چرا جامعه شناسی علم شد؟
در ابتدای امر، شاید این سوال بدیهی به نظر برسد. ولی با کمی تامل در پاسخ به آن، می توان به جایگاه جامعه شناسی نگاه دقیق تر و واقع بینانه تری پیدا کرد.
از تعاریف گوناگون جامعه شناسی آغاز کنیم:
– جامعه شناسی به مطالعه زندگی جمعی و آثار و نتایج آن می پردازد.
– جامعه شناسی گروه ها، نهادها و سازمان ها را مورد مطالعه قرار می دهد.
– جامعه شناسی به کنکاش در چرایی رفتارهای جمعی مشغول است.
این سه تعریف، به نمایندگی از سه سطح کلان، میانه و خُرد، بر اساس تجمیع تعاریف جامعه شناسی بیان گردید. حاصل این تعاریف را می توان در خصلت «اجتماعی بودن انسان» دانست. انسان اجتماعی یعنی «با دیگران بودن».
چرا انسان «اجتماعی» است؟ دو نگاه کلی وجود دارد:
1- اجتماعی بودن جزء ذات و غریزه انسان است.
2- اجتماعی بودن یک ضرورت برای حیات است.
ریشه «اجتماعی بودن» هر چه باشد، در اینجا مورد بحث ما نیست. نکته آن است که به هر گوشه و کنار که بنگری، انسان را «با دیگران» و «در کنار دیگران» می یابیم.
«با دیگران بودن» به پیدایش اشکال گوناگون زندگی جمعی (جوامع، گروه ها …) انجامیده است که جامعه شناسی در صدد مطالعه و بررسی آنها، گرایشات مختلف (شهری، صنعتی، جامعه شناسی دین، آموزش و پرورش …) یافته است.
اما، چرا لازم آمد که جامعه شناسی برای مطالعه «اجتماعی بودن انسان» یا همان «با دیگران بودن» و آثار و نتایج آن، به علم متوسل شود؟
موارد و عوامل گوناگونی در پاسخ به این سوال مطرح است که به تعدادی از آن ها می پردازیم:
1- انسان موجودی تنیده در باورها، احساسات، عقاید و … است. جالب اینجاست که هر چه از گذشته به زمان حال نزدیک تر می شویم بر پیچیدگی و تنیدگی انسان در مدار و میدان هایی از باورها و احساسات افزوده می شود (رجوع کنید به فیزیک کوانتوم). انسان پیچیده در باورها و عواطف، چگونه می تواند آنچه هست؟ را تشخیص دهد و بفهمد؟ قلب به عنوان مرکز احساس و مغز به عنوان مرکز اندیشه، هیچ گاه در انسان تا زنده است، بازنمی ایستد و در نتیجه آدمی همیشه با عینک احساس و عقل خویش، به جهان و پیرامون خود می نگرد.
علم با به کارگیری «روش مشترک» و «ابزارهای شناخت مشترک» سعی دارد از پراکندگی و کثرت شناخت ها که متعلق به تک تک آدمیان است، گذر نماید و نگاهی مشترک و یکسان را بین آدمیان ایجاد کند.
آنچه به عنوان یافته های علمی نامیده می شود، در واقع نتایجی است که از روش مشترک مطالعه و به کارگیری ابزارهای مشترک شناخت، حاصل شده است. وقتی اصولی را در مطالعه رعایت کنیم و ابزارهایی مشخص و تعریف شده را به کار بگیریم، به نتایج مشابه ای خواهیم رسید که بر آن نام «علم» نهاده اند. چون این شناخت و معرفت حاصل توافق جمعی بر روش مطالعه و ابزارهای آن است، اعتبار بیشتری نسبت به مطالعات فردی دارد و می تواند اطمینان بالاتری در شناخت واقعیت به بار آورد.
از اینرو، جامعه شناسی نیز برای بدست آوردن اطمینان از شناخت به علم رو آورد.
جامعه شناسی چرا «علم» شد؟ (2)
علم به قوانین عام و عمومی دست پیدا می کند. قوانین ثابت برای هر زمان و مکان. مانند قانون نقطه جوش آب. این قانون رابطه ثابت و همیشگی بین آب و حرارت را بیان می کند که در هر مکان و برای هر زمانی صادق است و از طرف دیگر، برای هر آب و هر حرارتی صدق می کند.
ویژگی های برجسته قوانین علمی را می توان به قرار زیر برشمرد:
1- ثابت هستند، از زمان و مکان تاثیر نمی گیرند. برای همین انسان با پیدا کردن هر قانون علمی، می تواند به همان نسبت به شناخت ثابت و روشن دست پیدا کند.
