جامعه شناسی و اشتباه
وقتی از علم سخن گفته می شود، کسی انتظار اشتباه ندارد و این دقیقاً همین نکته ایی است که بیراه رفتن ها را برای سالیان زیاد، به همراه می آورد.
در مطلب حاضر، به سه اشتباه علم جامعه شناسی پرداخته شده است که از فرو کاستن همه امور اجتماعی به اصول چهارگانه (نظم – تغییر، قطعیت – احتمالات)، ناشی گردیده است.
با این مقدمه و با عنایت به مطالعات نظری و تحقیق در جامعه شناسی، می توان گفت که «نظم» و «تغییر» بنیان تفکر جامعه شناسی را شکل داده اند.
همچنین «قطعیت» و «نسبیت»، اساس نگرش جامعه شناسی به رخدادها هستند.
جامعه از نظم برخوردار است و در مسیر تغییر گام برمی دارد (مثل آدمی که از تولد با نظم ارگانیک حیات می گذارند و تا رسیدن به پیری از رهگذر تغییر عبور می کند) و این نظم و تغییر تابع علیت و قوانین ثابت، یا تابع نسبیت و قانون احتمالات هستند.
جامعه شناسی بر پایه چهار اصل به بررسی جامعه و پدیده های اجتماعی می پردازد.
مثال: نظم در قوانین و هنجارها.
تغییر در روال گذر از جامعه در حال توسعه به جامعه توسعه یافته.
قطعیت در ساختارهای قدرت، سلطه، کار و شغل.
نسبیت در تفاوت شیوه های تامین نیازهای اولیه چون غذا در جوامع مختلف.
جامعه شناسی بر اصول چهارگانه (نظم – تغییر، قطعیت – احتمالات)، تکیه زده است و در مواجهه با هر امر اجتماعی به آنها پرداخته است.
مثال: خانواده گسترده در جامعه کشاورزی به خانواده هسته ای در جامعه صنعتی تبدیل شده است (روند تغییر).
خانواده گسترده بر نظم و ثبات نظام پدرسالاری استوار بوده است و تقسیم وظایف بر آن مبنا سامان گرفته است (پارادایم نظم) و خانواده هسته ای بر نظام جنسی استوار است.
یا خانواده گسترده تابع سنت ها بوده است (قطعیت) و خانواده هسته ای در معرض رسانه ها و روابط شهری است (نسبیت).
[قابل ذکر است که مثال، صرفاً برای روشن شدن مطلب است و به کل موضوع نمی پردازد]جامعه شناسی به پیچیدگی انسان و زندگی جمعی واقف است و جامعه شناسان، بارها در تقلیل موضوعات به یک یا چند قاعده متذکر شده اند که برای درک و دستیابی به شناخت، گریزی جز فروکاستن پدیده های اجتماعی به چند عامل یا اصل نیست.
اولین اشتباه همین جا پیش آمده است.
برای درک و شناخت، ساده سازی و تقلیل گرایی ضروری می نماید.
اما، چرا همیشه تقلیل بر مبنای اصول چهارگانه (نظم – تغییر، قطعیت – احتمالات)؟
این اصول چنان حتمی و همیشگی می نمایند که جامعه شناسی را نمی توان یافت که از این اصول سرپیچی کرده باشد.
از اگوست کُنت و اِمیل دورکیم تا جامعه شناسان معاصر آنتونی گیدنز و یورگن هابرماس.
جامعه شناسان به دنبال نظم و برقراری نظم (مثال: جامعه سنتی، مدرن …) یا فرایند تغییر و شرایط تغییر در زندگی اجتماعی (مثال: کار کارخانه ای، مشاغل خدماتی)
یا به جستجوی قطعیت در امور اجتماعی (مثال: رابطه کارگر و کارفرما) یا نسبیت (مثال: پیروان ادیان الهی و غیر الهی) بوده اند.
اطلاق اشتباه از آن رو است که در جامعه شناسی نمی توان به «واقع بینی» علم، «پیش بینی» علم و «قوانین» علمی دست یافت.
