از مرگ نهراسیم، از مرگ بترسیم! ای انسان
این مطلب را در زمانی نوشتم که در پی زلزله حدود ۵ ریشتری گیلان در غروب روز سه شنبه 96/9/14 انسان ها در تعارض بین ماندن در منازل خود و عدم ماندن در خانه های خود به خاطر ترس از مرگ قرار گرفته اند.
یکی اسباب سفر می بندد و از استان سفر می کند و یکی هم به خاطر عدم استحکام خانه اش به مکانی دیگر، به خیابان، به منزل ویلای روستایی، یا در داخل ماشین و… به خاطر ترس از مرگ پناه می برد
و یا این که ثانیه به ثانیه اخبار کانال ها و شبکه های مجازی را برای تضمین بقای جسم و جان خودش رصد می کند
و به تلویزیونی که با آمدن گوشی اندرویدش در کنج سالن خاکستر سکوت آن را محو کرده بود،
اخبار سراسری، استانی و محلی را مو به مو دنبال می کنیم و هر خبری که در کانالی می بینیم برای بقای همنوعان خود فارغ از صحت و سقم آن را باز نشر می دهیم
و اینها همه کنش ما انسان ها در موقعی است که یک خطر آنی حیات زیستی ما انسان ها را تهدید می کند و احساس می کنیم دیگر زندگی رو به پایان است
و فرصت ها و عرصه ها بر ما چقدر تنگ می شود، اینجاست که برای زنده ماندن دست و پا می زنیم.
شاید پاسخی داشته باشیم که دفع خطرهای احتمالی عقلاً واجب است.
آری من هم موافقم.
![](https://youngsociologists.com/wp-content/uploads/2019/03/71-2.jpg)
اما سئوالی که اینجا مطرح می شود به دنبال پاسخ آن هستم که اینقدر از مرگ جسم خودمان می هراسیم، چقدر از مرگ اخلاقیات و انسانیت و انصاف درون خود می ترسیم؟
و برای زنده نگه داشتن ارزش هایی چون احترام به دیگران، نوع دوستی، اعتماد و وجدان…. این گونه عمل می کنیم؟
که به خاطر زنده نگه داشتن جسم خود نگران هستیم!
مگر همیشه نمی گوییم و به ما نگفته اند که انسان فارغ از روح انسانیت یک جسم است و تنها چیزی که به ما ارزشی فراتر از دیگر موجودات می دهد، همین تفکر و تعقل و اخلاقیات و رفتار انسانی است که منبعث از قوه عقل است.
پس باید نتیجه بگیریم که این بخش یعنی رفتارهای عقلانی و اخلاقی که فراتر و مهم تر از جسم ماست.
پس باید از مرگ اخلاقیاتی چون اعتماد و صداقت، نوع دوستی، قانون پذیری، احترام به حقوق دیگران و… در وجودم که کم کم دارد، جامعه را هم می میراند، بترسم.
![](https://youngsociologists.com/wp-content/uploads/2019/03/73-1.jpg)
بنابراین از مرگ جسم نهراسیم، بلکه از مرگ اخلاقیات در جامعه بترسیم.
چون با مرگ، جسم من، فقط یک نفر از جامعه کم و شاید هم یک خانواده بی سرپرست می شود.
اما با مرگ اخلاقیات، بطور مثال مرگ قانون پذیری در رانندگی، با رانندگی به دور از قانون و مقررات جان چندین نفر انسان را می گیرم و چندین خانواده را بی سرپرست و بد سرپرست می کنم
و یا این که من نخبه علمی به جای ترکیب درست فرمول های شیمی، با مرگ اخلاقیات در وجودم برای رسیدن به منفعت اقتصادی با تولید نوع جدیدی از مواد روان گردان و مواد مخدر جدید، جان یک جامعه انسانی را به خطر می اندازم.
یا این که وقتی شاهد افزایش بی اعتمادی و بی تفاوتی اجتماعی فراگیر در جامعه هستم
و می بینم که دچار زندگی فردگرایی شده ایم
و از کنار مسایل دور و بر خود راحت می گذریم
که حتی فرصت نگاه کردن خشک و خالی به آن را نیز از خود سلب کرده ایم
و یا با بیان ادبیات آکادمیک و کلاسیک به معنای واقعی بی تفاوتی اجتماعی و مرگ واقعی حیات اجتماعی رسیده ایم؛
با مرگ الگوهای درست رفتاری زیست محیطی در خود که جان هزاران انسان و موجود زنده را در معرض خطر انداخته ایم.
با الگوی غلط در مصرف آب، مرگ زودرس سفره های زیرزمینی را فراهم کرده
و با مصرف بی رویه انرژی فرصت حیات نسل های بعدی به کام مرگ زمان کشیده ایم و…..
![](https://youngsociologists.com/wp-content/uploads/2019/03/17.png)
پس اینجاست که باید «از مرگ جسم نهراسیم، بلکه باید از مرگ انسانیت بترسیم».
پس، به همین خاطر من در شبی که همه توصیه می کنند، هوشیار بخوابید و …. من زیر سقف ترک خورده خانه کلنگی ام می خوابم.
چون وقتی مرگ وجدان،
مرگ اعتماد،
مرگ راستی و درستی را در جسم انسان نمای خود دیده ام
و داغ مرگ مرداب و رودخانه های زلالی چون گوهر رود،
مرگ درخت همیشه سبز شمشاد و درخت شاه بلوط ویسرود شفت و طبیعت بکر سراوان رشت را دیده ام،
از مرگ جسم انسان نمای خود نمی هراسم.
من از زلزله اعتیاد و طلاق، خودکشی، فقر و فرار از منزل و…. هراسانم.