2- روابط ثابت بین پدیده ها که قانون گفته می شود، همیشگی و دایمی است. برای همین قوانین علمی، به انسان توان «برنامه ریزی» و «کنترل» می دهند. مثال: چه زمانی می خواهیم آب به جوش آید، همان زمان به آب حرارت می دهیم (برنامه ریزی) یا هوای اتاق خُشک است و نیاز به رطوبت داریم (کنترل رطوبت هوای اتاق)، کافی است به میزانی که لازم است آب را حرارت دهیم.
3- پیش بینی و برآورد رخدادها با قوانین علمی ممکن می شود. به طور مثال: وقتی هوا گرم است، می دانیم و می توانیم پیش بینی کنیم که آب ها در چه حال و روزی هستند.
4- عام و عمومی بودن، خصلت مهم قوانین علمی است. یعنی از روابط، تاثیر گذاری و تاثیرپذیری سخن می گوید که شامل کثیری از پدیده های مورد مطالعه است. مثال: در ابتدای امر، به آب خاص یا ویژگی خاص آب نمی پردازد، بلکه آب را به طور کلی مطالعه می کند و در نتیجه، قوانین آب، قابل تعمیم به همه آب ها است.
با مروری بر خصایص قوانین علمی ملاحظه می گردد که ویژگی های علم، همه خواسته های جامعه شناسی را پاسخ می داد.
جامعه شناسان می خواستند سازوکار جامعه را بشناسند، شناختی که تابع زمان و مکان نباشد و از زمانی به زمان دیگر، یا از مکانی به مکان دیگر تغییر کند. شناخت قوانین ثابت جامعه، به جامعه شناسان قدرت برنامه ریزی و کنترل عطا می کرد. اگر فقر نمی خواهند با شناخت مکانیسم های فقر زدایی، بتوانند آن را از بین ببرند. اگر از نابرابری رنجیده خاطر هستند، با شناخت قوانین زایش و تولید نابرابری، بر آن فائق آیند و مانع تولید آن گردند.
قوانین علمی ثابت مورد توجه جامعه شناسان قرار داشت. چرا که شناخت قوانین به سهم خود زمان و فرصت زیادی را می طلبید، اگر این قوانین برای هر جامعه تابع شرایط جامعه باشد، نه تنها شناخت آنها به عمر جامعه شناسان قد نمی داد، که برنامه ریزی و کنترل آن نیز فراهم نمی شد. بنابراین، باید به قوانین ثابت، عام و عمومی دست پیدا می کردند که بتوانند در طول عمر خویش، با نسخه های عام، از عهده علاج و درمان جامعه برآیند و جامعه را به سوی آرمان های پیشرفت و توسعه هدایت کنند.
خلاصه کلام: تصور یافتن قوانین که با آنها بتوان به بینش و معرفت جامعه دست یافت و آن را در تمام جوامع جاری و ساری یافت، موهبتی بود که علم با ویژگی هایی که داشت، می توانست برای جامعه شناسان فراهم نماید. از سوی دیگر، کلافگی، سردرگمی، نافرجامی و افسارگسیختگی که در کنترل زندگی جمعی پیش آمده بود و آوار شدن مشکلات اجتماعی که حل آنها ناممکن می نمود، با دست یافتن به قوانین علمی، نه تنها به کنترل در می آمدند که قابلیت برنامه ریزی برای دستیابی به شرایط مطلوب را داشت.
از اینرو، جامعه شناسی هر آنچه را در سر می پروراند، به گمان خویش در علم می توانست به دست آورد و این نیز یکی دیگر، از دلایلی شد که جامعه شناسی به علم رو آورد.
ادامه مطلب …
جامعه شناسی چرا «علم» شد؟(3)
دستیابی به قوانین علمی بر مبنای آزمایشات، مقایسه ها، مشاهدات و سایر روش های علمی صورت می گیرد. آنچه وجه مشترک تمام این روش ها است، «قابلیت اندازه گیری» و اندازه پذیری می باشد که بر اساس آن بتوان برآوردی از میزان تاثیرات و تغییرات به دست آورد. مثال: حرارت موجب به جوش آمدن آب می شود. برای حرارت معیار و ابزار اندازه گیری وجود دارد (یا ساخته شده است) تا بتوان میزان حرارت را اندازه گیری نمود و در مورد آب نیز به همین ترتیب.
در واقع، تا «معیار (یا همان واحد اندازه گیری» و «ابزار» وجود نداشته باشد، اندازه گیری ممکن نمی شود. مثال: وزن دارای واحد اندازه گیری، کیلوگرم است و با ابزار وزنه، اندازه گیری می شود.
