بحران اجتماعی چیست؟ و چرا
بحران به شرایط اضطراری گفته می شود که بین «بودن و نبودن» به نوسان افتاده باشد.
بحران به شرایط متزلزل و نگران کننده اطلاق می شود که «ماندن» را ازپا درآورده است.
بحران به شرایط غیرمعمول و پرفشار معطوف است که «ثبات و بقا» را نشانه گرفته است.
بحران برای جامعه به منزله «بیماری سخت» در انسان است که نیازمند دست و پنجه نرم کردن برای ادامه حیات باشد.
از طرفی، همانطور که «بیماری سخت» ناشی از عضوی در بدن است، بحران نیز از ساختاری در جامعه (اقتصادی، سیاسی، …) ناشی می شود. و به همین روال که غلبه بر یک «بیماری سخت» برای انسان تا حدود زیادی محتمل به نظر می رسد، غلبه بر یک بحران در جامعه نیز وجود دارد.
چنان که در کشورهای توسعه یافته به کرات شاهد بحران اقتصادی هستیم (صرف نظر از منشأ آن ها)، که موجب به تپش افتادن نبض جامعه شده است، ولی بعد از مدتی دوباره جامعه احیا و بقا استمرار می یابد.
لذا، به روال معمول که «بیماری» عضوی را درگیر می کند، بحران نیز در یک بخش رُخ می دهد. ولی امری گرچه شایع نیست، ولی داریم مواردی که بیماری به سایر عضوها نیز سرایت می کند و کل بدن را می گیرد.
همین موضوع در مورد بحران نیز صدق می کند. یعنی جامعه در یک بخش (اقتصادی، فرهنگی …) با بحران روبرو می شود، ولی مواقعی تمام جامعه را درگیر می کند و کل هستی و نیستی جامعه را به تلاطم می اندازد، در چنین شرایطی است که از «بحران اجتماعی» سخن به میان می آید.
فضای جمعی، حوزه عمومی، محیط همگانی، موقعیت زیستی و درمجموع، «جامعه» را می توان به «بدن» تشبیه نمود که تمام آنچه هست و نیست را در خود جای داده است و همه آنچه هست و نیست را شامل می شود.
جامعه همان فضای تعاملی است که امر اجتماعی (ارتباطات، عادات، رسوم …) در آن جریان دارد و «اجتماعی» همان جامعه است که زندگی جمعی را در آغوش خویش می پروراند.
بنابراین، بحران اجتماعی یعنی بحران جامعه
بحران اجتماعی یعنی بحران کل هستی یک زندگی جمعی
بحران اجتماعی یعنی بحران حیات عمومی که جان همه را به تلاطم انداخته است
بحران اجتماعی یعنی بحران فضای همگانی که نفس عام را به تنگ آورده است
بحران اجتماعی یک بحران در کنار سایر بحران ها (اقتصادی …) نیست، بلکه شرایط تقلا و جان کندنی است که کل مردم جامعه را در خود کشیده است.
بحران اجتماعی یک درد و خطر در برابر سایر خطرات (نظامی …) نیست، بلکه وضعیت دردآوری است که تمام وجود مردم را بی تاب کرده است.
بحران اجتماعی یک ناپایداری در برابر سایر سیالات و ناپایداری ها (اطلاعاتی …) نیست، بلکه بستری متلاطم است که کل عام و خاص را به ورطه می برد.
چرا جامعه به بحران اجتماعی گرفتار می شود؟
در بحران اجتماعی نیز همچون هر پدیده جمعی، دلایل و علل مختلف و متفاوتی دخیل هستند که به یک عامل از چند زاویه اشاره می رود.
1- جامعه بسته:
جامعه بسته صرف نظر از کم و کاستی های فراوان که جامعه شناسان متعدد به آن پرداخته اند، با یک مشکل جدی روبروست و آن این که: هر چه هست و نیست را در خود نگه می دارد!
تصور کنید که دم را انجام دهید و نتوانید بازدم را داشته باشید! چه خواهد شد؟
هوای مانده در بدن، شما را خواهد کشد!
بله، همین هوایی که باعث حیات است، موجب مرگ شما می شود!
جامعه بسته نیز با این مشکل روبروست! هر آنچه را بلعیده است در خود دارد، و راهی برای خروج و بیرون ریزی نمی گذارد، برای همین پس از مدتی به تلاطم می افتد.
