علمی تحلیلی

وضعیت شهرهای مدرن در رویکرد «شهر پدیده ای چند معنایی»

معانی شهر را می توان همچون دوائر متحدالمرکزی تصور کرد که از پایه ای ترین مفهوم در مرکز تا انتزاعی ترین و ذهنی ترین مفهوم در دوایر بیرونی تغییر می کند.

پایه ای ترین مفهوم شهر جان پناه یا سکونتگاه است.

انسان ها را اگر در طبیعت رها کنیم، توان بقا ندارند.

سکونتگاه های کوچک مبتنی بر کشاورزی هم تا حد کمی موجبات تکامل و انسان شدن آدمی را فراهم کردند. اما، تمدن بشری با شهر و در شهر پدید آمد.

شهرها همواره کامل‌ترین و پیچیده‌ترین جان‌پناه برای بقای اجتماعات انسانی بوده اند.

در این جان‌پناه‌ها انسان می‌توانستند در درجه اول نیازهای اولیه برای زنده ماندن مثل آب سالم، هوای سالم، مسکن پایدار و سپس نیازهای پیچیده تری مثل ایجاد امنیت را با استفاده از موجودیتی به نام دستگاه حکومت، و امکان ارتباط با دیگر شهرها و روستاها را از طریق راه، وسائل نقلیه و تجارت برای گروه بزرگی از مردم فراهم آورند.

انسان ها این کار را با ساختن تکنولوژی ها و نهادهای اجتماعی مناسب و سازگار با محیط زیست انجام می دادند.

معنای دوم شهر که با اتکا به معنای اول است. مکانی مناسبی برای تولید، توزیع و مصرف اجتماعات انسانی بود.

معنای سوم آن اجتماعی با ویژگی بارز تنوع و گونه گونی بسیار.

زیرا برخلاف روستاها، شهرها از عهد باستان تاکنون همواره بستر تنوع و تکثر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده اند و انواع مشاغل و فعالیت ها، اقسام اقوام و نژادها، طبقات اجتماعی و دامنه وسیعی از خُرده فرهنگ ها را در خود جای می داده اند و به دلیل همین تنوع، همواره شهرها در آن واحد از سویی شاهد حدی از مبارزه و از سوی دیگر، درجه ای از همکاری میان طبقات و اقشار گوناگون اجتماعی بوده اند.

یکی دیگر از نتایج این تنوع و تکثر این بوده است که در همه دوران ها در مقام مقایسه شهرها و بویژه شهرهای بزرگ مراکز اصلی خلاقیت و نوآوری در همه تمدن ها بوده اند.

افزون بر معانی فوق، شهرها همچنین مرکز حکومت داری و دیوان سالاری بوده و بر سرزمین های  اطراف حکم می رانده اند.

و بالاخره در همه زمان ها و سرزمین ها همواره مردم شهرها و بویژه شهرهای بزرگتر، در مقایسه با روستا از آزادی بیشتری برخوردار بوده و در تعیین سرنوشت خود مشارکت بیشتری داشته اند.

بر اساس معانی شهرها، شهرهای امروزی ایران را می توان به قرار زیر ارزیابی کرد:

با توجه به امکانات و ویژگی‌های طبیعت ایران‌ زمین و همچنین شیوه های زندگی موجود در این سرزمین؛ شهرهای سنتی ایرانی به‌طور نسبی وظیفه جان‌پناه بودن را بخوبی انجام می‌داده اند.

یکی از مهارت های مهم همه ملت های متمدن که از پیش شرط های رشد شهرنشینی است، انتقال سالم آب میان سکونتگاه ها و درون آن هاست که از این لحاظ شهرنشینی سنتی ایران نمونه ای برجسته است.

در این سرزمین خشک، حتی در کویری‌ترین شهرهای ایران هم به مدد اختراع شگفت انگیز قنات، آب سالم در دسترس همگان بوده و کشاورزی در شهر و ده رونق داشته است و نهادهای اجتماعی مدیریت آب، به خوبی کار می کرده اند.

شاردن در سفر نامه خود می نویسد که حداقل در نیمه اول سال در اصفهان هیچکس از گرسنگی نمی میرد چون هرچه که نباشد، خربزه مفت است.

علاوه بر فراورده های کشاورزی در شهرهای ایرانی قدیم در اکثر دوران های تاریخی به مدد وجود شیوه زندگی کوچ نشینی گوشت و لبنیات هم در شهرها فراوان بوده است. در اکثر سفرنامه ها به غذاها و میوه‌های خوشمزه ایرانی اشاره شده است.