جامعه شناسی نیز برای درک پدیده های اجتماعی و یافتن قوانین، لازم آمد که از الگوی سنجش پذیر علم استفاده نماید. مثال: برای درک رابطه بین مشارکت و هنجارهای مهرورزی، لازم است میزان مشارکت، و برخورداری از الگوها و رفتارهای مهرورزانه اندازه گیری شود. لذا، هم به «واحد اندازه گیری» و هم «ابزار اندازه گیری» احتیاج است.
لذا، اقتباس و الگو برداری از علم برای دست یافتن به شیوه ها و ابزارهای اندازه گیری، یکی دیگر از دلایلی بود که جامعه شناسی رو به علم آورد.
جامعه شناسی چرا «علم» شد؟(4)
علم برای فهم پدیده ها از روش استقراء (جز جز کردن – جز جز را جمع زدن) استفاده کرده است تا توانسته پدیده های عظیم و پیچیده چون بدن انسان، ستارگان، اقیانوس ها و … را بشناسد و به ساز و کار آنها پی ببرد. مثال: پزشکی زمانی توانست قادر به علاج و درمان بیماری ها شود که از شناخت کل بدن دست برداشت و تخصص های گوناگون پزشکی هر یک با تمرکز بر بخش کوچکی از بدن، توانستند شناخت دقیق و درست بدست آورند.
آنچه تا به امروز به عنوان دستاوردهای علمی عاید زندگی بشر شده است از شناخت طبیعت گرفته تا کهکشان ها، از اختراعات کوچک چون داس تا تکنولوژی های پیشرفته امروزی، همه و همه از تمرکز بر جزء و جزئی نگری آغاز شده اند و در همان جزء توانسته اند، شناخت دقیق و دستاوردی عملی داشته باشند.
یکی از دلایل اصلی جدایی علم از فلسفه نیز همین است. همه علوم به نوعی در دل فلسفه رشد کردند و پدیدار شدند، ولی هیچ کدام وفادار به فلسفه نماند و راه خود را از فلسفه جدا کردند. دلیل این جدایی ریشه در جدایی شناخت فلسفه (قیاس= کل نگری) از شناخت علمی (استقرایی= جزء نگری) دارد. فلسفه با کل نگری (استدلال …) مدعی شناخت است و علم که نتوانست با شیوه فلسفه راه به جایی ببرد، شیوه علمی را بر مبنای جزء نگری (آزمایش …) بنا کرد.
مثال: علم برای شناخت بدن، تک تک اعضا را می شناسد و سپس از جمع شناخت اعضا، به شناخت کل بدن می رسد. این شیوه غالب در علم است و دلیل تخصص های علمی مختلف در هر رشته یا گرایشات گوناگون در هر حوزه نیز همین است. حجت و دلیل علم نیز از اتخاذ شیوه استقرایی آن است که هر انسان (و به تعبیر دیگر، هر تخصص) پتانسیل، ظرفیت و توان شناخت جزئی را دارد و شناخت کل و کلیت به یکباره ممکن نیست.
علم بر صحت و درستی پای بندی به شیوه استقرایی و استفاده از شیوه استقرایی یقین پیدا کرد که تکنولوژی ها با توسل به این شیوه اختراع، تولید و ساخته شدند و موجب تحول در زندگی بشر شدند. همچنین، هر تولید (کالا، محصول، خدمات …) از شیوه استقرایی حاصل شد.
به این ترتیب، ضمانت درستی روش استقرایی با کاربرد آن آشکار و روشن شد و علم هم در وجه نظری و هم عملی، با استفاده از روش استقرایی (آزمایش، مشاهده …) فایده خود را به انسان و زندگی او ادا و ثابت کرد.
بر این اساس، جامعه شناسی پیروی از علم و شیوه علمی را برگزید تا بتواند به شناخت جامعه دست یابد و سپس بهبود و بهزیستی جامعه را فراهم نماید.
گرایشات مختلف جامعه شناسی (شهری، روستائی، صنعتی …)، هر یک به شناخت بخشی از جامعه می پردازند و در عین حال، هر گرایش نیز در دل خویش به اجزا دیگری (مثال: جامعه شهری به شهرهای کلان …) تقسیم شده است.
* نکته: جامعه شناسی دیرتر از علوم مهندسی به علم پیوست. از اینرو، از دستاوردهای عینی و تکنولوژیک خبری نیست. جامعه شناسی فعلاً در سطح نظری دارای دستاوردهای معرفتی و بینشی در مورد جامعه است و در همین سطح هم برنامه ها و طرح هایی برای درمان جامعه و توسعه آن دارد.