بررسی نسبت کار دانشگاهی با کار روشنفکری
وقتی میخواهیم از نسبت «کار دانشگاهی» و «کار روشنفکری» صحبت کنیم، باید به سابقه شکلگیری کار روشنفکری و کار دانشگاهی و همینطور تعریفی که امروز از این دو ارائه میشود، مراجعه کنیم.
به لحاظ تاریخی، پدیده روشنفکری به نوعی با کار دانشگاهی درهم آمیخته است.
دانشگاههای جدید که تاکیدشان بر علم جدید بود، در مقابل سنت کلیسایی آموزش، ایجاد شدند.
در نتیجه، گویی پدیده روشنفکری به نوعی همراه و همزاد با شکل گرفتن جریان آکادمی جدید است.
اما هرچه جلوتر میآییم در عین درهم آمیختگی و تداخل، به نظر میرسد که یک نوع تمایزپذیری میان «کار روشنفکری» و «کار دانشگاهی» هم بوجود آمده است.
واقعیت این است که تمرکز پدیده روشنفکری روی نقد جامعه و همه نهادهای قدرت از جمله نهاد دین است، در نتیجه یکی از عناصر جریان روشنفکری «نقد اجتماعی» است.
این نقد اجتماعی صورتهای مختلفی هم داشته است.
گاه پدیده روشنفکری از حیث طبقاتی با جریان بورژوازی تطابق پیدا کرده و دیدگاههای آن را بازتاب داده؛ و گاه به صورت نقد سوسیالیستی ظاهر شده است.
در نتیجه به لحاظ محتوایی، موضوع نقد آن در دورههای مختلف متفاوت بوده است.
اما آن چیزی که در تعریف کار روشنفکری همواره ثابت است «نقد شرایط موجود» با مبانی فکری و فلسفی و همچنین با بهرهمندی از دستاوردهای علم جدید است.
علاوه بر این، مولفه دیگر کار روشنفکری «تلاش برای ترسیم یک آینده مطلوب» و اقدام عملی برای رسیدن به آن است؛ به طوری که در عین نقد میکوشد تا یک چشمانداز تازه هم ارائه کند و برای تحقق آن «کنشگری» هم داشته باشد.
نقش دانشگاهی و نقش روشنفکری
کار اصلی یک دانشگاهی، انجام پژوهشهای علمی با روش علم (ترکیبی از روشهای تجربی و استدلال و برهانآوری) و با هدف شناخت است.
اما نوعاً بسیاری از دانشگاهیان، به خصوص در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی، تا این حد متوقف نمیمانند.
یعنی بعد از شناخت، وظیفه خود را «شناخت برای تغییر» هم در نظر میگیرند.
به تعبیری «مسئولیت بهبود شرایط اجتماعی» را هم به عنوان بخشی از نقش دانشگاهی خود تعریف میکنند که این کار دقیقاً کاری روشنفکرانه است.
اما در این قسمت ممکن است همه دانشگاهیان و یا همه افراد مشترک نباشند.
اینجا است که «نقش روشنفکری» از «نقش دانشگاهی» تفکیک شده و زبان و کنشگری متفاوتی پیدا میکند.
اغلب در رشتههای علومانسانی و اجتماعی فقط به شناخت بسنده نمیشود و از این علوم برای بهبود وضع جامعه هم بهره گرفته میشود.
اهالی این رشتهها، رسالت تلاش برای تغییر را هم برای خود قائل هستند و اینجا است که بخصوص در رشتههای علومانسانی و اجتماعی «کنش علمی» با «نقش روشنفکری» پیوند میخورد.
از این رو، در رشتههای علوم پایه و فنی مهندسی شاید بتوان «کار روشنفکری» و «کار آکادمیک» را کاملاً از یکدیگر تفکیک کرد.
اما در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی هر چند که تفکیک اینها به لحاظ منطقی و صوری امکانپذیر است.
اما در عمل بسیار درهم آمیخته هستند و بسیاری از دانشمندان اجتماعی در دانشگاه، اساساً فعالیت علمی خود را با دغدغههای روشنفکرانه دنبال میکنند.
روشنفکر آکادمیک یا دانشگاهی روشنفکر
می توان گفت روشنفکران همگی از سابقه تحصیلات دانشگاهی برخوردار بوده و ارتباطاتی با نهاد آکادمی و دانشگاه دارند، اما همه روشنفکران در عرصه آکادمی فعالیت نکرده و آنجا ایفای نقش نمیکنند.
در عین حال آثار روشنفکرانی که بیرون از دانشگاهها هستند در درون نظام آکادمیک مورد توجه قرار میگیرد، خوانده میشود و اثرگذار است.
به عنوان مثال فردی همچون مارکس هیچگاه به معنی متداول کلمه نقش دانشگاهی نداشت و در دوره حیاتش در دانشگاه پذیرفته نشد.