و در مورد معماری، آشکار است که معماران ایرانی در آن روزگاران با استفاده از مصالح محلی، بناهایی کاملاً مناسب با شرایط اقلیمی می ساخته اند و خِرَد، پیش بینی و خلاقیت را حتا در معماری خانه های معمولی به کار می برند.  

در مجموع، شهرهای قدیم ایرانی به عنوان جان پناه بی عیب نبودند، اما وظایف اصلی خود را کم و بیش به درستی انجام می دادند. اما، شهرهای جدید چنین نیستند.

ایران سرزمینی واحه است این را هر کس که سوار اتومبیل شود و در جاده های کشور سفر کند با چشم خود می بیند.

مدتی در بیابان سفر می کنید، به یکباره به آب و آبادانی می رسید، از شهر و روستاهای اطراف آن که گذشتید، دوباره بیابان است تا به واحه بعدی برسید و این داستان ادامه دارد (کناره خزر را استثنا کنید).

واحه جایی است که آب هست.

ابتدا، روستاها و مزارع و باغ ها حول منابع آب قابل انتقال شکل گرفته اند. سپس روستای بزرگی به شهر یعنی مرکز تجارت و حکومت تبدیل شده است.

استفاده از آب های زیر زمینی در این واحه ها با سرعت و حجمی مناسب با سرعت جمع شدن آب در این سفره ها انجام می شد و چون جمعیت کم بود، معمولاً تعادل برقرار می شد.

اما با رشد پرشتاب جمعیت و نیاز به آب بیشتر و استفاده از روش های استحصال آب مدرن، تعادل آبی کاملا ً به هم خورده است.

نظام انتقال میان شهرها از طریق قنات هم از میان رفته و نظام سدسازی هم به تعادل کمکی نکرده است که یک نقطه ابهام دیگر پیامد گسترش شهرهاست.

همان طور که اشاره شد، شهرها در قلب واحه ها قرار دارند. بنابر این، با باغ ها و مزارع و روستا ها محاصره شده اند. حال که جمعیت زیاد شده است، اگر برنامه ریزی نباشد، شهرها مرتباً باغ ها و مزارع را می خورند، آب ها را مصرف یا آلوده می کنند و جلو می آیند تا تمام واحه را در برگیرند و شهرها تبدیل به جزایر خشک در میان بیابان بشوند.

شهرهای امروز نتوانسته اند میان حمل و نقل و زندگی انسانی هم تعادلی ایجاد کنند.

داستان آلودگی هوا و پارکینگ شدن شهرهای بزرگ، که آینده شهرهای کوچک هم هست، را کیست که نداند.

انتظار می رود، با تکامل اجتماعی و رشد صنعت وابستگی انسان ها به لطف طبیعت کم می شود، اما ظاهراً فعلاً اوضاع برعکس شده است.

در شهرهای قدیم مردم مجبور نبودند برای کشیدن یک نفس بدون آلودگی منتظر باران بمانند.

در مورد مسکن نیز همین بی تعادلی خطرناک دیده می شود.

ابتدا، هجوم جمعیت و بالارفتن تقاضا برای زمین و ساختمان در شهرها به سودآور شدن ساخت و ساز انجامید.

سپس در کلان شهرها و به ویژه تهران، یک شهر پر از برج های تجاری و مسکونی و اتوبان از سویی و حاشیه های فرسوده و پر از بناهای سُست و غیررسمی از سوی دیگر، به یک زندگی شهری بی کیفیت و نابرابر انجامیده است.

این شهرها از لحاظ ایمنی در مقابل سوانح و مصیبت ها هم با توجه با رشد کالبدی و جمعیتی که داشته اند از تعادل برخوردار نیستند، هرچند که بناهای امروزی از بناهای سنتی بسیار مستحکم تر هستند.

اما هنوز نتوانسته ایم از مقاوم بودن حتا بناهای مهم و شاخص مثل بیمارستان ها و برج ها، بناهای دولتی یا حتا مدارس در مقابل زلزله مطمئن باشیم.

این ها فقط بخشی از بی تعادلی ها بودند. اما همین مثال ها کافی است تا بپذیریم که متاسفانه امروزه شهرهای ما جان پناه های خوبی برای ساکنانش نیستند.

میان بستر طبیعیشان، کالبدشان، جمعیتشان، زندگی اجتماعی درونشان، روح و فرهنگشان تعادل کافی وجود ندارد.

دکتر پرویز اجلالی

دانشیار جامعه شناسی، عضو هیئت مدیره انجمن جامعه شناسی ایران، عضو هیئت علمی بازنشسته موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا