آیا روابط بین الملل مبنای اخلاقی دارد؟
یکی از موضوعاتی که در مباحث تئوریک؛ مورد کنکاش های مفهومی قرار می گیرد استفاده از دوگانه احساس و عقل در روابط بین الملل است.
تئوریسین های روابط بین الملل بدنبال پیدا کردن عقلانی ترین روش و تجویز راه های گریز از تصمیمات عاطفی در حوزه های سیاسی بوده اند.
درواقع، کیفیت و نوع رابطه یک کشور با دیگر کشورها نه بر مبنای مناسبات اخلاقی بلکه بر واقعیتی به نام «منافع ملی» استوار است.
در عالم سیاست نه دشمن دائمی وجود دارد، نه دوست دائمی زیرا منافع ملی هر کشوری به عنوان متغیر مستقل، زمینه تحقق دوستی و یا دشمنی را رقم می زند.
درواقع، تعریف دوستی و دشمنی در مفهوم مصلحت گرایی، بسیار سیال و شکننده می باشد.
شرط لازم و مبنای هر مذاکره ای حسن نیت می باشد.
اما در حوزه سیاست خارجی حسن نیت کافی نیست، زیرا رفتار دیپلماتیک نیازمند فراست، زیرکی، فریب و آگاهی کامل از پیچیدگی های مذاکره هست.
درواقع، مفهوم سياست منهاي اخلاق را به خوبی می شود در تعاملات بین المللی درک کرد، زیرا عرصه سیاست ورزی، اخلاقيات خاص خود را دارد.
در حوزه فردی، دگرخواهی و فداکاری امری اخلاقی محسوب می گردد، زیرا فرد امتیازات خودش را به نفع دیگری نادیده می گیرد، بر این اساس خودخواهی مفهومی غیراخلاقی تلقی می گردد.
اما، سیاست در حوزه پراگماتیستی، مفاهیم اخلاقی را بر نمی تابد، زیرا نادیده گرفتن منافع ملی در مذاکرات، انعکاس سقوط دیپلماسی است.
درواقع، هزینه کردن منافع ملی به نفع دیگر کشورها با اهداف اخلاقی، نوعی خیانت آشکار به ملت محسوب خواهد شد، بر این اساس رفتارهای روسیه، چین و یا غرب را در برهه های مختلف زمانی به خوبی می توان درک کرد.
زیرا روابط دوستی با ایران تا زمانی مبنای منطقی دارد که منافع ملی این کشورها هزینه نشود و اگر به اشکال مختلف، این منافع در خطر قرار گیرد، طبیعی است که واکنش های مصلحت سنجانه ای از خود بروز بدهند.
زیرا کشورها هزینه و فایده یک رابطه را به خوبی می سنجند.
ما باید بپذیریم که دوستی و دشمنی در عالم سیاست بر اساس یک وضعیت سیّال تعریف می شود، زیرا واقعیت سیاسی امروز با کانتکس سیاسی آینده بسیار متفاوت می تواند باشد.
به طورکلی، مذاکرات بین المللی جولانگاهی برای حفظ و گسترش منافع ملی کشورهاست.
بر همین اساس، دولت ها گاهی مجبور می شوند با کشورهای غیردوست هم، پای میز مذاکره بنشینند زیرا قهر و آشتی های احساسی در روابط دیپلماتیک به منافع ملی شان آسیب می زند .
گاهاً شعارهای قالبی را از برخی سیاستمداران می شویم مانند: «فلان کشور به ما بد کرد»، «بعضی از کشورها قدر نشناسند» و یا «فلان کشور نامردی کرد، پول ما را نداد» و … که اگر تحلیلی خوش بینانه داشته و این سخنان را عوام فریبی آشکار در نظر نگیریم؛ می توان این ادبیات سیاسی را نشانگر عدم شناخت قواعد بازی در روابط بین المللی تلقی کرد.
واقعیت حاکم بر مناسبات قدرت در جهان بر اساس مولفه های اخلاقی و عاطفی بنا نشده است.
لذا، کاربرد مفاهیم آرمانی همچون: خیانت، دوست واقعی و دشمن دائمی، موضوعیت دیپلماتیک ندارد، چرا که منطق روابط بین الملل بسیار سیال و آنارشیک هست.
درواقع، به ما می گوید که مبنای روابط بین المللی بر پایه های قدرت و منفعت استوار است.
امروز منفعت ایجاب می کند که با کشوری پای میز مذاکره بنشینیم و توافقی بکنیم شاید منفعت فردا، حکم دیگری را رقم بزند.
لذا، آنچه که اهمیت بنیادین دارد، آگاهی از این واقعیت است که مناسبات بین المللی مبنای اخلاقی و احساسی ندارد.