اما افکار، آثار و دیدگاههایش در دانشگاهها بسیار مورد توجه قرار گرفته و براساس آنها مکاتب نظری خاصی شکل گرفته است، به طوری که امروز آثار و دیدگاههایش در نظریههای علوم اجتماعی و اقتصادی تدریس میشود.
از طرف دیگر، همه دانشگاهیان «روشنفکر» به معنای واقعی کلمه نیستند و میتوان یک دانشگاهی را در نظر گرفت که دغدغههای روشنفکرانه نداشته باشد و فقط به تحقیق و تدریس بپردازد.
اما در رشتههای علوم انسانی و علوم اجتماعی اغلب دانشگاهیان ناگزیر نقش روشنفکری هم دارند، یا به آن نزدیک میشوند.
مسئله مشترک روشنفکران و دانشگاهیان
مساله مشترک این دو گروه نقد (ملایم یا رادیکال) وضع موجود جامعه و تلاش (اصلاحی یا انقلابی) برای تغییر آن بوده است.
در تاریخ ایران، روشنفکری، تحولات بسیاری را از سر گذرانده است.
اکثر کسانی که در حوزه علوم اجتماعی فعالیت کردند با زبانهای مختلف و با مضمونهای متفاوت، شرایط اجتماعی جامعه ایران را نقد میکردند.
این نقد، گاه معطوف به ارزش آزادی و دموکراسی بود و گاه معطوف به ارزش عدالت و سوسیالیسم، و یا معطوف به فقدان ارزشهای اخلاقی و معنوی بوده است.
برای مثال، احسان نراقی یک آکادمیسین بود که در عین حال دغدغههای روشنفکرانه داشت.
به زعم او، سیستم اجتماعی و سیاسی موجود در ایران «سیستم» نبود و باید به سمت یک سیستم دموکراتیک و عادلانه پیش میرفت، اما او روشی اصلاحی داشت و از رهگذر «گفتوگو و تعامل با سیستم» این راه را دنبال میکرد.
علی شریعتی هم یک روشنفکر است، اما نقد او به سیستم «رادیکال» و روش تغییرش «انقلابی» است و شاید به همین دلیل، آکادمی (که توسط قدرت سیاسی اداره میشود) او را طرد میکند.
غلامحسین صدیقی، امیرحسین آریانپور و احمد اشرف هم دانشگاهی و در عین حال روشنفکر هستند، اما با دیدگاهها فکری و مشی عملی متفاوتی.
تعریف روشنفکری
روشنفکری را نه بر اساس مضمون که بر اساس «روش» تعریف میکنم.
روشنفکر کسی است که نقد میکند در نقد خود از دانش و خرد استفاده میکند و کنشگری مسئولانه دارد و این کنشگری ممکن است اصلاحی یا سیاستگذارانه یا جنبشی، مردم مدارانه یا رادیکال و انقلابی باشد.
نقش روشنفکری در بین اهالی علوم اجتماعی
افرادی مثل دکتر فرامرز رفیعپور و دکتر مسعود چلبی، دکتر احمد اشرف آکادمسینهای جدی هستند که دغدغههای جدی روشنفکرانه (یعنی دغدغه استفاده از جامعهشناسی برای بهبود شرایط جامعه) هم دارند، اما کمتر به حوزه کنشگری اجتماعی و فعالیت در حوزه عمومی و یا حتی ظهور و بروز رسانهای اهمیت میدهند.
اما برخی از افراد هستند که فعالیتهای بارز اجتماعی برون دانشگاهی هم دارند و راه استفاده از دانش اجتماعی برای بهبود جامعه را در کنشگری اجتماعی و فعالیت در حوزه عمومی میدانند.
مثل شادروان دکتر قانعیراد، دکتر یوسف اباذری، دکتر پرویز پیران، دکتر هادی خانیکی و بسیاری دیگر که مجال نام بردن از آنان نیست.
سهم و اثرگذاری روشنفکران در فضای مجازی
فضای مجازی شرایطی را ایجاد کرده که اثرگذاری روشنفکرها و دانشگاهیان بیشتر شود، اگر قبلاً یک دانشگاهی برای ارائه دیدگاهش نیازمند انتشار کتاب بود، اکنون در فضای مجازی ایدههای خود را به اشتراک میگذارد و آنها دیده و خوانده میشوند و این خواندنها بیاثر نیست.
اثرگذاری روشنفکران و دانشگاهیان، با «خلق مفهوم»، «خلق اندیشه»، «تولید دانش» و «اشاعه افکار و اندیشهها» در شرایط فعلی آرام و به تدریج ادامه دارد
و اتفاقاً فضای مجازی باعث شده محدودیتهای دسترسی مردم به آنان کمتر و در نتیجه اثربخشیشان در جامعه بیشتر شود.