بحران برای جوامع بسته امری عادی هستند! بله، امری عادی هستند! چون راهی برای «خروج» ندارند و با «انباشت» همه چی روبرو هستند.
درواقع، «بسته بودن» با «انباشت» خواسته و ناخواسته مواجه است که چون راه خروج و تخلیه ندارد، تلنبار «انباشت» او را به تکانش می اندازد.
البته این بدان معنا نیست که جوامع «باز» دچار بحران نمی شوند. ولی بحران آنها (صرف نظر از علل متفاوت)، معمولاً به یک ساختار (اقتصادی …) ختم می شود که اگر دقیق نگاهی به آن بیندازیم از «بسته بودن» آن ساختار ناشی شده است.
ساختار اقتصادی با اختصاص یافتن به تعدادی شرکت چندملیتی و انحصار مالکیت تولید، ازجمله ساختار «بسته» را شکل داده اند که هرزگاهی به تپش می افتد.
2- جامعه بسته:
بله، عامل دوم جامعه بسته! چرا؟ چون جامعه بسته دارای ساختارهای بسته است. ساختار اقتصادی بسته! ساختار فرهنگی بسته! ساختار سیاسی بسته! ساختار علمی بسته! و به همین منوال.
ارتباط، تعامل و مبادله بین این بخش ها نیست. پول در بخش اقتصادی، قدرت در بخش سیاسی، دانش در بخش آموزش و پرورش و … بلوکه می شود و به بخش دیگر نمی آید.
در نتیجه، در حالی که هر بخش متورم می شود و نمی داند با این افزوده خویش چه کند؟، بخش دیگر در فقدان و نبود آن افزوده به کم و کسری می افتد.
مثال: پول در بخش اقتصادی می ماند و روز به روز به آن اضافه می شود (فساد و دزدی سازمان یافته یکی از دلایل این افزودگی بیش از حد است)، بخش علمی (در آموزش و پرورش)، به دلیل نداشتن پول کافی از فعالیت های علمی بازمی ماند!
درواقع، «بسته بودن» ساختارها موجب تضاد غیرقابل حل «افزودگی – کاستی» می شود که علاجی برای آن نیست. مثل کسی که دستان قوی و تنومندی دارد، ولی پاهای لاغر و ضعیفی!
3- جامعه بسته:
جامعه را صرف نظر از ساختارها به دو بخش «سیاسی – اجتماعی» تقسیم می کنند که تحت عنوان «جامعه سیاسی – جامعه مدنی» گفته می شود.
این دو بخش مکمل یکدیگرند، برخلاف باور برخی که گمان می کنند این دو مقابل و متضاد یکدیگر هستند.
مکمل یکدیگرند، چون آنچه با «قدرت» به نتیجه می رسد، آسان و راحت تر با «رفاقت» و فعالیت داوطلبانه به نتیجه می آید.
مکمل یکدیگرند، چون «قدرت» با عقلانیت درهم می آمیزد و خشک و سرد است، اما «رفاقت» با احساس هم نشینی دارد و گرم و دلنشین است و ارتباطات مناسب ترکیبی از هر دوی آنهاست.
مکمل یکدیگرند، چون «دولتمردان» دستوری و فرمایشی هستند و «فعالان مدنی» خودمانی و صمیمی می باشند و امور جمعی توسط هر دوی آنها پیش می رود.
بنابراین، دو بخش «سیاسی – اجتماعی» با یکدیگر، در کنار یکدیگر، برای یکدیگر قدم برمی دارند و امور جامعه را به انجام می رسانند. اما، وقتی جامعه بسته است، این دو بخش به دو قسمت مجزا تقسیم می شوند که به هیچ وجه قصد شریک کردن رقیب خود را در منافع، فرصت ها و دستاوردهای یکدیگر ندارند.
رو به روی هم قرار می گیرند و یکدیگر را نشانه می روند. چون دو دوستی که اینک به قهر و دشمنی افتاده اند و تا آنجا که می شود از انتقام گیری کوتاهی نمی کنند.
چه می شود؟ نیروهای «سیاسی – اجتماعی» که باید دست در دست هم به امور جامعه برسند، هر چه دارند و ندارند را صرف مقابله با یکدیگر می کنند. آنچه داشته و دارند را از دست می دهند، نه برای حل مشکل جامعه یا مشارکت در امری عمومی، بلکه برای مقابله با یکدیگر.