جامعه شناسی با عینک اصول چهارگانه (نظم – تغییر، قطعیت – احتمالات)، موجب بدفهمی و همچنین باعث ناتوانی از درک و پیش بینی رفتارهای اجتماعی و زندگی جمعی شده است.
مثال: چرا امروزه جوانان به ازدواج تمایل ندارند؟ آن را
در نظم (مثال: برای تشکیل خانواده باید شغل داشت. جوان امروزی بیکار است)،
در تغییرات (مثال: رسانه ها باعث تغییر در گرایشات فرهنگی جوانان شده اند)،
در قطعیت (مثال: جوانان باید ازدواج کنند)،
در نسبیت (مثال: تمایل به ازدواج جوانان در طبقات پایین با طبقات مرفه متفاوت است)، جستجو می کند و در نتیجه از درک واقعیت عاجز می ماند.
جوان امروز که انرژی جوانی و عمر مفید خود را برای یافتن یار و دوست صرف می کند، چرا ازدواج نمی کنند؟ پاسخ روشن بر آن نیست.
دومین اشتباه آن است که همیشه «نظم در تقابل با تغییر» و «قطعیت در مقابل نسبیت» در نظر گرفته شده است.
مثال: سازمان یا از نظم برخوردار است یا در وادی تغییر دستخوش بی نظمی است.
همچنین سازمان بر قطعیت روابط بین رئیس و مرئوس استوار است و چگونگی روابط از سازمانی به سازمان دیگر، متفاوت و نسبیت می پذیرد.
اگر بپرسیم چرا کارمندان از وظایف خویش (نظم سازمانی)، که سلطه رئیس به مدیریت تغییر یافته است، طفره می روند؟
پاسخ روشن بر آن نیست و علل متعدد از بی نظمی، تغییرات سریع، نبودن قوانین مشخص، و تفاوت در عملکرد رده های کارمندی برشماری می شود که در راستای اصول چهارگانه (نظم – تغییر، قطعیت – احتمالات) است.
اشتباه سوم آن است که اصول چهارگانه بر همه اصول دیگر سیطره و سلطه دارند.
مثال: اصل عشق که بسیاری از رفتارهای جمعی و پیوندهای انسانی بر آن استوار است.
اصل خیرخواهی که زندگی بدون آن به جنگل وحشی بدل می گردد.
اصل مهربانی که انسان را از سایر موجودات متمایز می کند.
این اصول در سیطره «نظم – تغییر» نگریسته شده اند و معلول به حساب آمده اند.
مثال دیگر: اصل همدردی که موجب فهم متقابل و درک عمیق می شود.
اصل همراهی و همفکری که مشارکت می آفریند.
اصل گفتگو و سخن گفتن که وجود دیگری را ضرورت می بخشد.
این اصول در سلطه قطعیت (هنجارها) و نسبیت (آداب) دیده شده اند و معلول در نظر می آیند.
چنان سیطره اصول چهارگانه (نظم – تغییر، قطعیت – احتمالات) گسترده، حتمی و همیشگی نمایان گردیده است که نیروی بزرگتر از برجاکندن سلطه استعمار، استثمار و امپریالیست می طلبد.
همه اصول به علل و دلایل «نظم یا تغییر» و «قطعیت – احتمالات» فرو کاسته شده اند و اِعمال سنگین سلطه اجازه بروز به آنها را نمی دهد.
اشتباه ها باعث شده اند که جامعه شناسی قادر به فهم و شناخت بسیاری از رخدادهای اجتماعی نباشد.
جامعه شناسی توان قانون یابی را از دست داده است و به ذکر چندین رابطه همبستگی و روابط رگرسیونی اکتفا کرده است.
مثال های زیر، نمونه ای از خروار موضوعاتی هستند که ناتوانی جامعه شناسی را در درک «امر اجتماعی» نشان می دهند.
