورسو را باید از خلال سخنان و حقایق متفکران اجتماعیِ راستگو و کنشگرانِ حقیقت طلب نیک کردار بیرون کشید.
دو گروهی که کنش و زبانشان از مغلق گویی های ایدئولوژیک و جنجال های فرقه ای مبراست و با دقت هر چه تمام تر، لفظ را با واقعیت مجزا می سازند و با زبان و کنش واقعی و درست خود، واقعیت را روایت می کنند.