چه می شود؟ مشکلات که سر جای خودش باقی است و نتایج تلخ آن نیز هر روز دامن تعداد بیشتری از مردم جامعه را می گیرد به یک طرف، و هرز رفتن توان و قوه نیروهای «سیاسی – اجتماعی» در کشمکش و دعوای بین خودشان از طرف دیگر، مشکلات مضاعفی را به بار می آورد.
4- جامعه بسته:
در میان دعوای بین نیروهای «سیاسی – اجتماعی» که «جو عمومی» جامعه را شکل داده است، توان و انرژی اجتماعی کاهش می یابد و روز به روز به تعداد افراد خسته و درمانده اضافه می شود.
جامعه را مردمانی فاقد انرژی و توان جمعی تشکیل می دهد که در حالت عادی نیز حل مشکلات برایشان آسان و راحت نبود، اینک که بدون شور و شوق، بدون اشتیاق و انگیزه به گوشه ای خزیده اند که دیگر تاب و توانی برای برون رفت از مشکلات ندارند.
انسان هایی که چون زنده اند، زندگی را می کشند و هرگاه توان و قوتی بیایند صرف گله و شکایتی کنند.
این گونه است که مشکلات نه تنها برجا می ماند که تبدیل به معضلات و سپس بحران می گردد.
5- جامعه بسته:
مشکلات و مسائل گوناگون که جامعه بسته با آن دست و پنجه نرم می کند برای حل شدن نیازمند عزم راسخ همه نیروهای متخصص، افراد آگاه و شهروندان مسئول است که به یاری هم آیند و با همت جمعی به وارسی دردها و آسیب های جامعه بپردازند و با همفکری و همگامی راهبرد و مسیرهای برون رفتی را تدارک ببینند.
اما، جامعه بسته که هر جمع و گروهی را به بهانه ای از خود رانده است «توان تشکیل» چنین گردهمایی دلسوزانه و مدبرانه شهروندان و نیروهای کارآمد جامعه را ندارد که ندارد!
جامعه بسته که بر هر اندیشه و فکری به بهانه ای راه را سد کرده است «توان گفتگو» با نیروهای متفکر و آگاه را نیز ندارد که ندارد!
و جامعه بسته که هر خواست و درخواستی را بی پاسخ گذاشته است «توان مطالبه گری» از نیروهای زبده و کارآزموده را ندارد که ندارد.
برای همین، مشکلات می مانند و بر جان خسته جامعه هجوم می برند و بحران اجتماعی سر برمی آورد.
بحران اجتماعی چرا نگران کننده است؟ چون جامعه به شرایطی افتاده است که سریع باید به فریادش رسید، والا چون «آتشفشان» گدازه های درد، رنج، ناراحتی، سختی، مشکل و ناملایمات را با حرارت سوزان به هر سویی می پراکند و قربانی می گیرد.
بحران اجتماعی چرا دردناک است؟ چون مردمانی که از انباشته های «جامعه بسته» به جان آمده اند و جان باختن را پیش روی خود دارند، چنان به ذلت، سختی و بی رمقی افتاده اند که درایت، تدبیر، آگاهی، اندیشیدگی را وامی نهند و فقط می درند و پاره می کنند تا شاید هوای تازه ای را استنشاق کنند و از انباشته ها خلاصی یابند.
بحران اجتماعی چرا خطرناک است؟ چون ساختارهایی که در خدمت جامعه بوده اند اینک رو در روی یکدیگر صف می کشند تا یکدیگر را با آنچه دارند، به زمین بکوبند و نابود کنند. در نتیجه، مشکلات که باقی است به آن ستیز، نافرمانی، سرپیچی و سرکشی نیز افزوده می شود و جامعه را به قهقرا می برد.
بحران اجتماعی موجب فروپاشی جامعه می شود؟
بستگی به «توان جامعه»، «مقاومت جامعه» و «مقابله جامعه» دارد که در مورد عامل مورد بررسی باید گفت:
جوامع بسته از توان بالای نظامی برای رویارویی برخوردارند و این امر باعث می شود که عمر جامعه در حالی که به شدت تب کرده است و بر خود می لرزد، ادامه یابد.
جوامع بسته از سیستم کنترلی بالایی استفاده می کنند و این موجب می شود که بتوانند جمع های مدافع و منتفع از بحران را به حاشیه ببرند.
جوامع بسته تابع قانون «هدف؛ وسیله را توجیه می کند» هستند، و لذا از هرگونه عکس العمل، واکنش، برخورد و تعامل برای خاموش کردن شعله های بحران استفاده می کنند.