مثال: چرا زنان با وجود تصاحب سهم بازار کار و نقش های کلیدی شغلی، به جذابیت خود بیش از مردان می پردازند؟
چرا جوانان گریزان از خانواده، خواسته های زیادتری از خانواده دارند؟
چرا نخبگان بیشتر و بیشتر کار می کنند (با وجودی که محصول کار را در اختیار ندارند) و کارگران کمتر و کمتر.
جامعه شناسی لازم نیست که اصول چهارگانه (نظم – تغییر، قطعیت – احتمالات) را به دور اندازد، بلکه باید در کنار آنها به اصول و قضایای دیگری نیز بپردازد تا بتواند توان بازشناسی بیشتری یابد و به قوانین زندگی جمعی برسد.
همچنان که اقتصاد، از تکیه بر نظم گذشت تا به اصل عرضه و تقاضا رسید.
سیاست از تکیه بر تغییر عبور کرد و اصل مشروعیت را یافت.
فیزیک از نظم نیوتنی و قوانین موجی به کوانتوم آمد.
و نمونه های بسیار دیگر. لازم است، جامعه شناسی نیز رویکرد نوینی را اتخاذ نماید تا «قوانین اجتماعی» را بیابد و با تکیه به قوانین، ساز و کار جامعه را تعالی بخشد.
همان طور که علوم پزشکی با یافتن قوانین، به امراض تلخ (طاعون …) پایان دادند.
همانطور که انسان توانست به آسمان و کرات برود.
همانطور که با تکنولوژی به رفاه رسید.
وقت آن رسیده است که جامعه شناسی نیز قدم در راه «یافتن قوانین زندگی جمعی» بگذارد و رفتارهای جمعی را به پیشرفت، به زیستی و تعالی برساند.
همانطور که بخاری ساخته شد تا انسان در هوای سرد، گرم بماند.
اکنون وقت آن رسیده است که جامعه شناسی به ساخت و ساز روابط رو آورد.
اعتماد، مهربانی، توجه و عشق را چون هوای سرد زمستان، از گرما افتاده اند با ساخت بخارهایی آنها را بیافریند.
همانطور که کولر آمد تا انسان از گرما کلافه نباشد.
اکنون وقت آن رسیده است که جامعه شناسی به ساخت کولرهایی مشغول شود تا پناه او از گرما و آتش خشم و پرخاشگری، نفرت، کینه و دشمنی باشند و …
نتیجه گیری: جامعه شناسی به مطالعه روابط و رفتارهای جمعی که در اشکال مختلف کلان (جوامع، ساختارها …) و سطوح خُرد (انسان اجتماعی، قومیت …) پرداخته است.
در این راستا، برای فروکاستن از پیچیدگی و دستیابی به شناخت، به تقلیل گرایی و ساده سازی رو آورد.
جامعه شناسی، پدیده های اجتماعی را بر مبنای اصول چهارگانه (نظم – تغییر، قطعیت – احتمالات) مطالعه و به درک روابط میان آنها دست یافته است.
اما، جامعه شناسی در کاربرد اصول چهارگانه به افراط افتاده و از فهم پیچیدگی «واقعیت» و دستیابی به «قوانین» بازمانده است.
از همین رو، کاربرد
الف) مبنای چهارگانه برای تقلیل
ب) فرو کاستن اصول چهارگانه به تقابل دوگانه نظم در مقابل تغییر، و قطعیت در مقابل نسبیت
ج) سلطه گری اصول چهارگانه، به عنوان سه اشتباه خوانده شد.
چون جامعه شناسی از ساخت و ساز روابط اجتماعی، ایجاد دستگاه های اجتماعی، ساختن تکنولوژی های اجتماعی عقب افتاد.
اینک زمان آن فرا رسیده است که جامعه شناسی چشم اندازهای جدیدی را بر مبنای اصول (وحدت با کائنات، عشق، خیرخواهی …)، بنیان کند تا همچون علوم دیگر با دستیابی به قوانین و ساخت تکنولوژی ها، موجب تعالی زندگی اجتماعی شود.