واژه هنرمند
اسم هنرمند (Artiste) از اواخر قرن هیجدهم برای نامیدن نقاشان و پیکرتراشانی که پیش تر پیشه ور (Artisan) نامیده می شدند، متداول شد.
از ابتدای قرن نوزدهم این واژه به نوازندگان موسیقی و به هنرپیشه های تئاتر، و در قرن بیستم به هنرپیشه های سینما گسترش یافت.
هم زمان با این چرخش معنایی، تغییری هم در معانی ضمنی آن رخ می دهد.
واژه هنرمند که ابتدا وجه توصیفی داشت، کم کم وجه ارزیابی با بار معنای مثبت پیدا می کند، مثل واژه «مولف» که بیشتر در ادبیات یا موسیقی استفاده می شد.
هنرمند غالباً به عنوان صفت به کار برده می شود، حتی وقتی هم که وجه اسمی دارد («عجب هنرمندی!»، «واقعاً که هنرمند است!»).
این فرانید بیانگر در عین حال، ارزش های تدریجی آفرینش هنری در جامعه های غربی و گرایش تاریخی به چرخش داوری زیباشناختی از اثر به شخص هنرمند است، که ادگار زیلسل (Edgar Zilsel) ردیابی کرده است.
بدین ترتیب، با نگاه به گذشته، گرایش به این است که هنرمندان استثنایی گذشته را «نمونه های معرّف» سنخ شان بدانند:
عرف علم و گاهی حتی متخصصان هنر تصور می کنند که همه هنرمندان عصر نوزایش از پایگاهی مشابه پایگاه لئوناردو داوینچی، رافائل یا میکل آنژ برخوردار بودند.
در حالی که یکتایی شان از آنها هنرمندانی استثنایی و الگوهای سرمشق قراردادنی می ساخت، و نه نمونه های نوعی.
از جمله یکی از شاخص های این ارزش دهی به هنرمند، از سال های 1830 به بعد، پیدایش ادبیات تخیلی با قهرمانان هنرمند است، پدیده ای که تا آن زمان ناشناخته بود.
با آغاز رومانتیسم، نقاشان و نویسندگان در چارچوب های جدید بازنمایی ها، که به موجب آنها فعالیت هنری محصول استعداد است (و نه یادگیری)، جا می گیرد و باز به موجب آن سَروَری، به جای آن که به عنوان قابلیت احاطه بر شرعیات تعریف شود، به عنوان دارنده خصوصیات منحصر به فرد ظاهر می شود:
پدیدآورنده برای آن که واقعاً هنرمند باشد، باید بتواند اصالتش را به اثبات برساند و در عین حال توانایی بیان منویاتش را داشته باشد و آن را به طرزی که شمول عام داشته باشد، ابراز کند.
این ارزش دادن به «هنرمند»، کاربرد واژه را گسترش می دهد و حدود سنخ را، با افزایش حیثیتش، مبهم تر می کند.
این ابهام در هنر معاصر تشدید می شود که با کهکشانی از فعالیت های جدید، که در آن نقاشی، پیکر تراشی، ویدئو، عکاسی، شهرسازی، صحنه پردازی، حتی فلسفه درهم آمیخته اند، مشخص می گردد.
امروز موفقیت واژه «هنرمند تجسمی» که خنثی تر از واژه هنرمند است و اجازه می دهد از واژه های نقاش یا پیکرتراش که هنوز برای هنر کلاسیک و مدرن معتبرند، ولی با هنر معاصر مناسبت شان را از دست داده اند، اجتناب کرد.
منبع: هینیک، ناتالی (1393)، جامعه شناسی هنر، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: نشر آگه، چاپ چهارم، ص 124.